تعطیلات نوروز و مسئله برخورد با آشنایان مداخلهگر
انسان موجودی اجتماعی است و همواره حضور در کنار همنوعان خویش را بر تنهایی ترجیح میدهد. استفاده از افکار و رأی دیگران در مسائل مختلف، ازجمله مواردی است که در زندگی اجتماعی کاربرد فراوانی دارد. اما گاهی نظر دیگران به شکل افراطی برای آدمی مهم میشود تا جایی که فرد گویی برای دیگران زندگی میکند. گاهی نیز آشنایان و اقوام تمایل به نظر دادن و دخالت در امور ما را دارند. این امر عواقب ناخوشایندی برای سلامت روان دارد. از این جهت باید نسبت به آن هوشیار بود و وضعیت تعادلی مشارکت نظری با دیگران را حفظ کرد.
با پیشرفت جوامع الگوهای روابط و زندگی افراد نیز تغییر میکند. در گذشته ارتباط با اقوام و خویشان همهجانبه و گسترده بود. بهطوری که در تمام ایام سال رفتوآمدها در جریان بود و شبکه گسترده روابط خانوادگی شکل میگرفت. کمکم با تغییر بافت اجتماعی روابط فامیلی نیز متأثر شدند و نسل جدید تمایل کمتری به ارتباط با اقوام پیدا کرد. دلایل این امر را میتوان در رشد فردگرایی و در نظر گرفتن زمان برای خود فرد جستوجو کرد. مسائل اقتصادی هم در این زمینه بی تأثیر نیستند. از طرفی دوری راه و خانههای کوچک و زندگی آپارتماننشینی این امکان را از مردم گرفته تا مدام دور هم جمع شوند و مراوده کنند.
آنچه نسل جوان را از معاشرت و مواجهه با فامیل دور میکند، این است که اقوام میخواهند از امورات یکدیگر باخبر شوند. برای آنها با توجه به زیستن در خانوادههای گسترده دیروزی، حریم خصوصی معنای دیگری متفاوت از نسل نو دارد. در فرهنگ آن نسل پرسوجو کردن و خبر گرفتن از احوالات و شیوه زندگی دیگران دخالت محسوب نمیشود، بلکه مصداقی از توجه و اولویتدهی و اهمیت دادن است. چیزی که نسل جوان در مقابل آن گارد میگیرد و نمیخواهد بهراحتی ایدهها، اطلاعات و احوالات شخصی خود را در اختیار دیگران بگذارد. دیگرانی که خیلی هم در زندگی آنها نقش ندارند و با توجه به مراودات امروزی، دیدارشان به سالی یک بار در دیدوبازدیدهای نوروزی خلاصه میشود.
جوانان نسل جدید دوست ندارند به کسی بگویند برنامهشان برای آینده چیست، چه زمانی میخواهند ازدواج کنند، در زمینه شغل چه شرایطی دارند و... . این موارد باعث ایجاد شکاف ارتباطی بین اقوام میشود. حال باید دید چگونه میتوان در این زمینه تعادلی ایجاد کرد تا نظر دیگران بر زندگی ما سوار نشود و حریم خصوصیمان مورد تعرض قرار نگیرد. بههمین منظور مسئله اهمیت دادن به نظر دیگران را مورد واکاوی قرار دادهایم.
بهرهگیری از همفکری و همدلی اطرافیان در بسیاری موارد امری مثبت و پسندیده است. بودن در کنار دیگران و برقراری ارتباط جزو نیازمندیها و دغدغههای بشر است و او را به اشتراکنظر با دیگران ترغیب میکند. زندگی پر از چالشها و مخاطراتی است که انسان به تنهایی قادر به حلکردن و عبور از آنها نیست. اصولا همین روابط درهم تنیده بین فردی در جامعه باعث شکلگیری فرهنک، سبک زندگی و نگاه به آینده میشود. بنابراین حفظ روابط میانفردی از اهمیت بالایی برخوردار است.
