بازنشستگی، آغاز یک زندگی جدید
گرمای تابستان و روزهای بلند و کشدار، آنها را بهسمت پارک کشانده؛ ردیف کنار هم نشستهاند. بعضی شطرنج بازی میکنند، بعضی مشغول صحبت با هم هستند و بعضی هم در سکوت به اتفاقات اطراف مینگرند. صحبتها حول اوضاع جامعه، قیمت اجناس، بهتر بودن دوران قدیم و ناتوانیهای جسمانی است. آنها درباره داروهای یکدیگر نظر میدهند، یکدیگر را تشویق به فعالیت بیشتر میکنند. درباره شغل دوم خود و مصائب آن صحبت میکنند، خوراکیهای مفید را که در فضای مجازی با خواص آنها آشنا شدهاند، به هم معرفی میکنند. ساعتی بعد که هوا رو به تاریکی میگذارد، کمکم آهنگ رفتن ساز میکنند و هریک راهی خانه خود میشود. این یک برش از بازنشستگی قابل مشاهده در مکانی عمومی است.
سمیرا مرادی روزنامه نگار
بازنشستگی پدیدهای است که همه انسانها در زندگی آن را تجربه میکنند. دورهای که همانند بقیه دوران عمر افتوخیزهای مخصوص به خود را دارد. بازنشستگی را شاید بتوان دروازه ورود به دوره سالمندی در نظر گرفت. شغل با ایفای نقش هویتساز، انرژیبخش و جهتدهنده به زندگی، به محض پایان یافتن خلأ محسوسی را در زندگی فرد به وجود میآورد. این تغییر تکانهای با برهم زدن یک روند سی ساله، عوارض جانبی زیادی را به همراه دارد. بهویژه ماههای اولیه دوران فراغت از شغل، مستعد ایجاد مسائل گوناگونی در زندگی فرد بازنشسته است. یورش حس پیری و ناکارآمدی، بطالت، افسردگی، فکر به مرگ و دیگر موارد چالشهای روزمره بازنشستگان را در این اوضاع تعریف میکند. از طرفی عواملی همچون توان مالی، برخورداری از رفاه نسبی، سطح سلامت جسمی و روانی به شرایط مورد اشاره گره خورده است. به همین خاطر توجه به این برهه از زندگی، شناخت مسائل آن و نحوه برخورد و ورود صحیح به دوره بازنشستگی از موارد مهم جامعهشناختی و روانشناختی محسوب میشود. دوران پایانی شغل فرصت مهمی برای آشنایی فرد با مسئله بازنشستگی به شمار میرود. از اینرو در بعضی کشورها مانند انگلیس طی دهههای گذشته، مفهوم بازنشستگی گامبهگام مطرح شد. این نوع بازنشستگی به یکباره اتفاق نمیافتد. بلکه فرد بهتدریج و طی یک برنامه مستمر از شغل و وظایف خود جدا میشود و در این زمان میتواند نیروی جدیدی را آموزش دهد؛ چالشی که سازمانها همواره با آن دست به گریبان هستند. خروج نیروهای باتجربه و کاربلد و ورود نیروهای بدون مهارت. به هر روی همپوشانی بازنشستگی و سالمندی را باید جدی گرفت و در روندی گامبهگام و منتهی به نتیجه مثبت پیش برد.
تا پیش از اینکه نظامهای اجتماعی بازنشستگی را بهعنوان یک اصل بپذیرند و آن را تحت قوانین خاص قرار دهند، این مسئله بهصورت بیولوژیک اتفاق میافتاد. در واقع افراد زمانی بازنشسته میشدند که دیگر توان کار کردن نداشتند. در این نقطه از تاریخ کالبد و توانایی بدنی تعیینکننده سن بازنشستگی بود. دولت رفاه، سرآغاز مفهوم بازنشستگی در دوران مدرن بود. در این شرایط بازنشستگی یک قرارداد است که افراد تحت لوای آن، حتی در صورت داشتن توان جسمی از کار دست میکشند و دوران فراغت را آغاز میکنند. این دوران برخلاف دیگر ادوار زندگی با امیدها و آرزوها همراه نیست. یا اینکه امیدهای کمتری را در دل خود دارد؛ چراکه ایستگاه پایانی زندگی است و فرد میداند که در آخرین مرحله از زندگی خود قرار گرفته است.
