معجزهای به نام «اهداف کوچک» در کسبوکار
پرتو جغتایی روزنامه نگار
همه ما وقتی کودک بودیم رؤیاهای بلندپروازانهای برای آینده داشتیم؛ بعضی از ما میخواستیم پزشک، مهندس یا خلبان شویم. در صورتی که با ورود به جامعه و بالارفتن سن، تفکر ما منطقی شد و مسیر شغلیمان بر اساس توانمندیها و تجربیاتی که داشتیم تغییر کرد. امروزه تعیین هدف شغلی برای رسیدن به موفقیت، ضروری است. پیداکردن شغل ایدهآل بهعنوان یکی از سختترین مراحل زندگی، استرس زیادی به ما میدهد.
بنابراین یکی از مهمترین مراحل زندگی، تعیین این هدف است؛ زیرا این انتخاب بر تمام جنبههای زندگی ما تأثیرگذار بوده و بهنحوی آیندهمان را رقم میزند. اگر میخواهید در کارتان موفق باشید و به درآمد خوبی برسید، بهتر است هدف شغلی خود را به دقت تعیین و در مسیر اهداف و آرمانهایتان حرکت کنید. بدینترتیب مسیر درست زندگی خود را پیدا کرده و بدون سردرگمی رو به جلو میروید. در مقابل، اینکه ندانید به دنبال چه چیزی هستید، شما را به مسیرهای انحرافی کشانده و عمر و زحماتتان را بر باد میدهد. در صورتی که با هدفگذاری صحیح، امکان دستیابی به اهداف بزرگ و رسیدن به رضایت شغلی وجود دارد. اکنون سؤال اینجاست که هدف شغلی چیست و چطور تعیین میشود؟ اگر کسی بگوید داشتن هدفهای کوچک از داشتن هدفهای بزرگ ضروریتر است چه پاسخی میدهید؟ تابهحال، به قدرت هدفهای کوچک فکر کردهاید؟ کارکنانی که در تعیین هدفهای روزانهشان پشتکار و انضباط دارند، نهتنها دستاوردهای بیشتری دارند و کار بیشتری انجام میدهند، بلکه نسبت به کارشان هم حس بهتری دارند. مدیران میتوانند با رعایت یکسری اصول، تعیین اهداف روزانه را به عادت کارکنان خود تبدیل کنند.
چرا هدفگذاری مهم است؟
هدفگذاری بخش مهمی از راهاندازی یک کسبوکار موفق است. با تعیین اهداف کوتاهمدت و بلندمدت تمرکز واضحی از کار به دست خواهید آورد که یکی از راههای افزایش انگیزه کارکنان نیز میشود. با تعیین هدف، این امکان برای شما فراهم میشود تا مجموعهای از معیارها را در نظر داشته باشید و ببینید آیا کسبوکار شما موفق است یا خیر. اهمیت هدف شغلی وقتی مشخص میشود که فرد بخواهد بداند چه حرفهای با علایق، استعدادها و خلقوخوی او سازگار است. از طرفی هرکسی باید به این سؤالها جواب دهد که چرا یک حرفه را برای سالهای طولانی انتخاب میکند؟ شغلی که انتخاب کرده او را به درآمد مورد انتظار میرساند؟ آیا با کار کردن در این حوزه دچار فرسودگی شغلی و مشکلات بعد از آن نمیشود؟ هدف امری است از پیش تعیینشده که در یک دوره زمانی مشخص، فرد باید برای رسیدن به آن برنامهریزی کند. هدفگذاری در کار میتواند کلی و سطح بالا باشد یا با تمرکز بر اقدامات قابل اندازهگیری خاص انجام شود.