در مواجهه با این مسئله افراد واکنشهای زیادی از خود بروز میدهند. بعضی افراد اصلا به نظر دیگران اهمیت نمیدهند و در تمام مراحل زندگی با خودسری و لجبازی عمل میکنند. بررسی شکستهای این افراد در زندگی نشان میدهد که گاهی با یک مشورت کوچک و استفاده از نظر دیگران میتوانستند از یک ویرانی بزرگ جلوگیری کنند.
اما در مقابل، بعضی افراد مدام چشم به دهان دیگران دارند و حتی برای موارد کوچک هم خودشان تصمیم نمیگیرند. گاهی برای آنها نظر دیگران آنقدر مهم میشود که نظر خود را از یاد میبرند. اجازه میدهند دیگران به جایشان فکر کنند و در مواقع زیادی تصمیمات آنها را در زندگی خود اعمال و اجرا میکنند. اینگونه افراط و تفریطها فرد را از حالت تعادل خارج میکند و شیرازه امور زندگی از دستش خارج میشود. بعد از مدتی فرد درمییابد که لذتی نمیبرد و اتفاقات زندگی دیگر برای او خوشایند نیست؛ چراکه در هر اتفاقی به دنبال این است که نظر دیگران را جلب کند و به اصطلاح آبرویش نرود. خیلی چیزها در این مورد به باورهای عرفی، سنتی و فرهنگی برمیگردد.
بدونشک در اطراف خود افرادی را دیدهاید که همیشه هراس دارند که دیگران چه میگویند؟ نکند با انجام دادن/ندادن این کار آبرویمان برود؟ مردم چه میگویند و سؤالاتی از این دست. همه این پرسشها در پسزمینه خود فرد یا خانوادهای روانرنجور دارد. چنین افرادی طوری زندگی میکنند که آب خوش از گلویشان پایین نمیرود. ترس از دست دادن حیثیت و آبرو تمام ذهنشان را محاصره میکند و در نهایت راه رهایی را نمییابند. اهمیت دادن افراطی به نظر دیگران بهمرور باعث میشود فرد هویت مستقل خویش را از دست بدهد و به نظر دیگران وابستگی بیمارگونه پیدا کند.
در این میان افرادی نیز هستند که رویهای تعادلی را در پیش میگیرند؛ آنها بهموقع از مشورت دیگران استفاده میکنند و کار خود را پیش میبرند. از طرفی نظرات بیاساس دیگران نمیتواند آنها را تحتتأثیر قرار دهد و از هدفشان بازدارد. به نظر میرسد چنین رویکردی با اعتماد به نفس، آرامش روانی و درستی عملکرد انسان ارتباط مستقیمی دارد.
راهکارها
جلب نظر دیگران به هر قیمتی بدون شک موجب از دست رفتن سلامت روان میشود. بنابراین باید همیشه متوجه این موضوع باشیم که خواستهها و نظرات خود را فدای نظر دیگران نکنیم. برای این کار لازم است راهکارها و تمهیداتی را مد نظر بگیریم. بعضی از این راهکارها عبارتاند از:
باور به ارزشمندی نظر خود: در همه مراحل زندگی باید این را بدانیم که مهمتر از خود ما کسی نیست. این نظر ماست که ارزش دارد و جهت زندگیما را مشخص میکند. این نظر بر پایه هایی بناشده که باید آنها را درست انتخاب کنیم. زندگی سالم، روابط خوب، آرامش ذهنی و آگاهی باعث میشوذ که بتوانیم نظام ارزشی پایدار و درستی برای خود انتخاب کنیم. نظامی که سکان آن به دست ماست و کشتی زندگیمان را جلو میبرد. بنابراین اول خودت دوم کسی!
