
این یه فرصت دوبارهس...
سارا عبدالملکی
ملیپوش قایقرانی
«سارا را با زندگی آشتی دادم»! این جمله شاهکلید بازی پرپیچوخم حیات من بود. زیستنی که در بستر یک حادثه مهیب و درست در آغاز روزهای جوانی نقطه پایان امید را نشانم داده بود، یک پیشامد یقه زندگیام را گرفت و من را از ایستادن روی پاهایم، از دوباره در زمین راگبی دویدن و از تمام آن نقشههایی که برای ادامه راهم کشیده بودم، محروم کرد. به یکباره دنیای رنگارنگی که در سر میپروراندم به یک صفحه تمام سیاه سرد مبدل شد و به تاریکترین نقطه ممکن رسید. برای دختری که با سرسختی صاحب پیراهن تیم ملی شده بود و آرزوهای بزرگ داشت؛ همه چیز میتوانست در لحظه نخست آن رخداد بدشگون، تمام شود، اما نشد. من «سارا را با زندگی آشتی دادم». با نفسی که هنوز زنده بود، با قلبی که هنوز میتپید، با چشمانی که هنوز بینا بود و با دستهایی که هنوز توان داشت؛ همین دستها. همین دستها که جور پاهای بیجانشدهام را کشید و از زمین راگبی به نبرد پارو و قایق و موج دعوت کرد. من خودم را به هر سختی که بود با زندگی آشتی دادم. حالا در مجالی تازه و در نبردی دیگر بار دیگر به پیراهن تیم ملی رسیدم و هنوز دلم گرم است به خدایی که فرصت دوباره زیستن را به من هدیه داد.
ملیپوش قایقرانی
«سارا را با زندگی آشتی دادم»! این جمله شاهکلید بازی پرپیچوخم حیات من بود. زیستنی که در بستر یک حادثه مهیب و درست در آغاز روزهای جوانی نقطه پایان امید را نشانم داده بود، یک پیشامد یقه زندگیام را گرفت و من را از ایستادن روی پاهایم، از دوباره در زمین راگبی دویدن و از تمام آن نقشههایی که برای ادامه راهم کشیده بودم، محروم کرد. به یکباره دنیای رنگارنگی که در سر میپروراندم به یک صفحه تمام سیاه سرد مبدل شد و به تاریکترین نقطه ممکن رسید. برای دختری که با سرسختی صاحب پیراهن تیم ملی شده بود و آرزوهای بزرگ داشت؛ همه چیز میتوانست در لحظه نخست آن رخداد بدشگون، تمام شود، اما نشد. من «سارا را با زندگی آشتی دادم». با نفسی که هنوز زنده بود، با قلبی که هنوز میتپید، با چشمانی که هنوز بینا بود و با دستهایی که هنوز توان داشت؛ همین دستها. همین دستها که جور پاهای بیجانشدهام را کشید و از زمین راگبی به نبرد پارو و قایق و موج دعوت کرد. من خودم را به هر سختی که بود با زندگی آشتی دادم. حالا در مجالی تازه و در نبردی دیگر بار دیگر به پیراهن تیم ملی رسیدم و هنوز دلم گرم است به خدایی که فرصت دوباره زیستن را به من هدیه داد.
ارسال دیدگاه