یک دوره گذار
بازنشستگی دوره گذار به سالمندی محسوب میشود. یکی از مسائلی که در روزگار بازنشستگی و این دوره گذار زندگی فرد را تحتالشعاع قرار میدهد، کیفیت زندگی است. اینکه فرد در چه سطحی با چه میزان کیفیتی روبهرو میشود بر رفتارهای دوره سالمندی او تأثیری چشمگیر دارد. بنابر تعریف سازمان بهداشت جهانی، منظور از کیفیت زندگی، درک افراد از موقعیت خود در زندگی از نظر فرهنگ، سیستم ارزشی جامعه، اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویتهایشان است. همه این پارامترها میتوانند فرد را به سمتوسویی خاص هدایت کنند. در جوامعی که بازنشستگان با دوری از شغل با برچسبهایی چون ناتوانی و سربار بودن مواجه میشوند، اوضاع سختتر خواهد بود. همچنین تأمین معاش که با مستمری بازنشستگی به سختی امکانپذیر است، مرارتی جدید برای این قشر به بار میآورد. حفرههای اینچنینی دوران بازنشستگی را به کام مردم تلخ میکند. بنابراین نهادهای سیاستگذار و سازمانها باید با راهکارهای مؤثر در پی بهبود شرایط این قشر باشند. سازمان تأمیناجتماعی تمهیداتی در این زمینه اندیشیده که درنهایت به نفع مردم خواهد بود.
چالشهای خانوادگی
نظم خانوادگی ایجاد شده در طول سالها که ناگهان با خانهنشینی یک نفر برهم میخورد، عامل تنشهای زیادی است. ماندن مدام فردی که سالها از شغل و منزلت برخوردار بوده، بیکاری او و اینکه کاری برای انجام دادن ندارد، همگی باعث ایجاد سایش و فرسایشهای زیادی در محیط خانه میشوند. بنابراین ابهام و عدم آگاهی جزو عواملی به حساب میآیند که فرد را از شناخت درست نقش خود بازمیدارند.
توسعه علایق، فعالیتهای فعالانه و فرصت آزادی و رهایی مزیت بازنشستگی است، اگر فرد بتواند در این چرخش زندگی درست عمل کند. موظف نبودن به انجام کار، پیگیری علایقی که به دلیل فشار کاری و نبود وقت به فراموشی سپرده شده، کمشدن بار وظیفه از دوش و... فرصتهایی است که در پی بازنشستگی برای اشخاص ایجاد میشود. پرداختن به هرکدام از این زمینهها میتواند همزیستی مسالمتآمیز با خانواده را برای فرد به همراه داشته باشد.
رسیدن به یک فراغت مطلوب
بحران بازنشستگی میتواند پایان خوب یا بدی را برای زندگی رقم بزند. اگر فرد بتواند با یک برنامهریزی مطلوب امور خود را سامان دهد، روزگار خوبی در انتظار اوست. البته این امر مستلزم پذیرش اطرافیان و جامعه است. در غیر اینصورت سردرگمی ناشی از بیبرنامگی و بطالت او را دچار آسیبهای فراوانی میکند. محرومیت عاطفی، کاهش تابآوری روانی، فقدان نقش، انزوای اجتماعی و چالشهای خانوادگی از نتایج سازگار نشدن با دوران بازنشستگی است. در دوره بازنشستگی فرد نیاز دارد تا تغییراتی در الگوی زندگی خود ایجاد کند. از شیوه غذاخوردن تا مراودات اجتماعی به دنبال بالا رفتن سن و بازنشستگی ضرورت تغییر دارند. مشکلات در سلامت و فقدان برنامه بازنشستگی به عنوان موانع مهم سازگاری با بازنشستگی در نظر گرفته میشوند. بسیاری از افراد به محض بیکار شدن، بیتوجهی به اوضاع سلامت را در پیش میگیرند و خیلی زود دچار عارضههای جسمانی میشوند. از طرفی انزوای اجتماعی پیامدی است که در صورت عدم سازگاری گریبان فرد را میگیرد. بسیاری از سالمندان علاقه به امورات روزمره و معاشرت با دیگران را از دست میدهند. تغییراتی که در دوران مورد نظر روی میدهد ترکیبی از تغییرات جسمی و روانی است که به لحاظ ماهیت و شدت در هر فرد متفاوت است. این عوامل دگرگونیهایی در میزان بروز فزاینده بیماری، تغییراتی در فرایندهای زیستش شیمیایی در بدن و دگرگونیهایی در هماهنگی را ایجاد میکنند.