تعیین حدود در استفاده از فضای مجازی: بیایید خودمان را گول نزنیم و هربار در پاسخ به این سؤال که توی اون گوشی چه خبره، جواب ندهیم من برای آموزش و اطلاعات گرفتن ازش استفاده میکنم. باور کنیم که زمان زیادی را به بطالت در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی میگذرانیم و در نهایت هم چیزی عایدمان نمیشود. پس با یک برنامه خوب و کاربردی استفاده از آن را به ساعات مشخصی در شبانهروز محدود کنیم؛ چرا که برخورد کردن به نظرات مختلف و دیدن زندگیهای گوناگون که اهداف خاصی را دربر ندارند و فقط برای کسب درآمد و وقتگذرانی ایجاد شدهاند، باعث میشود ذهن ما دچار برداشتها و تصمیمهای نادرست شود. از طرفی دقت زیاد به جزئیات زندگی دیگران این فکر را در ما ایجاد میکند که پس آنها هم در مورد من قضاوت میکنند. همین مسئله بنیانی میشود تا وسواسهای ذهنی آغاز شود و به دنبال جلب نظر دیگران برویم.
نخواندن فکر و ذهن دیگران از پیش: وقتی عملی را انجام میدهیم اهداف، رضایتخاطر و خواسته خودمان اهمیت دارد. ما فقط از یک فکر آگاهی داریم و آن فکر خودمان است، بقیه قضاوتها برحسب حدس و گمان است. اینکه دیگران چگونه درباره عمل ما و نتایج آن فکر میکنند، جزو پیشداوریهای ذهن است و باید آن را متوقف کنیم. اگر به یک تصویر کلیتر نگاه کنیم متوجه میشویم که آنها هم اعمالی را انجام میدهند که گاه نتایج خوب و گاه بد دارد. نکته اینجاست که حاصل عمل دیگران هرچه باشد بر زندگی ما تأثیری ندارد. این مسئله بهطور متقابل هم صادق است. البته باید تعاملات نزدیکتر و تأثر و تأثرات آن را از این مقوله جدا کرد.
پذیرش اینکه نباید همه را خوشحال کنیم: ما موظف نیستیم همه افراد را راضی نگه داریم. چنین چیزی اصولا امکان ندارد. تضاد و تضارب آرا همیشه وجود دارد و بالاخره نظری مخالف نظر و عمل ما پیدا میشود. بهتر است با تقویت انتقادپذیری، از کنار نظرات مخالف بگذریم و ایرادات خود را اصلاح کنیم، نه اینکه فکر کنیم چون کسی از کار ما خوشش نیامده دنیا به آخر رسیده است.
گزینش چند فرد مهم در زندگی: برای اینکه از مشارکت با دیگران و استفاده از تبادل نظر و مشورت دور نمانیم، باید چند آدم خوشفکر و درستکار را در اطراف خود نگه داریم. این افراد معمولا افراد خانواده یا دوستان صمیمی و یا شریک عاطفی ما هستند که در مقابل آنها نقابی نداریم و آنطور که هستیم رفتار میکنیم. چون باور داریم که قضاوت سوء درباره ما ندارند و اگر هم نظری ابراز کنند، حتما از روی خیرخواهی و برای بهبود امور زندگی ماست. چنین افرادی بهخاطر اشتراکات زیاد در نظامهای ارزشی و اعتقادی و اجتماعی با ما همراه شدهاند و میتوانند همچون تکیهگاهی در کوران حوادث، یاور ما باشند.
آگاهی از اینکه مردم خیلی هم به ما فکر نمیکنند: سنتهای غلط و باورهایی که به اشتباه در ذهن ما جای گرفتهاند، سعی دارند به ما بقبولانند که همه مردم با یک چراغقوه و ذرهبین به دنبال ما راه افتادهاند تا هرکاری میکنیم، مو را از ماست بکشند و ما را آماج سرزنشها و طعنههای خود کنند. در حالی که بازهم با رجوع به تصویر بزرگ متوجه میشویم، مردم آنقدر گرفتاری دارند که بیشتر مواقع حتی فراموش میکنند ما که بودیم و چه کردیم. خود ما هم طوری درگیر مسائل و گرفتاریهای زندگی خود و اهدافمان هستیم که یادمان میرود دیگران چه کارهایی میکنند. به گفته دیل کارنگی نویسنده بزرگ آمریکایی: «اگر بدانید مردم هزاران بار بیشتر به یک سردرد معمولی خود اهمیت میدهند تا خبر مرگ من و شما، دیگر نگران نخواهید شد که دربارهتان چه فکری میکنند.»
