
امپراتوران دنیای دیجیتال
محمد خدابنده کارشناس بازارهای مالی
در آپارتمانی کوچک در شهر بمبئی، جوانی پشت لپتاپ قدیمیاش نشسته، نور آبی صفحهنمایش چهرهاش را روشن کرده و انگشتانش با تردید روی کیبورد میرقصند. او در جستجوی مقالهای درباره اقتصاد دیجیتال است، اما سرعت پایین اینترنت و قیمتهای بالای اینترنت پرسرعت او را کلافه کردهاند. در کتابخانهای عمومی در حاشیه شهر ریودوژانیرو، با قفسههای خاکگرفته و رایانههایی که صدای فنشان بلندتر از زمزمه بازدیدکنندگان است، زنی میانسال تلاش میکند منبعی معتبر برای تحقیق فرزندش پیدا کند. اینترنت برای هر دوی آنها دروازهای است به اقیانوسی بیکران از دانش؛ فضایی که وعده داده بود فاصلههای طبقاتی، جغرافیایی و فرهنگی را محو کند. اما این دروازه، که روزگاری نماد آزادی و برابری بود، حالا در چنگ شرکتهای عظیمی گرفتار آمده که سود را بر حقیقت ترجیح میدهند. چه میشود وقتی کلید این دروازه به دست غولهایی مثل گوگل، فیسبوک یا آمازون میافتد؟ این پرسش، همچون شبحی سمج، بر آینده دموکراسی ما سایه افکنده است.
هربرت شیلر، اقتصاددان سیاسی که انگار آینده را در آیینهای شفاف میدید، در دهه 1970 هشدار داد: اقتصاد آمریکا و به تبع آن جهان، گروگان تعداد انگشتشماری شرکت عظیم است که با ادغامهای بیامان، برنامه فرهنگی و اطلاعاتی کشورها را دیکته میکنند. او نوشت: «این قدرت، بهویژه در بخش اطلاعات و ارتباطات، بیان آزاد را که ستون یک جامعه دموکراتیک است، به خطر میاندازد.» امروز، پیشبینی شیلر به کابوسی دیجیتال بدل شده که ریشههایش در الگوریتمها، کلاندادهها و سودهای نجومی نهفته است. این داستان، نهتنها در تهران، بلکه در هر گوشهای از جهان، از دهلی تا لندن، طنینانداز است. در ایران، جایی که دسترسی به اینترنت پرسرعت برای بسیاری لوکس محسوب میشود و فیلترینگ تجربه آنلاین را محدود کرده، این تحولات جهانی معنایی دوچندان مییابند. وقتی اطلاعات به کالایی تجاری بدل میشود، چه کسی سود میبرد؟ و چه کسی بهای آن را میپردازد؟
این پرسشها در ذهن میلیونها کاربر اینترنت در سراسر جهان میچرخد، از دانشجویی در بنگلادش که برای دسترسی به مقالات علمی باید هزینههای گزاف بپردازد، تا پژوهشگری در لندن که با دیوارهای پرداخت مواجه است. اینترنت که زمانی رؤیای جهانی بدون مرز را نوید میداد، حالا به میدان رقابتی تبدیل شده که در آن غولهای فناوری با تسلط بر دادهها و الگوریتمها تعیین میکنند چه چیزی دیده شود و چه چیزی در سایه بماند. این گزارش، سفری است به دل این تحولات، از تحریریههای شلوغ رسانهها تا معادن کولتان در کنگو، برای فهم اینکه چگونه خصوصیسازی اطلاعات، دموکراسی را به چالش کشیده است. در این مسیر، نهتنها به قدرت شرکتهایی مانند گوگل میپردازیم، بلکه به تأثیرات جهانی این قدرت، از جمله در ایران، نگاهی عمیق میاندازیم.
اخبار تجاری
اینترنتی که از قید قوانین رها شده، پرسشهای عمیقی درباره دسترسی به اطلاعات و شیوه ارائه آن مطرح میکند. وقتی الگوریتمها به جای حقیقت، کلیک را پاداش میدهند، روزنامهنگاری به چه سرنوشتی دچار میشود؟ نیکول کوهن، پژوهشگر رسانه، در کتاب «حقوق نویسندگان: ژورنالیسم آزاد در عصر دیجیتال»، این تحول را با دقتی موشکافانه ترسیم کرده است. او از «تفننیسازی» اخبار سخن میگوید؛ جایی که تیترهای جنجالی و محتوای «وایرال» بر عمق و دقت اولویت مییابند. تصور کنید روزنامهنگاری را در تحریریه شلوغ تهران، با داشبوردی که لحظهبهلحظه نشان میدهد چند نفر مطلبش را بازنشر کردهاند. او نهتنها تشویق، بلکه گاه مجبور میشود تیترها را طوری تنظیم کند که بیشترین توجه را جلب کنند، حتی اگر به قیمت تحریف حقیقت باشد. کوهن این را «تحلیل الگوریتممحور» مینامد: فشاری بیامان برای تولید محتوایی که ترافیک و درآمد تبلیغاتی را به حداکثر برساند.
