
شیوهای برای جاودانگی
از سنی به بعد آدمها دیگر عوض نمیشوند. شرایطشان عوض میشود، ظاهرشان عوض میشود، حال و هوایشان، حسرتهایشان، حتی عقایدشان عوض میشود، اما چیزی در عمق وجودشان تغییر نمیکند. موقعیت آدم عوض میشود، فقط جزئیاتش. کلیت آدم همانچه بوده میماند. تغییر توهم است، این حقیقت صاف و سفید را که از سنی به بعد هیچچیزی در درون آدم عوض نمیشود، هیچچیزی در عمق وجود ما تغییر نمیکند، این حقیقت که هر کسی به همین شیوه خودش را جاودانه میکند، با تن ندادن به تغییر و دل بریدن از دگرگونی، جاودانگی در جوانی، در همان سن و سالی که اوج تمایل ما به تغییر و دگرگونی است، تنها راه آدم برای اینکه خودش را با بهترین نقاب و در بهترین نمود خودش تثبیت کند، و این همان جاودانگی است که دست تطاول روزگار و تازیانه سالها از یکایک ما دریغ میکند. میگویند «یک عکس به قدر هزار کلمه حرف میزند.» این گفته همانقدر اعتبار دارد که «یک نوشته به قدر هزار عکس دیدنی دارد.» ارتباط عکسها و کتابها، نوشتهها و تصویرها، معادلهای بیزمان است. با این حال، ارتباط نامتوازن این دو، محصول زمانه ماست. استفان مالارمه، شاعر فرانسوی، گفته بود: «همهچیز دنیا برای این وجود دارد که روز و روزگاری به نوشتهای در کتابی مبدل شود.» به نظر سوزان سانتاگ، نویسنده و منتقد آمریکایی، اما همهچیز دنیا برای این وجود داشت که روز و روزگاری در عکسی ظهور کند. با این همه، هیچکس از همهچیز دنیا خبر ندارد، حتی در زمانه ما. هیچکس همهچیز دنیا را ندارد، حتی در زمانه ما.
ارسال دیدگاه