اهداف کوچک چطور معجزه میکنند؟
برای اهداف کوتاهمدت، یک دوره زمانی معین و محدود در نظر گرفته میشود که معمولاً از چندساعت تا یک سال کامل متغیر است. اهداف بلندمدت نیز در یک محدوده زمان مشخص در مورد آینده تعیین میشود. از اهداف کوتاهمدت اغلب برای رسیدن به اهداف بزرگتر استفاده میشود. تعیین اهداف کوتاهمدت چندگانه برای دستیابی به اهداف بلندمدت از استراتژیهای رایج در کسبوکار محسوب میشود. برای مثال وقتی مایکل فلپس، شناگر شهیر آمریکایی هشت ساله بود، مجموعهای از اهداف را برای خود نوشت. هدف بلندمدتش شرکت در المپیک بود اما اهداف کوچک هم داشت. این عادت هدفگذاری از دوران کودکی با فلپس باقی ماند و در تمرینات، مسابقات و جنبههای مختلف زندگی هدفهای کوچکی را برای رسیدن تنظیم میکرد. نتیجه چنین مدل فکری چه بود؟ وقتی فلپس در سال ۲۰۱۶ از ورزش بازنشسته شد، پرافتخارترین ورزشکار المپیک بود. او با ۲۸ مدال، ازجمله ۲۳ مدال طلا، پرافتخارترین ورزشکار تمام تاریخ المپیک است. در کسبوکارها نیز ماجرا به همین شکل است. تعیین چند هدف کوچک میتواند به نتایج بزرگی در کسبوکار منجر شود. اهداف، مقصد و مقصود را روشن میکنند و تأثیر روانی مثبت و مهمی دارند. هدفگذاریهای کوچک به پیروزیهای کوچک میانجامد و مسیری برای ادامه و رسیدن به آرزوهای بزرگ است. عواملی مانند شدت رقابت، قدرت چانهزنی خریداران و در دسترس بودن جایگزینها بر موفقیت شرکت در بخش هدفهای کوچک تأثیر میگذارد. همه اینها بر موفقیت شرکت در فروش محصولات سودآور و پایدار تأثیرگذار است. اگر شرکت در زمینه تعیین اهداف اشتباه کند، حجم فروش کاهش خواهد یافت و نمیتواند به صرفهجویی در مقیاس بالا برای کاهش هزینهها دست یابد، بنابراین سود و بازده ناکافی است.
آموزش هدفگذاریهای کوچک به کارمندان
سؤال مهم این است که شرکتها چگونه میتوانند تعیین هدف را در محیط کار عادیسازی کنند؟ پاسخ ساده است؛ به افراد کمک کنید خودشان مزایای این کار را ببینند، پیروزیهای کوچک را جشن بگیرید، از زبان مناسبی استفاده کنید و پیشنیازها را فراموش نکنید. اگرچه شرکتها میتوانند بهسادگی هدفگذاری را اجباری کنند اما وقتی کارمندان به چیزی باور داشته باشند آن را بهتر میپذیرند. در شرکتهایی که از جلسات روزانه برای سازماندهی کار گروهی استفاده میکنند، کار خیلی راحتتر است. میتوانید تعیین اهداف روزانه یا هفتگی را به بخشی از جلسه گروه تبدیل کنید. این کار باعث میشود تا ضمن بحث روی اهداف، درباره موانع پیشِرو و شیوه عبور از آنها نیز گفتوگو شود. با اینهمه، گاهی نیاز است مدیران بهشکل مستقیم در فرایند درک مزایای هدفگذاری مداخله کنند و با برگزاری دورههای آموزشی این مسئله را به مدیران میانی شرکت خود آموزش دهند. رهبران و مدیران باید هر روز با گروههای خود، کار و اهدافی واضح را مشخص کنند. در گام بعد، رسیدن به این اهداف را بهعنوان موفقیت به رسمیت بشناسند و آن را جشن بگیرند. جشنگرفتن پیروزیهای کوچک، روحیه را در سطح فردی و گروهی تقویت میکند و به نفع شرکت است.
مسیر موفقیت در کسبوکار، مسیر مستقیم و بیپیچوخمی نیست. در این مسیر، مشخصکردن مجموعهای از چند هدف کوچک و دستیافتنی، گروه را به ادامه راه تشویق میکند. این هدفهای کوچک آجرهای سازنده موفقیت شرکت هستند و رسیدن به هر یک از آنها گامی است به جلو در مسیر دستیابی به اهداف بزرگتر شرکت. فراموش نکنید هر هدف کوچکی که به آن میرسید، پیروزیای کوچک اما مهم است که ارزش جشنگرفتن دارد. بنابراین از همین امروز شروع کنید و ببینید رسیدن به چندین هدف کوچک چگونه شما را به سمت اهداف بزرگ میبرد.
