داستان گرفتاری تدریجی در دام افیون

روایت شنیدنی دو معتاد از رهایی از دام اعتیاد

داستان گرفتاری تدریجی در دام افیون

اکرم خاکپور روزنامه‌نگار

چشیدن یک‌بار لذت مصرف موادمخدر و ارضای حس کنجکاوی، سبب شد که مجید سال‌های سال گرفتار اعتیاد شود. زندگی او یک داستان طولانی از درد است. حتی تعریف کردن و شنیدنش هم سخت است. در این گفت‌وگو درباره کسی صحبت می‌کنیم که بعد از 21 سال مصرف، اعتیاد را ترک کرده و سه سال است که طعم شیرین زندگی بدون مواد مخدر، درد و خماری را تجربه می‌کند. او جوان است اما ظاهرش، گذشته‌اش را فریاد می‌زند. روایت زندگی او را در پیش‌رو داریم.

مجید می‌گوید: «در کودکی می‌دیدم که برادر و پدرم در خانواده سیگار می‌کشند. کنجکاوی من از آنجا شروع شد که پدرم با وجود استعمال دخانیات، مرا از از آن منع می‌کرد! 12 ساله بودم که کشیدن سیگار را شروع کردم. به‌تدریج به سمت مصرف مواد روی آوردم. البته معاشرت با عده‌ای از اطرافیان در این امر بی‌تأثیر نبود. ترس گاهی اوقات خوب است و باعث می‌شود به مسیر اشتباه قدم نگذاری اما من بر روی آن پا گذاشتم و شروع به مصرف مواد کردم. بار اولی که تریاک کشیدم به دلیل اینکه بلد نبودم و بیش از حد مصرف ‌کردم حالت خیلی بدی در درونم به‌وجود آورد اما من دیگر قدم اول را برداشته بودم. اولین‌بار که کراک مصرف کردم سه روز بالا آوردم اما از آنجایی که آدم معتاد فراموشکار است با اینکه کراک حال بدی برایم ایجاد کرده بود این بیماری به من دستور می‌داد که دوباره آن را مصرف کنم و من زورم به بیماری‌ام نمی‌رسید.»
او ادامه می‌دهد: «هر انسانی فکر می‌کند فقط تفریحی مواد می‌زند و یا اراده‌اش را دارد هر زمانی که بخواهد آن را مصرف نکند. در صورتی که وقتی فرد به این سمت کشیده می‌شود دیگر کنترل کردنش بسیار سخت است. من فکر نمی‌کردم روزی با کشیدن سیگار کارم به جایی برسد که سمت هروئین و شیشه کشیده شوم اما به مرور زمان به خود آمدم و دیدم بیشتر موادهای سنتی و صنعتی را تجربه کرده‌ام.»

چگونگی تأمین هزینه مواد
فرد معتاد به‌دلیل فشاری که بیماری‌اش بر او وارد می‌کند حاضر است به هر قیمتی مخارج اعتیاد خود را تأمین کند. از این‌رو آسیب‌های فراوانی به اعضای خانواده‌اش می‌رساند. مجید لوازم خانه را به سرقت می‌برد و به قیمت ناچیزی به فروش می‌رساند تا هزینه موادش را تأمین کند. او می‌گوید: «در ابتدای شروع مصرف، فرد معتاد قدرت، شخصیت و اعتبار دارد. به راحتی در جامعه کار می‌کند و پول به دست می‌آورد. به مرور زمان مواد باعث از بین رفتن تمام اعتبارش می‌شود. در این زمان است که یک معتاد به هر طریق ممکن پول در‌می‌آورد. یکی سرش را داخل سطل زباله می‌کند و ضایعات جمع می‌کند، شخص دیگری ممکن است به دلیل تسلط زیاد مواد بر او، حتی از خانواده‌اش هم دزدی کند که من نیز این تجربه را داشتم.»
نحوه رفتار خانواده در زمان اعتیاد
مجید ادامه می‌دهد: «خانواده‌ام به دلیل اینکه علم چگونگی برخورد با یک معتاد را نداشتند با کنترل و توجه بیش از اندازه، برخوردهای گازانبری و چکشی و در مواقعی بی‌توجهی بیش از حد با من رفتار می‌کردند. قدرت مواد مخدر از قدرت آن‌ها بیشتر بود، به‌طوری که پس از مدتی اعضای خانواده خسته شدند، طردم کردند و رفت‌و‌آمدم برایشان اهمیتی نداشت، دست حمایتگر درستی نداشتند و اگر می‌دانستند با یک معتاد چگونه برخورد کنند، شاید من یک‌سری از تاوان‌ها را به لحاظ تخریب روحی و روانی نمی‌دادم.»