در مجموع پدیده بازنشستگی و سالمندی، همچون نوجوانی و جوانی نیازمند مطالعه و افزودن مداوم راهکارها برای بهبود شرایط آن است. در جوامع توسعهیافته سالمندان از حمایتهای بیشتری برخوردارند و شرایط رفاهی مطلوبتری را تجربه میکنند. این امر در کشورهای کمتر توسعهیافته همچنان محل مناقشه است. سالمندان در این جوامع بهعنوان ازکارفتاده و زائد و نانخور اضافه بودن تلقی میشوند. زدودن چنین دیدگاهی به تغییر زمینههای فرهنگی و رویکردهای نوین نیاز دارد. واقعیت این است که بازنشستگان نهتنها ناتوان نیستند، بلکه این امکان را دارند که یک دوره طلایی دیگر را برای زندگی خود بیافرینند. دورهای همراه با تجربیات، ظرفیت آموزش دادن، یادگیری مهارتهای جدید و... که میتواند نسلهای بعدی را نیز پایدارتر و توانمندتر کند.
تا پیش از اینکه نظامهای اجتماعی بازنشستگی را بهعنوان یک اصل بپذیرند و آن را تحت قوانین خاص قرار دهند، این مسئله بهصورت بیولوژیک اتفاق میافتاد. در واقع افراد زمانی بازنشسته میشدند که دیگر توان کار کردن نداشتند. در این نقطه از تاریخ کالبد و توانایی بدنی تعیینکننده سن بازنشستگی بود. دولت رفاه، سرآغاز مفهوم بازنشستگی در دوران مدرن بود. در این شرایط بازنشستگی یک قرارداد است که افراد تحت لوای آن، حتی در صورت داشتن توان جسمی از کار دست میکشند و دوران فراغت را آغاز میکنند. این دوران برخلاف دیگر ادوار زندگی با امیدها و آرزوها همراه نیست. یا اینکه امیدهای کمتری را در دل خود دارد؛ چراکه ایستگاه پایانی زندگی است و فرد میداند که در آخرین مرحله از زندگی خود قرار گرفته است.
یک دوره گذار
بازنشستگی دوره گذار به سالمندی محسوب میشود. یکی از مسائلی که در روزگار بازنشستگی و این دوره گذار زندگی فرد را تحتالشعاع قرار میدهد، کیفیت زندگی است. اینکه فرد در چه سطحی با چه میزان کیفیتی روبهرو میشود بر رفتارهای دوره سالمندی او تأثیری چشمگیر دارد. بنابر تعریف سازمان بهداشت جهانی، منظور از کیفیت زندگی، درک افراد از موقعیت خود در زندگی از نظر فرهنگ، سیستم ارزشی جامعه، اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویتهایشان است. همه این پارامترها میتوانند فرد را به سمتوسویی خاص هدایت کنند. در جوامعی که بازنشستگان با دوری از شغل با برچسبهایی چون ناتوانی و سربار بودن مواجه میشوند، اوضاع سختتر خواهد بود. همچنین تأمین معاش که با مستمری بازنشستگی به سختی امکانپذیر است، مرارتی جدید برای این قشر به بار میآورد. حفرههای اینچنینی دوران بازنشستگی را به کام مردم تلخ میکند. بنابراین نهادهای سیاستگذار و سازمانها باید با راهکارهای مؤثر در پی بهبود شرایط این قشر باشند. سازمان تأمیناجتماعی تمهیداتی در این زمینه اندیشیده که درنهایت به نفع مردم خواهد بود.