این روند، اتاقهای خبر را به میدان جنگ تبدیل کرده است. روزگاری، روزنامهنگاران نگهبان حقیقت بودند، با تعهد به تحقیق و صحتسنجی. حالا بسیاری از آنها به بازیگرانی در تئاتر دیجیتال بدل شدهاند که موفقیتشان با تعداد کلیکها سنجیده میشود. در سال 2018، یک روزنامهنگار (BuzzFeed) فاش کرد که سردبیران از او خواسته بودند تیتر مقالهای تحقیقی درباره تغییرات اقلیمی را «جذابتر» کند، حتی اگر به معنای سادهسازی بیش از حد موضوع بود. در ایران، این فشارها با شدت بیشتری احساس میشوند. یک روزنامهنگار ایرانی در سال 2020 به من گفت که مجبور بود گزارشهایش درباره اعتراضات کارگری را با تیترهای «خنثی» منتشر کند تا از فیلترهای سانسور عبور کند. او توضیح داد که چگونه سردبیرش اصرار داشت که گزارشهایش باید «کلیکخور» باشند تا درآمد تبلیغاتی سایت تأمین شود. نتیجه؟ اخباری که سرگرم میکنند، اما آگاهی نمیبخشند. این روند، در باکو، نیویورک یا قاهره، دموکراسی را به حاشیه میراند. وقتی حقیقت به کالایی برای فروش تبدیل میشود، توانایی جامعه برای گفتوگوی آگاهانه کاهش مییابد و این کاهش، ستونهای دموکراسی را متزلزل میکند.
این پدیده، تنها به تحریریهها محدود نیست. در سال 2019، یک پلتفرم خبری دیجیتال در آمستردام به دلیل کاهش درآمدهای تبلیغاتی، مجبور به اخراج نیمی از کارکنانش شد. این پلتفرم که زمانی گزارشهای تحقیقی عمیقی منتشر میکرد، حالا به تولید محتوای سبک و سرگرمکننده روی آورده بود. این چرخش، نشاندهنده فشارهای اقتصادی است که رسانهها را به سمت تجاریسازی سوق میدهد. وقتی اخبار به کالایی برای فروش تبدیل میشود، حقیقت اولین قربانی است.
دیوارهای پرداخت
دسترسی به اطلاعات باکیفیت که زمانی از طریق روزنامهنگاری متعهد و نهادهای عمومی تأمین میشد، حالا پشت دیوارهای پرداخت پنهان شده است. وقتی اخبار معتبر به اشتراکهای گرانقیمت محدود میشود، تنها کسانی که توان مالی دارند به حقیقت دسترسی پیدا میکنند. سازمانهایی مانند freepress.com هشدار میدهند که رشد قارچگونه تبلیغات و اولویت منافع تجاری، کیفیت روزنامهنگاری را به قهقرا برده است. رابرت مکچسنی و جان نیکولز، پژوهشگران برجسته رسانه با شواهد تاریخی نشان دادهاند که اطلاعات عاری از منافع تجاری برای یک جامعه دموکراتیک حیاتی است. آنها به دوران طلایی روزنامهنگاری در آمریکا اشاره میکنند، زمانی که روزنامههای محلی و مستقل با حمایتهای عمومی، گزارشهایی عمیق و بیطرف ارائه میدادند. اما گذار شتابان از روزنامهنگاری عامالمنفعه دهههای 1980 و 1990 به امپراتوریهای رسانهای خصوصی، این کیفیت را نابود کرده است.
اینترنت که زمانی پروژهای علمی-نظامی با بودجه عمومی بود، حالا به بنگاهی تجاری بدل شده که گردش اطلاعات را دگرگون کرده است. در اوایل دهه 1990، اینترنت فضایی باز تصور میشد که دانش را برای همگان آزاد میکرد. اما با ظهور غولهای فناوری، این رؤیا رنگ باخت. در سال 2005، وقتی گوگل شروع به خرید شرکتهای کوچکتر کرد، از یوتیوب تا اندروید، امپراتوری دیجیتال خود را گسترش داد. این ادغامها، که ظاهراً برای نوآوری بودند، به تسلط گوگل بر بازارهای دیجیتال منجر شدند. مکچسنی و نیکولز استدلال میکنند که تجاریسازی اینترنت، دسترسی برابر به اطلاعات را تضعیف کرده و شکافهای اجتماعی را عمیقتر کرده است. در ایران، این موضوع با هزینههای بالای اینترنت پرسرعت و فیلترینگ تشدید میشود.