تصمیم به ترک اعتیاد
او توضیح می‌دهد: «چهار بار به کمپ رفته‌ام؛ یک‌بار تمایلی و سه بار اجباری. علت اینکه هر بار به کمپ می‌رفتم و نمی‌توانستم ترک کنم، این بود که هنوز به آن بلوغ ذهنی نرسیده بودم و تمایلی به ترک کردن نداشتم. به‌طوری که بعد از بازگشت مجدداً با آدم‌های مصرف‌کننده معاشرت می‌کردم، به محیط‌های ناسالم می‌رفتم و رفتارهای بیمارگونه‌ام‌ را اصلاح نمی‌کردم. پس از آخرین‌باری که به کمپ رفتم، مدت شش ماه در آنجا بودم. سعی کردم در محیط‌های سالم قرار بگیرم و با آدم‌هایی بگردم که در مسیر بهبودی یک قدم از من جلوتر بودند و پاکی خودشان را حفظ کرده بودند.»

انجمن معتادان گمنام
مجید خود را متعلق به انجمن معتادان گمنام می‌داند و می‌گوید: «آنجا مکان مناسبی برای زندگی نیست بلکه روش درست زندگی کردن را یاد می‌دهد. مغز معتاد مانند یک سطل زباله‌ است. اگر به حال خودش رها شود عفونی شده و خسارت به بار می‌آورد. یک معتاد باید تا آخر عمر به آنجا سر بزند اما نباید تمام وقتش را صرف این انجمن کند و از جنبه‌های دیگر زندگی‌اش غافل شود. او بایستی با مراجعه به این انجمن مغزش را درمان کند و سپس برای زندگی به جامعه برگردد.»
مسئول اشتباهاتم هستم
مجید خود را مسئول اشتباهات زندگی‌اش می‌داند و می‌گوید: «امروز ایمان دارم که خداوند به همه انسان‌ها عقل داده و راه درست را از نادرست نشان داده است. در زمانی که باید درست انتخاب می‌کردم، مسیر اشتباهی را در پیش گرفتم؛ زیرا نه دانش داشتم نه قدرت و تا امروز هم نتوانستم کسی را مقصر بدانم.»
خدا را شکر سه سال است که پاکم و دچار لغزش نشدم، حال و روز خوبی دارم و امروز با تمام سختی‌هایی که در زندگی با آن مواجه هستم اما مواد مصرف نمی‌کنم. در عطاری مشغول به کار هستم. صاحبکارم این مسیر را مانند خودم رفته و سال‌هاست که بهبودی دارد. او چند قدم از من جلوتر است و کمک بزرگی برای من است.»
او ادامه می‌دهد: «برای‌ افرادی که درگیر این مواد خانمان‌سوز هستند دعا می‌کنم که به آن شعوری برسند که مواد را ترک کنند. مواد مخدر چیزی جز بدبختی و تخریب نیست. در بهترین زمان و مکان مواد مخدر را با خودم بردم اما مواد مخدر من را به پست‌ترین جاها چون جوی آب، سطل زباله و بدترین مکان‌ها کشاند. بهای سنگینی بابت اعتیادم دادم که اگر بخواهم راجع به آن صحبت کنم یک دنیا عجز است. مواد، هیچ خوشبختی و حال خوبی نمی‌آورد. یک فرد معتاد مواد مصرف می‌کند تا پشت دردهایش پنهان شود. امروز من این را می‌گویم که فرد معتاد به جایی می‌رسد که دیگر مواد هم نمی‌تواند دردهایش را مخفی کند و دردی به دردهایش می‌افزاید.»

