چرخه‌ بی‌پایان مصرف‌گرایی

فرهنگ افراط در خرید، کیفیت و دوام را به حاشیه رانده است

چرخه‌ بی‌پایان مصرف‌گرایی

در دنیایی که مصرف‌گرایی حرف اول را می‌زند، زندگی روزمره پر از نگرانی‌های پنهان و انتخاب‌های پی‌درپی شده است. رسانه‌ها با تبلیغات جذاب‌شان، ما را ترغیب می‌کنند که همیشه از دیگران جلو بزنیم و کالاها و نمادهای زودگذری را بخریم و نشان دهیم. در این دنیای جدید، سرعت و تازگی ارزش بالایی دارد و هر تأخیر در برآوردن خواسته‌ها، ضعف محسوب می‌شود. زمان، به جای یک جریان پیوسته، به لحظاتی کوتاه و پراکنده تقسیم شده که هیچ‌کدام دوام ندارند. آزادی انتخاب؟ ظاهر قضیه است؛ اما در باطن، ترس از کنار گذاشته شدن و فشارهای سنگین، زندگی را سخت کرده است. انسان‌های امروز گرفتار یک سلطه نامرئی‌اند که آن‌ها را مجبور می‌کند همیشه خود را با تغییرات بازار هماهنگ کنند، هویت خود را دوباره تعریف کنند و روابط‌شان را قربانی فرهنگ مصرفی بسازند. این گزارش می‌خواهد نشان دهد چگونه این فرهنگ مصرفی نه تنها سبک زندگی بلکه روابط انسانی و حتی احساس ما نسبت به زمان را تغییر داده است؛ از فشار دائمی برای به‌روز بودن تا ناپایداری هویت‌ها. این تحلیل فرصتی است برای تأمل درباره دنیایی که رضایت پایدار در آن نه‌تنها هدف نیست بلکه تهدیدی برای اقتصاد پرسرعت مصرفی به‌شمار می‌آید.

محمدرضا مازندرانی فر روزنامه نگار

امروزه مد فقط مربوط به لباس پوشیدن نیست بلکه به احساس تعلق داشتن به یک گروه تبدیل شده است. در دنیای امروز، افراد خودشان را نه با آنچه هستند بلکه با آنچه می‌پوشند نشان می‌دهند. این‌که همیشه یک قدم جلوتر از دیگران باشید و لباس یا سبک خاصی را زودتر از بقیه بپوشید، تبدیل به راهی برای دیده شدن و پذیرفته شدن شده است.
میشل مافزولی، جامعه‌شناس معروف فرانسوی، می‌گوید مردم امروز مثل قبیله‌هایی هستند که نه به خاطر زبان یا مکان بلکه به خاطر سبک لباس، رنگ یا حتی رفتار خاص‌شان به هم وصل شده‌اند. این نشانه‌ها جایگزین سنت‌های قدیمی شده‌اند.
اما این موضوع فقط درباره‌ی حس تعلق نیست بلکه درباره‌ی انتظار تأیید از دیگران هم هست. وقتی شما جلوتر از بقیه باشید، یعنی زودتر یک سبک یا لباس جدید را داشته باشید، دیگران به شما احترام می‌گذارند و شما را می‌پذیرند.
در دنیایی که احساس امنیت مردم به چیزهایی که می‌خرند وابسته شده، مد تبدیل به یک نوع «بیمه‌ی روانی» شده؛ یعنی نشان می‌دهد که شما در جمع هستید، دیده می‌شوید و تنها نیستید. اما این حس امنیت پایدار نیست؛ چیزی که امروز مد روز است، فردا قدیمی و بی‌ارزش می‌شود. اگر کسی نتواند با مد پیش برود، نه فقط از مد عقب می‌ماند بلکه از جمع و معنا هم کنار گذاشته می‌شود.
پس در اصل، مد امروز بیشتر از اینکه جواب سلیقه باشد، ابزاری است برای پذیرفته شدن و دیده شدن؛ نه چون واقعاً چیزی را دوست دارید بلکه چون نمی‌خواهید تنها باشید.