طرفه آنکه، با به کار بستن چند تمهید ساده و آگاهی و تسلط بر باورهای قالبی اجتماع، میتوانیم خود را از قیدوبندهای آزاردهنده رها کنیم و سبکبالتر به دنبال اهداف خود برویم. اهمیت دادن افراطی به نظر دیگران، در آخر چیزی جز پشیمانی و حسرت از دست رفتن سالهای عمر برای ما باقی نمیگذارد.
آنچه نسل جوان را از معاشرت و مواجهه با فامیل دور میکند، این است که اقوام میخواهند از امورات یکدیگر باخبر شوند. برای آنها با توجه به زیستن در خانوادههای گسترده دیروزی، حریم خصوصی معنای دیگری متفاوت از نسل نو دارد. در فرهنگ آن نسل پرسوجو کردن و خبر گرفتن از احوالات و شیوه زندگی دیگران دخالت محسوب نمیشود، بلکه مصداقی از توجه و اولویتدهی و اهمیت دادن است. چیزی که نسل جوان در مقابل آن گارد میگیرد و نمیخواهد بهراحتی ایدهها، اطلاعات و احوالات شخصی خود را در اختیار دیگران بگذارد. دیگرانی که خیلی هم در زندگی آنها نقش ندارند و با توجه به مراودات امروزی، دیدارشان به سالی یک بار در دیدوبازدیدهای نوروزی خلاصه میشود.
جوانان نسل جدید دوست ندارند به کسی بگویند برنامهشان برای آینده چیست، چه زمانی میخواهند ازدواج کنند، در زمینه شغل چه شرایطی دارند و... . این موارد باعث ایجاد شکاف ارتباطی بین اقوام میشود. حال باید دید چگونه میتوان در این زمینه تعادلی ایجاد کرد تا نظر دیگران بر زندگی ما سوار نشود و حریم خصوصیمان مورد تعرض قرار نگیرد. بههمین منظور مسئله اهمیت دادن به نظر دیگران را مورد واکاوی قرار دادهایم.
بهرهگیری از همفکری و همدلی اطرافیان در بسیاری موارد امری مثبت و پسندیده است. بودن در کنار دیگران و برقراری ارتباط جزو نیازمندیها و دغدغههای بشر است و او را به اشتراکنظر با دیگران ترغیب میکند. زندگی پر از چالشها و مخاطراتی است که انسان به تنهایی قادر به حلکردن و عبور از آنها نیست. اصولا همین روابط درهم تنیده بین فردی در جامعه باعث شکلگیری فرهنک، سبک زندگی و نگاه به آینده میشود. بنابراین حفظ روابط میانفردی از اهمیت بالایی برخوردار است.
در مواجهه با این مسئله افراد واکنشهای زیادی از خود بروز میدهند. بعضی افراد اصلا به نظر دیگران اهمیت نمیدهند و در تمام مراحل زندگی با خودسری و لجبازی عمل میکنند. بررسی شکستهای این افراد در زندگی نشان میدهد که گاهی با یک مشورت کوچک و استفاده از نظر دیگران میتوانستند از یک ویرانی بزرگ جلوگیری کنند.