در سال 2021، یک پلتفرم آموزش آنلاین در برن سوئیس اعلام کرد که دسترسی به دورههای پیشرفتهاش تنها با اشتراک پولی ممکن است. این تصمیم، بسیاری از دانشجویان مهاجر به این کشور را از آموزش باکیفیت محروم کرد. وقتی دانش به کالایی لوکس تبدیل میشود، دموکراسی به حاشیه رانده میشود و این حاشیهنشینی، توانایی جامعه برای نظارت بر قدرت را کاهش میدهد. در جهانی که اطلاعات به سرعت در حال تجاری شدن است، این روند میتواند شکافهای اجتماعی را عمیقتر کند.
کلیشههای دیجیتال
الگوریتمهای موتورهای جستجو، که ظاهراً بیطرف به نظر میرسند، در بازتولید کلیشههای نژادی و جنسیتی نقش دارند. جستجوی عباراتی مانند «زنان سیاهپوست» یا «زنان آسیایی» اغلب نتایجی جنسیتزده به همراه دارد که واقعیت اجتماعی این گروهها را تحریف میکند. در سال 2016، جستجوی عبارت «یهودی» در گوگل، وبسایت ضدیهودی (Stormfront) را در صدر نتایج نشان میداد، تا اینکه فشارهای عمومی گوگل را مجبور به تغییر الگوریتم کرد. موتورهای جستجوی تجاری، اگر نخواهند در این بازنماییهای تبعیضآمیز شریک باشند، باید مسئولیتپذیرتر عمل کنند. اما آیا ارادهای برای اصلاح وجود دارد؟
تغییرات سریع دهههای اخیر، ایجاد بدیلهایی برای پردازش اطلاعات را دشوار کرده است. استانداردهای حرفهای روزنامهنگاری – مانند صحتسنجی، بازنمایی منصفانه و تفکیک منافع تجاری از تصمیمهای سردبیری – زیر فشار تجاریسازی له شدهاند. در آذربایجان، این موضوع با سانسور دولتی و محدودیتهای رسانهای پیچیدهتر میشود. برای مثال، در سال 2021، یک وبسایت خبری در باکو به دلیل انتشار گزارشی درباره تبعیض علیه مخالفان دولت، فیلتر شد. وقتی جستجوی اینترنتی به دست چند شرکت محدود میافتد، بررسی فرآیندهای اولویتبندی اطلاعات ضروری میشود. برخلاف کتابداران یا روزنامهنگاران، که به اصول اخلاقی پایبندند، موتورهای جستجوی تجاری هیچ تضمینی برای دقت اطلاعات ارائه نمیدهند. باید پرسید: چرا این مطلب خاص در صدر نتایج قرار گرفت؟ چه کسی آن را انتخاب کرد؟
امپراتوری گوگل
در میان بحثهای بیطرفی اینترنت، انحصار گوگل اغلب در سایه مانده است. در آمریکا، تمرکز بر شرکتهای مخابراتی مانند (AT&T) و (Comcast) بوده که ترافیک دادهها را بستهبندی میکنند. اما فرایندهای اولویتدهی گوگل که تعیین میکند چه چیزی دیده شود، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. گوگل با تسلط بر خدماتی مانند یوتیوب، گوگل مپس، اندروید، ادسنس، بلاگر، پیکاسا و فیدبرنر، امپراتوری عظیمی ساخته که نفوذش در زندگی روزمره غیرقابل انکار است. در سال 2020، گوگل 90 درصد از بازار جستجوی جهانی را در اختیار داشت، عددی که قدرت بیچونوچرای آن را نشان میدهد. در ایران، جایی که گوگل همچنان موتور جستجوی غالب است، این تسلط با فیلترینگ و محدودیتهای دسترسی پیچیدهتر میشود.