سرعت، مصرف و اضطراب پایان
امروزه همه چیز در دنیای مصرف سریع اتفاق می‌افتد و هر چیزی تاریخ مصرف دارد. یعنی فرصت‌ها و روندها همیشه محدودند و باید سریع استفاده شوند وگرنه به سرعت جای خود را به چیزهای جدید می‌دهند.
این سرعت زیاد فقط مردم را به خرید بیشتر تشویق نمی‌کند بلکه باعث می‌شود همه دائم تلاش کنند تازه و به‌روز بمانند تا دیده شوند و فراموش نشوند. چون در این دنیای پرتحرک، کسانی که عقب بمانند، مثل این است که دیده نمی‌شوند و حذف می‌شوند. فرهنگ مصرف، همه چیز را کوتاه‌مدت و موقتی می‌داند. هر چیزی که دارید باید مدام به‌روزرسانی و تمدید شود. ایستادن و بی‌حرکتی در این مسیر مساوی است با کنار گذاشته شدن. در واقع کسی که حرکت نکند، گویی وجود ندارد.

فروپاشی ارزش‌ها در جامعه امروز
در دنیایی که بازار، حتی اخلاق را هم کالا کرده، مصرف‌گرایی فقط یک سبک زندگی نیست بلکه نظامی است که مسئولیت، اخلاق و حقیقت را دوباره تعریف می‌کند. حالا جامعه دیگر نمی‌گوید چه باید کرد یا چه نباید بلکه این انتخاب‌های خرید و سبدهای کالا هستند که تصمیم می‌گیرند. انسان مصرف‌کننده دیگر پیرو قوانین جمعی نیست بلکه درگیر وسوسه‌های بی‌پایان انتخاب‌ها شده است. اجبار جای خود را به تمایل داده، نظم به روابط عمومی و اخلاق جمعی به خواسته‌های فردی بدل شده است.
دیگر نظم اجتماعی مثل گذشته پابرجا و غیرقابل تغییر نیست بلکه مثل یک نرم‌افزار قابل تغییر و انعطاف است. واقعیت که باید جلوی هوس‌ها را بگیرد، زیر بار تبلیغات و وعده‌های بازار تسلیم شده است. بازار به جای تحمیل قانون، وعده آزادی می‌دهد، اما قیمت این آزادی، فروپاشی آرام اخلاق جمعی است. اینجا نه فاجعه بزرگی اتفاق افتاده و نه اخلاق کاملاً کنار گذاشته شده بلکه ما چیزی را از دست داده‌ایم: حس مسئولیت در برابر دیگران؛ حس وظیفه‌ای که شاید در میان انتخاب‌های بی‌پایان مصرف، دیگر حتی به دنبالش هم نمی‌گردیم.