چالشهای خانوادگی
نظم خانوادگی ایجاد شده در طول سالها که ناگهان با خانهنشینی یک نفر برهم میخورد، عامل تنشهای زیادی است. ماندن مدام فردی که سالها از شغل و منزلت برخوردار بوده، بیکاری او و اینکه کاری برای انجام دادن ندارد، همگی باعث ایجاد سایش و فرسایشهای زیادی در محیط خانه میشوند. بنابراین ابهام و عدم آگاهی جزو عواملی به حساب میآیند که فرد را از شناخت درست نقش خود بازمیدارند.
توسعه علایق، فعالیتهای فعالانه و فرصت آزادی و رهایی مزیت بازنشستگی است، اگر فرد بتواند در این چرخش زندگی درست عمل کند. موظف نبودن به انجام کار، پیگیری علایقی که به دلیل فشار کاری و نبود وقت به فراموشی سپرده شده، کمشدن بار وظیفه از دوش و... فرصتهایی است که در پی بازنشستگی برای اشخاص ایجاد میشود. پرداختن به هرکدام از این زمینهها میتواند همزیستی مسالمتآمیز با خانواده را برای فرد به همراه داشته باشد.
رسیدن به یک فراغت مطلوب
بحران بازنشستگی میتواند پایان خوب یا بدی را برای زندگی رقم بزند. اگر فرد بتواند با یک برنامهریزی مطلوب امور خود را سامان دهد، روزگار خوبی در انتظار اوست. البته این امر مستلزم پذیرش اطرافیان و جامعه است. در غیر اینصورت سردرگمی ناشی از بیبرنامگی و بطالت او را دچار آسیبهای فراوانی میکند. محرومیت عاطفی، کاهش تابآوری روانی، فقدان نقش، انزوای اجتماعی و چالشهای خانوادگی از نتایج سازگار نشدن با دوران بازنشستگی است. در دوره بازنشستگی فرد نیاز دارد تا تغییراتی در الگوی زندگی خود ایجاد کند. از شیوه غذاخوردن تا مراودات اجتماعی به دنبال بالا رفتن سن و بازنشستگی ضرورت تغییر دارند. مشکلات در سلامت و فقدان برنامه بازنشستگی به عنوان موانع مهم سازگاری با بازنشستگی در نظر گرفته میشوند. بسیاری از افراد به محض بیکار شدن، بیتوجهی به اوضاع سلامت را در پیش میگیرند و خیلی زود دچار عارضههای جسمانی میشوند. از طرفی انزوای اجتماعی پیامدی است که در صورت عدم سازگاری گریبان فرد را میگیرد. بسیاری از سالمندان علاقه به امورات روزمره و معاشرت با دیگران را از دست میدهند. تغییراتی که در دوران مورد نظر روی میدهد ترکیبی از تغییرات جسمی و روانی است که به لحاظ ماهیت و شدت در هر فرد متفاوت است. این عوامل دگرگونیهایی در میزان بروز فزاینده بیماری، تغییراتی در فرایندهای زیستش شیمیایی در بدن و دگرگونیهایی در هماهنگی را ایجاد میکنند.
در مجموع پدیده بازنشستگی و سالمندی، همچون نوجوانی و جوانی نیازمند مطالعه و افزودن مداوم راهکارها برای بهبود شرایط آن است. در جوامع توسعهیافته سالمندان از حمایتهای بیشتری برخوردارند و شرایط رفاهی مطلوبتری را تجربه میکنند. این امر در کشورهای کمتر توسعهیافته همچنان محل مناقشه است. سالمندان در این جوامع بهعنوان ازکارفتاده و زائد و نانخور اضافه بودن تلقی میشوند. زدودن چنین دیدگاهی به تغییر زمینههای فرهنگی و رویکردهای نوین نیاز دارد. واقعیت این است که بازنشستگان نهتنها ناتوان نیستند، بلکه این امکان را دارند که یک دوره طلایی دیگر را برای زندگی خود بیافرینند. دورهای همراه با تجربیات، ظرفیت آموزش دادن، یادگیری مهارتهای جدید و... که میتواند نسلهای بعدی را نیز پایدارتر و توانمندتر کند.
ارسال دیدگاه