سازمانهایی مانند «ائتلاف اینترنت آزاد» برای جلوگیری از اینترنتهای طبقاتی تلاش میکنند. گوگل و فیسبوک نیز از این ائتلاف حمایت میکنند، اما نه از سر تعهد به دموکراسی، بلکه برای تضمین پهنای باند خدماتشان. کمیسیون تجارت فدرال (FTC) تحقیقاتی را درباره فعالیتهای گوگل آغاز کرده، از جمعآوری دادههای کاربران از طریق وایفای عمومی تا تسلط بر بازارهای دیجیتال. برای مثال، در سال 2012، گوگل به دلیل جمعآوری غیرقانونی دادههای وایفای جریمه شد، اما این جریمه در برابر سودهای کلانش ناچیز بود. در چین، که نظارت دولتی بر اینترنت شدید است، این انحصار میتواند دسترسی به اطلاعات آزاد را بیش از پیش محدود کند. یک فعال دیجیتال در شانگهای در سال 2023 به من گفت که فیلتر شدن برخی خدمات گوگل، دسترسی به منابع آموزشی را برای دانشجویان دشوارتر کرد. این تحقیقات، گوشهای از قدرت نامرئی گوگل را روشن میکنند، اما آیا برای مهار آن کافیاند؟
گوگل، فراتر از یک موتور جستجو، به زیرساختی تبدیل شده که زندگی دیجیتال ما را شکل میدهد. از ایمیلهای جیمیل تا نقشههای گوگل مپس، این شرکت در هر گوشهای از تجربه آنلاین ما حضور دارد. این تسلط، پرسشهایی درباره حریم خصوصی و کنترل اطلاعات مطرح میکند. در برخی کشورها که نگرانیهای امنیتی درباره دادههای کاربران بالاست. این انحصار میتواند تبعات گستردهتری هم داشته باشد.
کتابخانه یا انبار
پروژه دیجیتالی کردن کتابهای گوگل که تا سال 2009 بیش از ده میلیون کتاب را دربرگرفت، نمونهای از جاهطلبی این شرکت است. رابرت دارنتون، مورخ برجسته کتاب، میپرسد: تحت چه شرایطی خوانندگان به این گنجینه دسترسی خواهند داشت؟ آیا گوگل، برخلاف کتابخانههای عمومی که به خیر عمومی متعهدند، دسترسی را بر اساس منافع سهامدارانش تنظیم میکند؟ این نگرانی در اروپا، بهویژه در فرانسه و آلمان، پررنگتر است. در سال 2010، فرانسه اعلام کرد دیجیتالی کردن آثار فرهنگیاش توسط یک شرکت آمریکایی، نقض حاکمیت فرهنگی است. در ایران که دسترسی به منابع دیجیتال اغلب محدود است، این پروژه میتواند شکاف دسترسی به دانش را عمیقتر کند.
در سال 2013، دادگاهی در آمریکا حکم داد که این پروژه مصداق «بهرهجویی منصفانه» است. این حکم که در سال 2015 تأیید شد، پیروزی بزرگی برای گوگل و شکستی برای منتقدانی مانند دارنتون بود. سیوا وایدهیاناتان، استاد دانشگاه ویرجینیا، هشدار میدهد که این تصمیم، کنترل گوگل بر میراث فرهنگی جهان را تثبیت میکند. وقتی یک شرکت خصوصی مالکیت و دسترسی به میلیونها کتاب را تعیین میکند، کتابخانه جهانی به انباری خصوصی بدل میشود. در کشورهایی که کتابخانههای عمومی با کمبود بودجه دستوپنجه نرم میکنند، این انحصار میتواند دسترسی به منابع علمی را برای دانشجویان و پژوهشگران دشوارتر کند. یک کتابدار در کاراکاس در سال 2022 به من گفت که بسیاری از دانشجویان به دلیل عدم دسترسی به نسخههای دیجیتال کتابهای گوگل، مجبور شدند به منابع قدیمی و ناکافی اکتفا کنند. این روند، نهتنها دسترسی به دانش را محدود میکند، بلکه هویتهای فرهنگی را نیز به حاشیه میراند.
رتبهبندی ناعادلانه
گوگل نهتنها بر محتوای دیجیتال تسلط دارد، بلکه با الگوریتمهایش تعیین میکند چه چیزی دیده شود. در سال 2003، شرکتهایی مانند (SearchKing) گوگل را متهم کردند که با اولویت دادن به تبلیغات گرانقیمت، رقابت را مختل میکند. باب ماسا، مدیر (SearchKing)، در بیانیهای تند علیه ردهبندیهای سوگیرانه گوگل، این شرکت را متهم کرد که کسبوکارهای کوچک را به حاشیه میراند. الگوریتم پیجرنک، که قلب جستجوی گوگل است، میتواند هویتهای فرهنگی را به حاشیه براند یا برجسته کند. برای مثال، در سال 2017، جستجوی «زنان لاتینتبار» نتایجی پر از کلیشههای جنسیتزده نشان میداد. وقتی نتایج جستجو تبعیض را تقویت میکنند، گوگل به بازیگری فعال در بازتولید نابرابریها تبدیل میشود.