اما در مقابل، بعضی افراد مدام چشم به دهان دیگران دارند و حتی برای موارد کوچک هم خودشان تصمیم نمیگیرند. گاهی برای آنها نظر دیگران آنقدر مهم میشود که نظر خود را از یاد میبرند. اجازه میدهند دیگران به جایشان فکر کنند و در مواقع زیادی تصمیمات آنها را در زندگی خود اعمال و اجرا میکنند. اینگونه افراط و تفریطها فرد را از حالت تعادل خارج میکند و شیرازه امور زندگی از دستش خارج میشود. بعد از مدتی فرد درمییابد که لذتی نمیبرد و اتفاقات زندگی دیگر برای او خوشایند نیست؛ چراکه در هر اتفاقی به دنبال این است که نظر دیگران را جلب کند و به اصطلاح آبرویش نرود. خیلی چیزها در این مورد به باورهای عرفی، سنتی و فرهنگی برمیگردد.
بدونشک در اطراف خود افرادی را دیدهاید که همیشه هراس دارند که دیگران چه میگویند؟ نکند با انجام دادن/ندادن این کار آبرویمان برود؟ مردم چه میگویند و سؤالاتی از این دست. همه این پرسشها در پسزمینه خود فرد یا خانوادهای روانرنجور دارد. چنین افرادی طوری زندگی میکنند که آب خوش از گلویشان پایین نمیرود. ترس از دست دادن حیثیت و آبرو تمام ذهنشان را محاصره میکند و در نهایت راه رهایی را نمییابند. اهمیت دادن افراطی به نظر دیگران بهمرور باعث میشود فرد هویت مستقل خویش را از دست بدهد و به نظر دیگران وابستگی بیمارگونه پیدا کند.
در این میان افرادی نیز هستند که رویهای تعادلی را در پیش میگیرند؛ آنها بهموقع از مشورت دیگران استفاده میکنند و کار خود را پیش میبرند. از طرفی نظرات بیاساس دیگران نمیتواند آنها را تحتتأثیر قرار دهد و از هدفشان بازدارد. به نظر میرسد چنین رویکردی با اعتماد به نفس، آرامش روانی و درستی عملکرد انسان ارتباط مستقیمی دارد.
راهکارها
جلب نظر دیگران به هر قیمتی بدون شک موجب از دست رفتن سلامت روان میشود. بنابراین باید همیشه متوجه این موضوع باشیم که خواستهها و نظرات خود را فدای نظر دیگران نکنیم. برای این کار لازم است راهکارها و تمهیداتی را مد نظر بگیریم. بعضی از این راهکارها عبارتاند از:
باور به ارزشمندی نظر خود: در همه مراحل زندگی باید این را بدانیم که مهمتر از خود ما کسی نیست. این نظر ماست که ارزش دارد و جهت زندگیما را مشخص میکند. این نظر بر پایه هایی بناشده که باید آنها را درست انتخاب کنیم. زندگی سالم، روابط خوب، آرامش ذهنی و آگاهی باعث میشوذ که بتوانیم نظام ارزشی پایدار و درستی برای خود انتخاب کنیم. نظامی که سکان آن به دست ماست و کشتی زندگیمان را جلو میبرد. بنابراین اول خودت دوم کسی!
تعیین حدود در استفاده از فضای مجازی: بیایید خودمان را گول نزنیم و هربار در پاسخ به این سؤال که توی اون گوشی چه خبره، جواب ندهیم من برای آموزش و اطلاعات گرفتن ازش استفاده میکنم. باور کنیم که زمان زیادی را به بطالت در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی میگذرانیم و در نهایت هم چیزی عایدمان نمیشود. پس با یک برنامه خوب و کاربردی استفاده از آن را به ساعات مشخصی در شبانهروز محدود کنیم؛ چرا که برخورد کردن به نظرات مختلف و دیدن زندگیهای گوناگون که اهداف خاصی را دربر ندارند و فقط برای کسب درآمد و وقتگذرانی ایجاد شدهاند، باعث میشود ذهن ما دچار برداشتها و تصمیمهای نادرست شود. از طرفی دقت زیاد به جزئیات زندگی دیگران این فکر را در ما ایجاد میکند که پس آنها هم در مورد من قضاوت میکنند. همین مسئله بنیانی میشود تا وسواسهای ذهنی آغاز شود و به دنبال جلب نظر دیگران برویم.