اخلاق فردی در دنیای مصرف
امروز، وقتی لذت و خوشی در شبکه‌های اجتماعی و سبک زندگی فردی برجسته شده و سیاست‌های اقتصادی حول رضایت مصرف‌کننده می‌چرخد، جایگاه اخلاق در رفتار روزمره پیچیده‌تر شده است. قبلاً بایدها و نبایدهای اجتماعی، اخلاقی و قانونی قدرت بازدارندگی داشتند، اما حالا اصل لذت که در قالب مصرف و تجربه‌های شخصی ظاهر شده، بی‌ممانعت رشد کرده است. دیگر نه دولت، نه نهادهای دینی و سنت‌های اخلاقی نمی‌توانند این نیروی متغیر را کنترل کنند. مسئولیت قضاوت و تصمیم‌گیری اخلاقی به دوش فردی افتاده که نه ابزار کافی برای آن دارد؛ نه حمایتی از نهادها.
این انتقال مسئولیت که زمانی نماد آزادی بود، حالا تبدیل به منبع اضطراب شده است. دیگر مرجع مشخصی برای سبک کردن بار اخلاقی وجود ندارد و هر فرد باید خودش تشخیص دهد چه وظیفه‌ای دارد. این وضعیت باعث سردرگمی، خودسرزنش‌گری و ناتوانی در تشخیص مرز بین وظیفه اخلاقی و خواسته‌های فردی شده است.
بازار کالا و خدمات جای خالی نهادهای سنتی را پر کرده است. برندها و اینفلوئنسرها با وعده‌هایی مثل «به خودت اهمیت بده» یا «حق توست که خوشحال باشی»، اخلاق فردی را به شکلی بازاری و مصرفی تبدیل کرده‌اند. مرز بین مسئولیت اخلاقی و مراقبت از خود آنقدر محو شده که وفاداری به خود تنها معیار رفتار خوب شده است و دیگر اثری از «دیگری» نیست.
از طرفی، بازار با تولید اضطرار دائمی از طریق تبلیغات و ترندها، فرد را به انتخاب سریع و خرید فوری ترغیب می‌کند. این اضطرار، حس کنترل و تسلط کاذبی بر آینده به فرد می‌دهد، اما در واقع نوعی فرار از اضطراب و دردهای وجودی است.
بنابراین، مصرف امروز دیگر فقط یک رفتار اقتصادی نیست بلکه پاسخی به تنش‌های زندگی مدرن است. این مصرف، شکل تازه‌ای از اخلاق فردی است؛ اخلاقی بدون حضور دیگری، بدون قضاوت و بدون چشم‌انداز رهایی‌بخش. اگر زمانی «انتخاب مسئولانه» به معنای تصمیمی سخت و آگاهانه برای خیر جمعی بود، امروز به گزینه‌هایی برای آرامش روانی موقت تبدیل شده است. لذت، مشروعیت خود را از همین تسکین می‌گیرد. در جهانی که سیاست و دین جای خود را به تصویر و بازار داده‌اند، مصرف به زبان جدید اخلاق تبدیل شده؛ زبانی تهی از معناهای قدیمی، اما همچنان تأثیرگذار و فراگیر.