بازگشت دوباره به زندگی
امین 33 سال دارد، در سن نوجوانی در دام اعتیاد افتاده و به مدت هشت سال گرفتارش بوده است. حالا 10 سال است که از پاکی‌اش می‌گذرد. او از لذت شیرین ترک اعتیاد، پاکی دنیای بدون موادمخدر و رهایی از بند ذلت‌بار اعتیاد سخن می‌گوید.
از او می‌خواهم درباره روزهای سختی که پشت سر گذاشته بگوید و توضیح می‌دهد: «فرزند سوم از یک خانواده شش‌نفره هستم. یک برادر و دو خواهر دارم. پدرم در شهرداری کار می‌کرد و صاحب سمت و مقام بود. ساکن شمال شرق تهران بودیم و از نظر مالی و طبقاتی می‌شود گفت در سطح بالایی قرار داشتیم. در جمع‌های خانوادگی‌مان مصرف سیگار امری عادی تلقی می‌شد. مادر و خواهرانم هم سیگار می‌کشیدند.» او همین‌طور خونسرد و بدون هیجان ادامه می‌دهد: «به درس خواندن علاقه‌ای نداشتم. دوست داشتم وقتم را با دوستانم سپری کنم. دیر به خانه می‌‌آمدم. دلم می‌خواست آزاد باشم و تابع هیچ قانونی نبودم. با شرکت در جمع دوستانم بالاخره راهم به مصرف مواد باز شد و به‌تدریج گرفتار این افیون خانمان‌سوز شدم. با تریاک شروع کردم و به هروئین رسیدم. روزی سه بار تزریق می‌کردم و دیگر رگی در دستانم نمانده بود. امیدی به بازگشت به زندگی نداشتم.»
امین نفس عمیقی می‌کشد و سرش را آرام و با افسوس تکان می‌دهد: «مادرم مرا به خانه راه نمی‌داد. از وضعیتی که برای خودم ایجاد کرده بودم خسته بودم. با ندانم‌کاری در حق خود و خانواده‌ام ظلم کردم. همه معتادان دنبال این می‌گردند که تباهی زندگی‌شان را به گردن یکی بیندارند اما من خودم را مسئول این جهنمی که در آن گرفتار شده بودم می‌دانستم. پدرم بسیار به من محبت می‌کرد اما مادر اجازه نمی‌داد که در خانه بمانم. چندبار اوردوز کردم و تا پای مرگ رفتم. تصمیم به ترک کردن گرفتم اما اراده‌اش را نداشتم. حالم از خودم و بی‌اراده‌گی‌ام به هم می‌خورد. روزبه‌روز ضعیف‌تر می‌شدم، آرامش نداشتم، از تهیه و مصرف مواد کلافه بودم. با یکی از دوستانم تماس گرفتم و از او خواستم که مرا به کمپ ترک اعتیاد ببرد. مدتی را در آنجا سپری کردم. در شروع ترک، درد می‌کشیدم و ۲۱ روز دست‌و‌پا می‌زدم بسیار تحت فشار بودم اما لطف ویژه خداوند شامل حالم شد و توانستم درد را تحمل کنم.»
او ادامه می‌دهد: «الحمدالله الان ۱۰ سال است که پاکم، حتی سیگار هم نمی‌کشم. بعد از آنکه بهبودی حاصل شد در بازار و در کنار دایی‌ام که تولیدی پوشاک داشت مشغول به کار شدم. خدا را شاکرم که توانستم هیولای اعتیاد را شکست دهم. حالا دو سال است که ازدواج کرده‌ام و مرتب به باشگاه تنیس می‌روم و ورزش یکی از تفریحات من است.»

سخن پایانی
به گفته اسکندر مؤمنی، دبیرکل ستاد مبارزه با مواد مخدر میانگین سن اعتیاد در ایران 24 و در جهان 19 سال است. پایین آمدن میانگین سن اعتیاد و افزایش مصرف مواد مخدر صنعتی در سن نوجوانی و جوانی بسیار نگران‌کننده است. از آنجا كه سلامت جامعه به سلامت خانواده‌ها وابسته است و شخصیت هر كس نیز در محیط خانه شكل می‌گیرد، نقش والدین به عنوان اولین الگوهای فرزندان بسیار حائز اهمیت است. پیشگیری از اعتیاد در نوجوانان، نیازمند همکاری و مشارکت همه‌ نهادهای ذی‌ربط از جمله خانواده، مدرسه، جامعه و رسانه‌هاست. با اتخاذ رویکردی جامع و چندجانبه، می‌توان گام‌های مؤثری در راستای حفظ سلامت و آینده‌ نوجوانان و جامعه برداشت.
ارسال دیدگاه
ضمیمه
ضمیمه