
تحصیلات دانشگاهی بدون مهارت کارساز نیست
احسان احمدی روزنامه نگار
ابازار کار ایران سالهاست که با پدیدهای به نام «مدرکگرایی بیمهارت» مواجه است. جوانان بسیاری با مدارک دانشگاهی وارد صف انتظار اشتغال میشوند، اما نه خود آمادگی لازم را دارند و نه ساختار اشتغال کشور ظرفیت جذب و آموزش دوباره آنها را دارد. همزمان، آمارها نشان میدهند بخش عظیمی از کارجویان، حتی فاقد مهارتهای ابتدایی هستند. در چنین شرایطی، بحث مهارتآموزی نه یک گزینه، بلکه ضرورتی فوری به شمار می رود؛ ضرورتی که تنها در صورت پیوند خوردن با دانش روز میتواند به اشتغال شایسته منجر شود.
صنعت و دانشگاه؛ جدا از هم
در حال حاضر، مراکز آموزش عالی و کارگاههای صنعتی هر یک به تنهایی بخشهایی از زنجیره دانش و مهارت را در دست دارند. دانشگاه، محل تولید علم و انتقال دانش نظری است و صنایع، محیط کسب تجربه و مهارت فنی؛ اما این دو در خلأ یکدیگر عمل میکنند و از ارتباط منظم، هدفمند و ساختاریافته با هم بیبهرهاند.
در این میان، سازمان آموزش فنی و حرفهای به عنوان متولی مهارتآموزی، سعی کرده فاصله این دو را پر کند. اما هنوز نه صنایع، نه دانشگاهها، و نه سیاستگذاران آموزش به ضرورت اتصال پیوسته بین علم و عمل تن ندادهاند. نبود سیاستهای منسجم مهارتی، اشتغالی و آموزشی در فرایند تربیت نیرو، نتیجهاش آشفتگی بازار کار و ناهماهنگی عرضه و تقاضاست.
ظرفیت عظیم مغفول مانده
هماکنون بیش از سه میلیون دانشجو در کشور وجود دارد. این گروه، ذخیرهای انسانی برای ورود به بازار کار به شمار میروند؛ اما شرط اصلی تبدیل این ظرفیت بالقوه به نیروی مولد، فراهم کردن امکان کسب مهارت در کنار دانش است. این مهم تنها با حضور افراد در فضای واقعی کارگاهها ممکن است؛ جایی که آموزش حین کار، مهارتآموزی را از حالت تئوری خارج کرده و به مهارتی زنده و کاربردی بدل میکند.
آمارها میگویند بیش از ۱۶ میلیون نفر بهطور مستقیم در کارگاههای صنعتی و صنفی فعالند و مجموع شاغلان بخشهای صنعت، کشاورزی و خدمات از ۲۶ میلیون نفر فراتر رفته است. این موضوع نشان میدهد بازار کار تشنه نیروی کار ماهر است. اما در مقابل، ۶۲ درصد از کارجویان، فاقد هرگونه مهارتند و بخش مهمی از آنها حتی مدرک دانشگاهی هم ندارند.
رشد نابرابر مدرک و مهارت
رشد سالانه دانشآموختگان دانشگاهی، از رشد افراد دارای مهارت پیشی گرفته است. در سالهای اخیر، شواهدی از میل به مهارتآموزی دیده میشود، اما هنوز این تمایل فراگیر نیست. نیمی از متقاضیان کار، حتی دیپلم هم ندارند و از طرف دیگر، شمار قابل توجهی از بیکاران را فارغالتحصیلان دانشگاهی تشکیل میدهند؛ کسانی که نه مهارت دارند، نه تجربه و نه ارتباط با فضای واقعی تولید.
همزمان، کارشناسان میگویند اگر روند فعلی ادامه یابد، بیکاری تحصیلکردگان بیشتر میشود و بهرهوری بازار کار پایینتر میآید. به همین دلیل، تأکید بر یادگیری مهارت حین تحصیل و فراهم کردن امکان تجربه کار واقعی در دوران دانشگاه، به ضرورتی غیرقابل انکار تبدیل شده است.
کارگاه؛ کلاس درس مهارت
یکی از موفقترین طرحها در حوزه آموزش، مهارتآموزی در محیط واقعی کار است. در این طرح، افراد بدون مهارت در کارگاههای واقعی مشغول میشوند و همزمان با کار، آموزش هم میبینند. آنچه در این فرایند رخ میدهد، آموزش زنده، پیوسته و همراه با تجربه عملی است. در این شرایط مهارتآموز با محصول یا خدمت درگیر است و آموزش در دل عمل اتفاق میافتد.
طبق آمار رسمی، تعداد واحدهای پذیرنده مهارتآموز در سه سال گذشته از ۴۶ هزار به ۷۷ هزار مرکز رسیده است. این رشد ۶۸ درصدی، نشان از اقبال صنایع به این نوع آموزش دارد. همچنین بیش از نیمی از افرادی که در این مراکز آموزش میبینند، در همان محیطها جذب کار میشوند. این یعنی آموزش در دل کار، پاسخی عملی برای نیاز واقعی بازار است.