اخلاقِ نو در عصر مصرف
ما اکنون در روزگاری زندگی می‌کنیم که خرید، سبک زندگی، و نمایش لذت در شبکه‌های اجتماعی، نقش مهم‌تری از باورها، ارزش‌ها و مسئولیت‌های اخلاقی یافته‌اند. حالا دیگر کمتر کسی برای «درست بودن» کاری را انجام می‌دهد؛ بیشتر افراد به دنبال آن هستند که «احساس خوبی» نسبت به خود داشته باشند. همین تغییر آرام و پیوسته، چهره اخلاق را دگرگون کرده است.
در گذشته، نهادهایی مثل خانواده، دین، آموزش رسمی یا حتی قوانین، مسئولیت‌هایی را به افراد یادآوری می‌کردند. این نهادها چارچوبی برای تشخیص خوب و بد، درست و نادرست فراهم می‌کردند. اما امروز این نهادها یا تضعیف شده‌اند یا دیگر در مرکز تصمیم‌گیری فرد نیستند و جای آن‌ها را بازار گرفته؛ بازاری که با زبانی نرم، جذاب و پرزرق‌وبرق، مفاهیمی مانند مراقبت از خود، آرامش ذهنی و حق شادی را به کالا و خدمات گره زده است.
وقتی در تبلیغی می‌شنویم: «تو سزاوار بهترین‌ها هستی»، یا «به خودت مدیون هستی که خوشحال باشی»، در واقع با نوعی اخلاق فردگرایانه روبه‌رو هستیم که دیگر به «دیگری» توجهی ندارد. مسئولیت اخلاقی از رابطه با دیگران جدا شده و به تصمیمات فردی در انتخاب سبک زندگی، تغذیه، لباس، سفر و حتی نوع تفریح محدود شده است. نتیجه آن، بازاری شدن اخلاق است؛ اخلاقی که می‌شود آن را خرید، نصب کرد و مانند برنامه‌ای ساده به‌کار گرفت.
یکی دیگر از جنبه‌های مهم این روند، تبدیل «اضطرار اخلاقی» به «اضطرار مصرف» است. فشار برای خوب بودن، حالا جای خود را به فشار برای سریع بودن، به‌روز بودن و خریدن داده است. الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی، تبلیغات لحظه‌ای و ترندهای کوتاه‌مدت، حسی از کمبود و عقب‌ماندگی را القا می‌کنند. انگار همیشه باید عجله داشت، همیشه چیزی کم است و باید همین حالا جبران کرد. این احساس نیاز دائمی، نوعی اضطراب مدرن ایجاد می‌کند که مصرف، پاسخی فوری –هرچند موقت– به آن است.
مصرف‌گرایی امروزی تنها درباره خرید نیست بلکه درباره «بودن» است؛ اینکه چگونه خود را تعریف کنیم، چگونه احساس ارزشمندی کنیم و چطور اضطراب‌مان را کاهش دهیم. خرید یک وسیله جدید یا شرکت در یک دوره خودسازی می‌تواند برای لحظه‌ای حس معنا و کنترل به فرد بدهد. در دنیایی که آینده مبهم است، مصرف، وعده‌ای از کنترل بر زمان و زندگی را ارائه می‌دهد.
اما این شکل از اخلاق، خنثی و تهی از ارتباط انسانی است. دیگر کمتر کسی برای نجات دیگری، فداکاری می‌کند یا تصمیمی سخت اما درست می‌گیرد. همه چیز در حد «راحتی شخصی» خلاصه شده است. حتی راهنمایی‌های اخلاقی هم در قالب فهرست‌های سرگرم‌کننده عرضه می‌شوند: «پنج راه برای بهتر بودن»، «10 عادت افراد موفق». این‌ها به‌جای دعوت به تأمل و مسئولیت‌پذیری، ما را به مصرف بیشتر راهنمایی می‌کنند.
در نهایت، باید پذیرفت که مصرف‌گرایی تنها یک میل نیست بلکه پاسخی به شرایط پیچیده زیست‌مدرن است. پاسخی که سعی دارد با ظاهری ساده، دردهای پیچیده‌ای مثل اضطراب، تنهایی و سردرگمی را تسکین دهد. شاید به همین دلیل، مصرف‌گرایی به شکلی از اخلاق بدل شده است؛ اخلاقی بی‌نیاز از دیگری، بی‌نیاز از قضاوت، اما همچنان با ادعای مشروعیت. این اخلاق جدید، ما را دعوت نمی‌کند که «خوب باشیم» بلکه می‌خواهد حس کنیم که «خوب هستیم».

