
خیز بازار کار به سوی آینده دیجیتال
در اتاقی کوچک در جنوب تهران، جایی میان سیمکشیهای درهم و مانیتورهایی که نور آبیشان نیمهشب را روشنتر از روز میکنند، تیمی پنجنفره مشغول آموزش یک مدل بینایی ماشین برای تشخیص ناهنجاریهای پزشکیاند. هیچکدام از آنها تحصیلات رسمی در این حوزه ندارند. برنامهنویس پایتونشان مهندس عمران است، مربی مدلشان لیسانس فلسفه دارد و رهبر تیم، علیرضا قاسمی، هر روز با عبور از فیلترشکنها و دسترسیهای محدود، تلاش میکند پروژهای جهانی را در بستر یک زیستبوم محلی به ثمر برساند.
هوش مصنوعی برای این گروه نه تکنولوژیای ترسناک و ناآشنا، بلکه خاک حاصلخیزی است برای کشت مهارتهایی تازه. در سال گذشته، همین تیم کوچک، پنج موقعیت شغلی تازه ایجاد کرد. آنها به بازار کاری تعلق دارند که نه در دانشگاهها تدریس میشود و نه هنوز در فهرست رسمی مشاغل کشور جایی دارد، اما با چنان سرعتی در حال گسترش است که حتی در سایه اینترنتی نیمهجان هم، ایستادن در حاشیهاش بهمعنای جا ماندن است.
نیما رشیدی، مدیر فنی یک تیم توسعهدهنده چتباتهای فارسی، با لبخند تلخی میگوید: «خیلی از نیروهای تازهوارد حتی نمیدانند NLP چیست. ما باید از الفبا شروع کنیم.» او از گسست میان نظام آموزش رسمی و نیازهای بازار میگوید، از فاصلهای که فقط با تجربه پروژهمحور، نه با نمره و پایاننامه، پر میشود. برای او و بسیاری دیگر، دانشگاه بهجای موتور پیشران، به سیستمی تبدیل شده که هنوز با ذهنیت قرن بیستم به آینده قرن بیستویکم نگاه میکند.
با وجود همه موانع، بارقههایی از امید در گوشههایی از این زیستبوم میدرخشند. زنان؛ بهویژه در حوزههای تحلیل داده و یادگیری ماشین، آرامآرام جای خود را باز میکنند. سمیرا یزدانپناه، پژوهشگر یک استارتاپ سلامت دیجیتال، به ریموت بودن بسیاری از وظایف اشاره میکند که میتواند برای زنان، بهویژه در شهرهای کوچک، فرصتساز باشند. اما هشدار میدهد تا زمانی که تبعیضهای جنسیتی و ضعف در زیرساختهای آموزش آزاد پابرجاست، این فرصتها نیز محدود میمانند.
پرسشی که در پس همه این روایتها پنهان است، پرسشی ساده اما بنیادی است: آیا ما برای آیندهای که همین حالا در حال وقوع است، آمادهایم؟ قاسمی با نگاهی جدی میگوید: «اگر ندانیم چه میخواهیم، بازار جهانی منتظرمان نمیماند. استعدادها یا مهاجرت میکنند یا خاموش میشوند.»
در جهانی که هوش مصنوعی روزبهروز مرزهای تازهای برای کار و خلاقیت تعریف میکند، ایران ایستاده بر دوراهی است: یا با اصلاح سیاستهای آموزشی و فناورانه، به بازیگر فعال این میدان تبدیل میشود، یا همچون بسیاری دیگر، تنها مصرفکنندهای خواهد ماند در حاشیه تحولات. آینده، بهسرعت از راه میرسد؛ و اینبار، نه در قالب رؤیا، بلکه در قالب فرصتهای شغلی که همین حالا پشت در ایستادهاند.
هوش مصنوعی برای این گروه نه تکنولوژیای ترسناک و ناآشنا، بلکه خاک حاصلخیزی است برای کشت مهارتهایی تازه. در سال گذشته، همین تیم کوچک، پنج موقعیت شغلی تازه ایجاد کرد. آنها به بازار کاری تعلق دارند که نه در دانشگاهها تدریس میشود و نه هنوز در فهرست رسمی مشاغل کشور جایی دارد، اما با چنان سرعتی در حال گسترش است که حتی در سایه اینترنتی نیمهجان هم، ایستادن در حاشیهاش بهمعنای جا ماندن است.
نیما رشیدی، مدیر فنی یک تیم توسعهدهنده چتباتهای فارسی، با لبخند تلخی میگوید: «خیلی از نیروهای تازهوارد حتی نمیدانند NLP چیست. ما باید از الفبا شروع کنیم.» او از گسست میان نظام آموزش رسمی و نیازهای بازار میگوید، از فاصلهای که فقط با تجربه پروژهمحور، نه با نمره و پایاننامه، پر میشود. برای او و بسیاری دیگر، دانشگاه بهجای موتور پیشران، به سیستمی تبدیل شده که هنوز با ذهنیت قرن بیستم به آینده قرن بیستویکم نگاه میکند.
با وجود همه موانع، بارقههایی از امید در گوشههایی از این زیستبوم میدرخشند. زنان؛ بهویژه در حوزههای تحلیل داده و یادگیری ماشین، آرامآرام جای خود را باز میکنند. سمیرا یزدانپناه، پژوهشگر یک استارتاپ سلامت دیجیتال، به ریموت بودن بسیاری از وظایف اشاره میکند که میتواند برای زنان، بهویژه در شهرهای کوچک، فرصتساز باشند. اما هشدار میدهد تا زمانی که تبعیضهای جنسیتی و ضعف در زیرساختهای آموزش آزاد پابرجاست، این فرصتها نیز محدود میمانند.
پرسشی که در پس همه این روایتها پنهان است، پرسشی ساده اما بنیادی است: آیا ما برای آیندهای که همین حالا در حال وقوع است، آمادهایم؟ قاسمی با نگاهی جدی میگوید: «اگر ندانیم چه میخواهیم، بازار جهانی منتظرمان نمیماند. استعدادها یا مهاجرت میکنند یا خاموش میشوند.»
در جهانی که هوش مصنوعی روزبهروز مرزهای تازهای برای کار و خلاقیت تعریف میکند، ایران ایستاده بر دوراهی است: یا با اصلاح سیاستهای آموزشی و فناورانه، به بازیگر فعال این میدان تبدیل میشود، یا همچون بسیاری دیگر، تنها مصرفکنندهای خواهد ماند در حاشیه تحولات. آینده، بهسرعت از راه میرسد؛ و اینبار، نه در قالب رؤیا، بلکه در قالب فرصتهای شغلی که همین حالا پشت در ایستادهاند.
ارسال دیدگاه