بنابراین یکی از مهمترین مراحل زندگی، تعیین این هدف است؛ زیرا این انتخاب بر تمام جنبههای زندگی ما تأثیرگذار بوده و بهنحوی آیندهمان را رقم میزند. اگر میخواهید در کارتان موفق باشید و به درآمد خوبی برسید، بهتر است هدف شغلی خود را به دقت تعیین و در مسیر اهداف و آرمانهایتان حرکت کنید. بدینترتیب مسیر درست زندگی خود را پیدا کرده و بدون سردرگمی رو به جلو میروید. در مقابل، اینکه ندانید به دنبال چه چیزی هستید، شما را به مسیرهای انحرافی کشانده و عمر و زحماتتان را بر باد میدهد. در صورتی که با هدفگذاری صحیح، امکان دستیابی به اهداف بزرگ و رسیدن به رضایت شغلی وجود دارد. اکنون سؤال اینجاست که هدف شغلی چیست و چطور تعیین میشود؟ اگر کسی بگوید داشتن هدفهای کوچک از داشتن هدفهای بزرگ ضروریتر است چه پاسخی میدهید؟ تابهحال، به قدرت هدفهای کوچک فکر کردهاید؟ کارکنانی که در تعیین هدفهای روزانهشان پشتکار و انضباط دارند، نهتنها دستاوردهای بیشتری دارند و کار بیشتری انجام میدهند، بلکه نسبت به کارشان هم حس بهتری دارند. مدیران میتوانند با رعایت یکسری اصول، تعیین اهداف روزانه را به عادت کارکنان خود تبدیل کنند.
چرا هدفگذاری مهم است؟
هدفگذاری بخش مهمی از راهاندازی یک کسبوکار موفق است. با تعیین اهداف کوتاهمدت و بلندمدت تمرکز واضحی از کار به دست خواهید آورد که یکی از راههای افزایش انگیزه کارکنان نیز میشود. با تعیین هدف، این امکان برای شما فراهم میشود تا مجموعهای از معیارها را در نظر داشته باشید و ببینید آیا کسبوکار شما موفق است یا خیر. اهمیت هدف شغلی وقتی مشخص میشود که فرد بخواهد بداند چه حرفهای با علایق، استعدادها و خلقوخوی او سازگار است. از طرفی هرکسی باید به این سؤالها جواب دهد که چرا یک حرفه را برای سالهای طولانی انتخاب میکند؟ شغلی که انتخاب کرده او را به درآمد مورد انتظار میرساند؟ آیا با کار کردن در این حوزه دچار فرسودگی شغلی و مشکلات بعد از آن نمیشود؟ هدف امری است از پیش تعیینشده که در یک دوره زمانی مشخص، فرد باید برای رسیدن به آن برنامهریزی کند. هدفگذاری در کار میتواند کلی و سطح بالا باشد یا با تمرکز بر اقدامات قابل اندازهگیری خاص انجام شود.