آرامش در دل بی‌قراری
در دنیای امروز، آدم‌ها بیش از هر زمان دیگری با هشدارها، فوریت‌ها و وضعیت‌های اضطراری زندگی می‌کنند. خبرهای فوری، پیام‌های فوری، تصمیم‌های فوری. اما شاید عجیب باشد که بگوییم همین اضطرارها برای خیلی از ما تبدیل به یک شکل از آرامش شده‌؛ آرامشی که نه از نبود فشار، بلکه از بودن مداوم در دل آن به‌دست می‌آید.
در گذشته، وضعیت اضطراری نشانه خطر یا بحران بود. اما حالا، تبدیل به بخشی دائمی از زندگی روزمره ما شده است. این اضطرارها فقط به آتش‌سوزی یا زلزله محدود نیستند. ضرب‌الاجل‌های کاری، اطلاعیه‌های خرید محدود، مدهای جدید، یا حتی فشار برای سریع پاسخ دادن به پیام‌ها هم نوعی وضعیت اضطراری‌اند. به‌عبارت دیگر، ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که به‌طور پیوسته ما را در حالت آماده‌باش نگه می‌دارد.
جالب این‌جاست که این وضعیت نه‌تنها آزاردهنده نیست بلکه برای بسیاری از ما لذت‌بخش است. وقتی در محل کار، پروژه‌ای فوری و سنگین داریم، با وجود خستگی، نوعی حس رضایت در ما شکل می‌گیرد. این فشارها به ما حس کارآمد بودن می‌دهند. به ما نشان می‌دهند که هنوز مفید و لازمیم. گویی اگر این اضطرارها نباشند، بی‌هدف می‌شویم. اضطرار به ما فرصت نمی‌دهد به پرسش‌های عمیق‌تری فکر کنیم: من کی هستم؟ به‌دنبال چه هستم؟ هدف زندگی‌ام چیست؟
از طرف دیگر، سیستم‌های مدیریتی در اداره‌ها و شرکت‌ها هم به خوبی از این سازوکار استفاده می‌کنند. اعلام یک وضعیت فوری باعث می‌شود مقاومت‌ها کمتر شود. وقتی کاری باید «الان و سریع» انجام شود، دیگر کسی وقت بحث ندارد. فشار اضطرار، هم سرعت را بالا می‌برد و هم مخالفت را کم می‌کند. مدیران می‌دانند که با فوریت ساختگی می‌توانند نیروها را با خود همراه کنند.
این روند فقط به محل کار محدود نمی‌شود. در دنیای مصرف‌گرایی هم، اضطرار به یکی از پایه‌های فروش تبدیل شده است. حراج‌های چندساعته، مدهای فصلی، تخفیف‌هایی با زمان محدود؛ همه این‌ها ما را وارد حالتی می‌کنند که حس می‌کنیم اگر همین حالا نخریم، چیزی را از دست داده‌ایم. ما به این فوریت‌ها عادت کرده‌ایم. گویی خریدن، خودش یک واکنش طبیعی به اضطرار شده است.
اما خریدن پایان ماجرا نیست. آنچه امروز با هیجان می‌خریم، فردا باید دور انداخته شود تا جا برای محصولات جدید باز شود. این دور ریختن هم، بخشی از آرامش ما شده است. حس پاک‌سازی، شروع دوباره، خالی کردن جا برای چیزهای بهتر. در واقع، ما به همان اندازه که خرید می‌کنیم، باید فراموش هم کنیم؛ لباس‌ها، وسایل، حتی علائق. فراموشی، همراه اضطرار به ما کمک می‌کند ادامه دهیم؛ بدون آن‌که زیاد فکر کنیم.
در نهایت، زندگی امروز ما بر پایه همین چرخه ساخته شده: هشدار، واکنش، فراموشی، و هشدار بعدی. ما در لحظه زندگی می‌کنیم، نه چون فلسفه‌اش را می‌دانیم بلکه چون نمی‌رسیم به آینده فکر کنیم. مدیریت اضطرار، به‌نوعی جای سیاست را گرفته است. حالا دغدغه ما بیشتر این است که چطور احساسات‌مان را مدیریت کنیم؛ نه این‌که چطور جامعه را تغییر دهیم.
شاید راز بقا در دنیای مدرن همین باشد: ما آرامش را نه از نبود بحران بلکه از کنترل نسبی بر همین بحران‌های بی‌پایان به‌دست می‌آوریم. اضطرار برای ما دیگر دشمن نیست؛ بخشی از زندگی است و تا زمانی که هشدار بعدی از راه برسد، می‌توانیم نفس بکشیم و بگوییم: فعلاً خوبم.