شکاف ساختاری در سیاستها
با وجود این دستاوردها، نبود یک نظام منسجم برای اتصال دانشگاه، مهارت و بازار کار، همچنان یکی از مهمترین موانع اشتغال مؤثر به شمار میرود. به عقیده ناصر چمنی، فعال حوزه کارگری ساختار فعلی آموزش، بدون نگاه به بازار کار طراحی شده است. چمنی تأکید میکند که فارغالتحصیلان دانشگاهی اگر مهارت نداشته باشند، در عمل شانسی برای اشتغال ندارند. به گفته او، تمایل شدید به مدرکگرایی، نظام اشتغال کشور را از تعادل خارج کرده است.
او میگوید: «تجربه کار در کنار تحصیلات دانشگاهی، راه ورود مطمئنتری به بازار کار فراهم میکند؛ چراکه کارفرمایان در بازار رقابتی امروز، بهدنبال کسانی هستند که هم بدانند و هم بتوانند.»
آمارهای معنادار از ناهماهنگی
بررسی دادههای رسمی نشان میدهد که از مجموع بیکاران کشور، حدود ۳۸ درصد دارای مدرک دانشگاهی و در مقابل، ۴۵ درصد از مهارتآموزان فنی و حرفهای نیز دانشآموخته دانشگاه هستند. این تناقض آماری، تصویری روشن از نبود پیوند ساختاری میان آموزش دانشگاهی و مهارتآموزی ترسیم میکند.
اگر مسیر تحصیلی بهگونهای طراحی شود که دانشجو همزمان با تحصیل، مهارت نیز بیاموزد و در دورهای از تحصیل خود تجربه واقعی کار را درک کند، هم اشتغال و هم بهرهوری بالا میرود. در غیر این صورت، مدارک دانشگاهی فقط بلیت ایستادن در صف بیکاری خواهند بود.
آغاز مهارت از نوجوانی
واقعیت آن است که برای تغییر پایدار، باید فرایند آموزش مهارت را از دوره نوجوانی آغاز کرد. دانشآموز باید از همان سالهای اول دبیرستان با مفهوم مهارت و کار آشنا شود و در دانشگاه، این آشنایی به مرحله عمل برسد. ارتباط دانشگاهها با مراکز صنعتی و حرفهای، در این میان کلیدی است.
ادامه مسیر بدون توجه به ترکیب دانش، مهارت و تجربه کار، نتیجهای جز انباشت بیکاران تحصیلکرده و گسترش مشاغل غیررسمی و کمبازده نخواهد داشت. ترکیب هوشمند این سه عنصر است که میتواند تعادل را به بازار کار بازگرداند و مسیر توسعه اشتغال مولد را هموار کند.
صنعت و دانشگاه؛ جدا از هم
در حال حاضر، مراکز آموزش عالی و کارگاههای صنعتی هر یک به تنهایی بخشهایی از زنجیره دانش و مهارت را در دست دارند. دانشگاه، محل تولید علم و انتقال دانش نظری است و صنایع، محیط کسب تجربه و مهارت فنی؛ اما این دو در خلأ یکدیگر عمل میکنند و از ارتباط منظم، هدفمند و ساختاریافته با هم بیبهرهاند.
در این میان، سازمان آموزش فنی و حرفهای به عنوان متولی مهارتآموزی، سعی کرده فاصله این دو را پر کند. اما هنوز نه صنایع، نه دانشگاهها، و نه سیاستگذاران آموزش به ضرورت اتصال پیوسته بین علم و عمل تن ندادهاند. نبود سیاستهای منسجم مهارتی، اشتغالی و آموزشی در فرایند تربیت نیرو، نتیجهاش آشفتگی بازار کار و ناهماهنگی عرضه و تقاضاست.
ظرفیت عظیم مغفول مانده
هماکنون بیش از سه میلیون دانشجو در کشور وجود دارد. این گروه، ذخیرهای انسانی برای ورود به بازار کار به شمار میروند؛ اما شرط اصلی تبدیل این ظرفیت بالقوه به نیروی مولد، فراهم کردن امکان کسب مهارت در کنار دانش است. این مهم تنها با حضور افراد در فضای واقعی کارگاهها ممکن است؛ جایی که آموزش حین کار، مهارتآموزی را از حالت تئوری خارج کرده و به مهارتی زنده و کاربردی بدل میکند.
آمارها میگویند بیش از ۱۶ میلیون نفر بهطور مستقیم در کارگاههای صنعتی و صنفی فعالند و مجموع شاغلان بخشهای صنعت، کشاورزی و خدمات از ۲۶ میلیون نفر فراتر رفته است. این موضوع نشان میدهد بازار کار تشنه نیروی کار ماهر است. اما در مقابل، ۶۲ درصد از کارجویان، فاقد هرگونه مهارتند و بخش مهمی از آنها حتی مدرک دانشگاهی هم ندارند.