اهداف کوچک چطور معجزه میکنند؟
برای اهداف کوتاهمدت، یک دوره زمانی معین و محدود در نظر گرفته میشود که معمولاً از چندساعت تا یک سال کامل متغیر است. اهداف بلندمدت نیز در یک محدوده زمان مشخص در مورد آینده تعیین میشود. از اهداف کوتاهمدت اغلب برای رسیدن به اهداف بزرگتر استفاده میشود. تعیین اهداف کوتاهمدت چندگانه برای دستیابی به اهداف بلندمدت از استراتژیهای رایج در کسبوکار محسوب میشود. برای مثال وقتی مایکل فلپس، شناگر شهیر آمریکایی هشت ساله بود، مجموعهای از اهداف را برای خود نوشت. هدف بلندمدتش شرکت در المپیک بود اما اهداف کوچک هم داشت. این عادت هدفگذاری از دوران کودکی با فلپس باقی ماند و در تمرینات، مسابقات و جنبههای مختلف زندگی هدفهای کوچکی را برای رسیدن تنظیم میکرد. نتیجه چنین مدل فکری چه بود؟ وقتی فلپس در سال ۲۰۱۶ از ورزش بازنشسته شد، پرافتخارترین ورزشکار المپیک بود. او با ۲۸ مدال، ازجمله ۲۳ مدال طلا، پرافتخارترین ورزشکار تمام تاریخ المپیک است. در کسبوکارها نیز ماجرا به همین شکل است. تعیین چند هدف کوچک میتواند به نتایج بزرگی در کسبوکار منجر شود. اهداف، مقصد و مقصود را روشن میکنند و تأثیر روانی مثبت و مهمی دارند. هدفگذاریهای کوچک به پیروزیهای کوچک میانجامد و مسیری برای ادامه و رسیدن به آرزوهای بزرگ است. عواملی مانند شدت رقابت، قدرت چانهزنی خریداران و در دسترس بودن جایگزینها بر موفقیت شرکت در بخش هدفهای کوچک تأثیر میگذارد. همه اینها بر موفقیت شرکت در فروش محصولات سودآور و پایدار تأثیرگذار است. اگر شرکت در زمینه تعیین اهداف اشتباه کند، حجم فروش کاهش خواهد یافت و نمیتواند به صرفهجویی در مقیاس بالا برای کاهش هزینهها دست یابد، بنابراین سود و بازده ناکافی است.
آموزش هدفگذاریهای کوچک به کارمندان
سؤال مهم این است که شرکتها چگونه میتوانند تعیین هدف را در محیط کار عادیسازی کنند؟ پاسخ ساده است؛ به افراد کمک کنید خودشان مزایای این کار را ببینند، پیروزیهای کوچک را جشن بگیرید، از زبان مناسبی استفاده کنید و پیشنیازها را فراموش نکنید. اگرچه شرکتها میتوانند بهسادگی هدفگذاری را اجباری کنند اما وقتی کارمندان به چیزی باور داشته باشند آن را بهتر میپذیرند. در شرکتهایی که از جلسات روزانه برای سازماندهی کار گروهی استفاده میکنند، کار خیلی راحتتر است. میتوانید تعیین اهداف روزانه یا هفتگی را به بخشی از جلسه گروه تبدیل کنید. این کار باعث میشود تا ضمن بحث روی اهداف، درباره موانع پیشِرو و شیوه عبور از آنها نیز گفتوگو شود. با اینهمه، گاهی نیاز است مدیران بهشکل مستقیم در فرایند درک مزایای هدفگذاری مداخله کنند و با برگزاری دورههای آموزشی این مسئله را به مدیران میانی شرکت خود آموزش دهند. رهبران و مدیران باید هر روز با گروههای خود، کار و اهدافی واضح را مشخص کنند. در گام بعد، رسیدن به این اهداف را بهعنوان موفقیت به رسمیت بشناسند و آن را جشن بگیرند. جشنگرفتن پیروزیهای کوچک، روحیه را در سطح فردی و گروهی تقویت میکند و به نفع شرکت است.
مسیر موفقیت در کسبوکار، مسیر مستقیم و بیپیچوخمی نیست. در این مسیر، مشخصکردن مجموعهای از چند هدف کوچک و دستیافتنی، گروه را به ادامه راه تشویق میکند. این هدفهای کوچک آجرهای سازنده موفقیت شرکت هستند و رسیدن به هر یک از آنها گامی است به جلو در مسیر دستیابی به اهداف بزرگتر شرکت. فراموش نکنید هر هدف کوچکی که به آن میرسید، پیروزیای کوچک اما مهم است که ارزش جشنگرفتن دارد. بنابراین از همین امروز شروع کنید و ببینید رسیدن به چندین هدف کوچک چگونه شما را به سمت اهداف بزرگ میبرد.
ارسال دیدگاه