
تراژدی انتخاب در عصر مصرف
در خیابانهای نئونی شهرهای قرن بیستویکم، آزادی دیگر رایحهای از انقلاب و مبارزه نمیدهد بلکه بویی آشنا از پلاستیک بستهبندی، عطرهای لوکس و دستگاههای تازه بیرونآمده از جعبههای کادویی آن به مشام میرسد. انتخاب، آن ارزش بنیادین دموکراسی و استقلال فردی، به اسارت فشار بیپایان تصمیمگیریهای مکرر درآمده است. ما آزادیم که انتخاب کنیم، اما در واقع نه از آزادی که از اجبارِ پیچیده و نرم انتخاب رنج میبریم.
مصرفکننده مدرن، بهظاهر در دریایی از گزینهها شناور است؛ برندها، محصولات، سبکها و تجربیاتی که هر روز پیش چشمش گسترده میشوند. اما این انتخابها چگونه شکل میگیرند؟ آیا واقعاً آزادانهاند یا فقط بازیگری هستیم که مجبوریم از میان سناریوهایی از پیش نوشتهشده یکی را برگزینیم؟ پاسخ تلخ است: انتخاب در این عصر، نه دریچهای به سوی خودآگاهی بلکه ابزاری برای نظم و کنترل است.
زِیگمِنت بائومان، جامعهشناس نامدار، مصرفگرایی را به دوسویه آزادی و انقیاد تعبیر میکند؛ جایی که آزادی تنها تا زمانی باقی میماند که انتخاب کنیم و خودداری از انتخاب به معنای طردشدگی اجتماعی است. مصرف نکردن نه یک اعتراض اخلاقی بلکه یک خطای هویتی تلقی میشود. در این منظومه، ما دیگر نه شهروند بلکه مصرفکنندگان دائمی هستیم که باید همواره بهروزرسانی شویم و مصرف کنیم.
این تحولات ساختاری، بنیانهای ارزشهای سنتی جهان مدرن را تغییر دادهاند. جایگاه پایداری و صبر، به سرعت و تازگی تنزل یافته است. فرهنگ مصرفگرایی، لذتهای زودگذر و تجربههای گذرا را بهجای مالکیت پایدار تحسین میکند. در چنین فضایی، اشیاء و حتی روابط انسانی محکوم به مصرف شدن و ناپایداری نیز به یک ویژگی نه فقط پذیرفته، که مطلوب تبدیل شده است.
این روند فقط به کالاها محدود نمیشود. سبک زندگی و هویت نیز تحت تأثیرند. وابستگی بلندمدت به یک شغل، یک رابطه یا حتی یک آرزو بهعنوان مانعی در برابر تطبیقپذیری و پیشرفت دیده میشود. سبک بودن، قابلیت تعویض و آمادگی برای تجربه جدید، به یک ضرورت تبدیل شده است. در این چرخه بیرحم، وفاداری و ثبات به زنجیری از عقبماندگی بدل شدهاند. همزمان، بار مسئولیت نیز بر دوش فرد افتاده است. شعارهای کلیشهای «اینجا کشور آزادی است» به هشدارهایی تبدیل شدهاند که شکست فردی را نتیجه انتخابهای نادرست و ناکافی بودن تواناییهای او معرفی میکنند. در دنیایی که انتخاب نامحدود است، شکست نه به محدودیتهای ساختاری که به ناتوانی شخصی نسبت داده میشود.
آزادی در این تصویر، دیگر رهاییبخش نیست بلکه مایه اضطراب و ترس است؛ ترس از قضاوت، مسئولیت و انتخاب نادرست. ما در جهانی زندگی میکنیم که بیشتر خواستن به معنای کمتر داشتن است و بیشتر انتخاب کردن یعنی بیشتر شک کردن؛ و در این بین آزادی به زنجیری از تردید بدل شده است. این است تراژدی شیرین مصرفگرایی مدرن: آزادی در قالب انتخاب؛ نه به رهایی که به اسارت بدل شده است. انتخابکردن تبدیل به اجباری بیرحم شده که شاید بزرگترین زنجیر عصر ما باشد.
ارسال دیدگاه