رشد نابرابر مدرک و مهارت
رشد سالانه دانشآموختگان دانشگاهی، از رشد افراد دارای مهارت پیشی گرفته است. در سالهای اخیر، شواهدی از میل به مهارتآموزی دیده میشود، اما هنوز این تمایل فراگیر نیست. نیمی از متقاضیان کار، حتی دیپلم هم ندارند و از طرف دیگر، شمار قابل توجهی از بیکاران را فارغالتحصیلان دانشگاهی تشکیل میدهند؛ کسانی که نه مهارت دارند، نه تجربه و نه ارتباط با فضای واقعی تولید.
همزمان، کارشناسان میگویند اگر روند فعلی ادامه یابد، بیکاری تحصیلکردگان بیشتر میشود و بهرهوری بازار کار پایینتر میآید. به همین دلیل، تأکید بر یادگیری مهارت حین تحصیل و فراهم کردن امکان تجربه کار واقعی در دوران دانشگاه، به ضرورتی غیرقابل انکار تبدیل شده است.
کارگاه؛ کلاس درس مهارت
یکی از موفقترین طرحها در حوزه آموزش، مهارتآموزی در محیط واقعی کار است. در این طرح، افراد بدون مهارت در کارگاههای واقعی مشغول میشوند و همزمان با کار، آموزش هم میبینند. آنچه در این فرایند رخ میدهد، آموزش زنده، پیوسته و همراه با تجربه عملی است. در این شرایط مهارتآموز با محصول یا خدمت درگیر است و آموزش در دل عمل اتفاق میافتد.
طبق آمار رسمی، تعداد واحدهای پذیرنده مهارتآموز در سه سال گذشته از ۴۶ هزار به ۷۷ هزار مرکز رسیده است. این رشد ۶۸ درصدی، نشان از اقبال صنایع به این نوع آموزش دارد. همچنین بیش از نیمی از افرادی که در این مراکز آموزش میبینند، در همان محیطها جذب کار میشوند. این یعنی آموزش در دل کار، پاسخی عملی برای نیاز واقعی بازار است.
شکاف ساختاری در سیاستها
با وجود این دستاوردها، نبود یک نظام منسجم برای اتصال دانشگاه، مهارت و بازار کار، همچنان یکی از مهمترین موانع اشتغال مؤثر به شمار میرود. به عقیده ناصر چمنی، فعال حوزه کارگری ساختار فعلی آموزش، بدون نگاه به بازار کار طراحی شده است. چمنی تأکید میکند که فارغالتحصیلان دانشگاهی اگر مهارت نداشته باشند، در عمل شانسی برای اشتغال ندارند. به گفته او، تمایل شدید به مدرکگرایی، نظام اشتغال کشور را از تعادل خارج کرده است.
او میگوید: «تجربه کار در کنار تحصیلات دانشگاهی، راه ورود مطمئنتری به بازار کار فراهم میکند؛ چراکه کارفرمایان در بازار رقابتی امروز، بهدنبال کسانی هستند که هم بدانند و هم بتوانند.»
آمارهای معنادار از ناهماهنگی
بررسی دادههای رسمی نشان میدهد که از مجموع بیکاران کشور، حدود ۳۸ درصد دارای مدرک دانشگاهی و در مقابل، ۴۵ درصد از مهارتآموزان فنی و حرفهای نیز دانشآموخته دانشگاه هستند. این تناقض آماری، تصویری روشن از نبود پیوند ساختاری میان آموزش دانشگاهی و مهارتآموزی ترسیم میکند.
اگر مسیر تحصیلی بهگونهای طراحی شود که دانشجو همزمان با تحصیل، مهارت نیز بیاموزد و در دورهای از تحصیل خود تجربه واقعی کار را درک کند، هم اشتغال و هم بهرهوری بالا میرود. در غیر این صورت، مدارک دانشگاهی فقط بلیت ایستادن در صف بیکاری خواهند بود.
آغاز مهارت از نوجوانی
واقعیت آن است که برای تغییر پایدار، باید فرایند آموزش مهارت را از دوره نوجوانی آغاز کرد. دانشآموز باید از همان سالهای اول دبیرستان با مفهوم مهارت و کار آشنا شود و در دانشگاه، این آشنایی به مرحله عمل برسد. ارتباط دانشگاهها با مراکز صنعتی و حرفهای، در این میان کلیدی است.
ادامه مسیر بدون توجه به ترکیب دانش، مهارت و تجربه کار، نتیجهای جز انباشت بیکاران تحصیلکرده و گسترش مشاغل غیررسمی و کمبازده نخواهد داشت. ترکیب هوشمند این سه عنصر است که میتواند تعادل را به بازار کار بازگرداند و مسیر توسعه اشتغال مولد را هموار کند.
ارسال دیدگاه