دنیای مجازی و واقعیت مصرف‌گرایی
در دنیای امروز، بسیاری از مردم به‌ویژه نسل‌های جدید، بیش از آنکه در میدان‌های واقعی حضور داشته باشند، در فضای مجازی زندگی می‌کنند. این فضا که روزی فقط ابزاری برای ارتباط بود، حالا به محیطی برای فکر کردن، حرف زدن، مخالفت کردن و حتی سیاست‌ورزی تبدیل شده است. اما یک سؤال مهم همچنان در دل این تحولات باقی مانده: آیا سیاست واقعی، آن‌طور که دموکراسی به آن نیاز دارد، می‌تواند در این فضای جدید شکل گیرد؟ یا اینکه شبکه‌های اجتماعی تنها نمایشی از سیاست هستند، بدون قدرت واقعی برای تغییر؟
در نگاه اول، فضای مجازی به نظر می‌رسد جایی است برای آزادی بیان و ابراز عقیده. هر کسی می‌تواند نظر بدهد، اعتراض کند و خود را در معرض دید دیگران قرار دهد؛ به‌خصوص افرادی که تحصیل‌کرده و آگاه‌ترند، این فضا را خانه‌ فکری خود می‌دانند. آنها در توییتر، اینستاگرام یا دیگر شبکه‌ها، با دیگران بحث می‌کنند، مقاله می‌نویسند و موضع می‌گیرند. این وضعیت شاید شبیه یک مشارکت مدنی گسترده باشد، اما مشکل از همین‌جا شروع می‌شود.
برخی اندیشمندان می‌گویند فضای مجازی بیش از آنکه راهی برای اقدام جمعی باشد، به صحنه‌ای برای خودنمایی و نمایش فضیلت‌های فردی تبدیل شده است. کاربران به‌جای اینکه برای تغییر واقعی تلاش کنند، سعی دارند نشان دهند آدم‌های خوبی هستند، دیدگاه‌های درستی دارند یا طرفدار عدالتند. اما این تلاش‌ها بیشتر شبیه مصرف محتوا و نمایش هویت است تا کنش سیاسی واقعی.
در همین حال، بسیاری از تحلیل‌گران معتقدند فناوری‌های ارتباطی نه‌تنها باعث رشد دموکراسی نشده‌اند بلکه نوعی سیاست‌زدایی را گسترش داده‌اند. به‌جای آنکه ما را به مشارکت واقعی در امور عمومی تشویق کنند، توهمی ایجاد می‌کنند که گویا همین فعالیت‌های مجازی به تنهایی کافی است؛ توهمی که می‌گوید اگر پست بگذاریم، لایک کنیم یا هشتگ بسازیم، به اندازه‌ رأی دادن، اعتراض در خیابان یا تشکیل حزب، اثرگذار خواهد بود.
واقعیت این است که الگوریتم‌ها، سرورها و صاحبان اصلی این فضاها، در عمل همان کسانی هستند که در دنیای واقعی هم قدرت را در اختیار دارند. آنها تصمیم می‌گیرند چه چیزی دیده شود، چه موضوعی پنهان بماند و چه کسی حذف شود. به این ترتیب، حتی اعتراض‌های سیاسی که در فضای مجازی منتشر می‌شوند، اغلب بی‌اثر باقی می‌مانند. در حقیقت، فضای مجازی به نوعی انبار بزرگ برای تخلیه خشم، بدون هیچ اثر مشخص بر ساختار قدرت تبدیل شده است.
از سوی دیگر، نباید فراموش کرد بسیاری از این فعالیت‌ها، به جای ساختن اجتماعات واقعی، باعث شکل‌گیری هویت‌هایی شده‌اند که پیوسته نیاز به تأیید، بازسازی و عرضه‌ مجدد دارند. افراد مدام باید خود را به شکلی جدید و جذاب ارائه دهند تا در میدان رقابت باقی بمانند. این رقابت، بیشتر اقتصادی است تا سیاسی؛ بازاری برای هویت‌سازی که در آن، فرد به‌جای یک شهروند فعال، به مصرف‌کننده‌ای تبدیل می‌شود که باید مدام از خود کالایی تازه بسازد.
با این وضعیت، سیاست واقعی روزبه‌روز بیشتر به حاشیه رانده می‌شود. میان آنچه در شبکه‌های اجتماعی می‌گذرد و آنچه در نهادهای رسمی و قدرت‌های واقعی رخ می‌دهد، فاصله‌ای عمیق وجود دارد. این دو مسیر نه‌تنها به هم نزدیک نمی‌شوند بلکه هر روز از هم دورتر می‌شوند. حتی اگر برخی کاربران تصور کنند که فعالند و در حال ساخت آینده‌ای بهتر هستند. این فعالیت‌ها اغلب در همان دنیای مجازی باقی می‌ماند و به تغییرات عینی و ساختاری منجر نمی‌شود.
ارسال دیدگاه
ضمیمه
ضمیمه