نخواندن فکر و ذهن دیگران از پیش: وقتی عملی را انجام میدهیم اهداف، رضایتخاطر و خواسته خودمان اهمیت دارد. ما فقط از یک فکر آگاهی داریم و آن فکر خودمان است، بقیه قضاوتها برحسب حدس و گمان است. اینکه دیگران چگونه درباره عمل ما و نتایج آن فکر میکنند، جزو پیشداوریهای ذهن است و باید آن را متوقف کنیم. اگر به یک تصویر کلیتر نگاه کنیم متوجه میشویم که آنها هم اعمالی را انجام میدهند که گاه نتایج خوب و گاه بد دارد. نکته اینجاست که حاصل عمل دیگران هرچه باشد بر زندگی ما تأثیری ندارد. این مسئله بهطور متقابل هم صادق است. البته باید تعاملات نزدیکتر و تأثر و تأثرات آن را از این مقوله جدا کرد.
پذیرش اینکه نباید همه را خوشحال کنیم: ما موظف نیستیم همه افراد را راضی نگه داریم. چنین چیزی اصولا امکان ندارد. تضاد و تضارب آرا همیشه وجود دارد و بالاخره نظری مخالف نظر و عمل ما پیدا میشود. بهتر است با تقویت انتقادپذیری، از کنار نظرات مخالف بگذریم و ایرادات خود را اصلاح کنیم، نه اینکه فکر کنیم چون کسی از کار ما خوشش نیامده دنیا به آخر رسیده است.
گزینش چند فرد مهم در زندگی: برای اینکه از مشارکت با دیگران و استفاده از تبادل نظر و مشورت دور نمانیم، باید چند آدم خوشفکر و درستکار را در اطراف خود نگه داریم. این افراد معمولا افراد خانواده یا دوستان صمیمی و یا شریک عاطفی ما هستند که در مقابل آنها نقابی نداریم و آنطور که هستیم رفتار میکنیم. چون باور داریم که قضاوت سوء درباره ما ندارند و اگر هم نظری ابراز کنند، حتما از روی خیرخواهی و برای بهبود امور زندگی ماست. چنین افرادی بهخاطر اشتراکات زیاد در نظامهای ارزشی و اعتقادی و اجتماعی با ما همراه شدهاند و میتوانند همچون تکیهگاهی در کوران حوادث، یاور ما باشند.
آگاهی از اینکه مردم خیلی هم به ما فکر نمیکنند: سنتهای غلط و باورهایی که به اشتباه در ذهن ما جای گرفتهاند، سعی دارند به ما بقبولانند که همه مردم با یک چراغقوه و ذرهبین به دنبال ما راه افتادهاند تا هرکاری میکنیم، مو را از ماست بکشند و ما را آماج سرزنشها و طعنههای خود کنند. در حالی که بازهم با رجوع به تصویر بزرگ متوجه میشویم، مردم آنقدر گرفتاری دارند که بیشتر مواقع حتی فراموش میکنند ما که بودیم و چه کردیم. خود ما هم طوری درگیر مسائل و گرفتاریهای زندگی خود و اهدافمان هستیم که یادمان میرود دیگران چه کارهایی میکنند. به گفته دیل کارنگی نویسنده بزرگ آمریکایی: «اگر بدانید مردم هزاران بار بیشتر به یک سردرد معمولی خود اهمیت میدهند تا خبر مرگ من و شما، دیگر نگران نخواهید شد که دربارهتان چه فکری میکنند.»
طرفه آنکه، با به کار بستن چند تمهید ساده و آگاهی و تسلط بر باورهای قالبی اجتماع، میتوانیم خود را از قیدوبندهای آزاردهنده رها کنیم و سبکبالتر به دنبال اهداف خود برویم. اهمیت دادن افراطی به نظر دیگران، در آخر چیزی جز پشیمانی و حسرت از دست رفتن سالهای عمر برای ما باقی نمیگذارد.
ارسال دیدگاه