این مشکل، تنها به محتوای جنسیتزده محدود نیست. در سال 2019، گوگل به دلیل نمایش محتوای ضدیهودی در نتایج جستجو مورد انتقاد قرار گرفت. در ایران، نمایش محتوای کلیشهای درباره اقلیتهای قومی میتواند تنشهای اجتماعی را تشدید کند. یک فعال حقوق بشر در تهران در سال 2021 به من گفت که جستجوی عباراتی درباره اقلیتهای مذهبی اغلب به نتایجی منجر میشد که اطلاعات نادرست یا توهینآمیز ارائه میدادند. این الگوریتمها، که ظاهراً بیطرف هستند، در عمل بازتابدهنده تعصبات عمیقتر جامعه و سازندگانشانند. گوگل، با قدرت بیچونوچرای خود، نهتنها اطلاعات را سازماندهی میکند، بلکه روایتهای فرهنگی را نیز شکل میدهد. این قدرت در ایران، جایی که رسانههای مستقل با محدودیتهای شدید مواجهاند، میتواند تأثیرات عمیقتری داشته باشد.
نیاز به قانون
آیا موتورهای جستجو باید قانونمند شوند؟ در گذشته، کمیسیون ارتباطات فدرال (FCC) رسانهها را ملزم به رعایت هنجارها میکرد، اما بند 230 «قانون هنجار ارتباطات» در سال 1996 شرکتهای آنلاین را از مسئولیت محتوای کاربران معاف کرد. جورج دیکینسون به پرونده پرودیجی در سال 1995 اشاره میکند که فیلتر کردن محتوا، شرکت را مسئول میکرد، اما کنگره با بند 230، این مسئولیت را حذف کرد. این قانون، به شرکتها اجازه داد بدون نگرانی از عواقب حقوقی، محتوای مشکلساز را میزبانی کنند. در ایران که سانسور دولتی چالش دیگری است، این سلب مسئولیت میتواند تبعات پیچیدهتری داشته باشد.
سیاستگذاری دولتی باید راههایی برای ارزیابی کیفیت بازنمایی گروههای مختلف بگشاید. این پروژه، هرچند با مخالفتهای زیادی روبهرو خواهد شد، برای حفظ عدالت دیجیتال ضروری است. در چین، جایی که نظارت دولتی بر اینترنت شدید است، نیاز به قوانینی که تعادل میان آزادی بیان و جلوگیری از تبعیض را حفظ کنند، بیش از پیش احساس میشود. بدون چنین قوانینی، اینترنت به فضایی تبدیل میشود که در آن قدرتهای شرکتی و دولتی، دست در دست هم، روایتهای غالب را دیکته میکنند.
این چالش، تنها به قانونگذاری محدود نیست؛ نیاز به آگاهی عمومی و آموزش سواد دیجیتال نیز حیاتی است. در پاکستان، برنامههای آموزشی برای سواد دیجیتال هنوز در مراحل ابتدایی هستند. یک معلم در کراچی در سال 2023 به من گفت که بسیاری از دانشآموزانش نمیدانند چگونه نتایج جستجو را ارزیابی کنند. این ناآگاهی، کاربران را در برابر تعصبات الگوریتمی آسیبپذیرتر میکند. آینده دموکراسی دیجیتال، به توانایی ما برای پاسخ به این چالشها بستگی دارد.
هربرت شیلر، اقتصاددان سیاسی که انگار آینده را در آیینهای شفاف میدید، در دهه 1970 هشدار داد: اقتصاد آمریکا و به تبع آن جهان، گروگان تعداد انگشتشماری شرکت عظیم است که با ادغامهای بیامان، برنامه فرهنگی و اطلاعاتی کشورها را دیکته میکنند. او نوشت: «این قدرت، بهویژه در بخش اطلاعات و ارتباطات، بیان آزاد را که ستون یک جامعه دموکراتیک است، به خطر میاندازد.» امروز، پیشبینی شیلر به کابوسی دیجیتال بدل شده که ریشههایش در الگوریتمها، کلاندادهها و سودهای نجومی نهفته است. این داستان، نهتنها در تهران، بلکه در هر گوشهای از جهان، از دهلی تا لندن، طنینانداز است. در ایران، جایی که دسترسی به اینترنت پرسرعت برای بسیاری لوکس محسوب میشود و فیلترینگ تجربه آنلاین را محدود کرده، این تحولات جهانی معنایی دوچندان مییابند. وقتی اطلاعات به کالایی تجاری بدل میشود، چه کسی سود میبرد؟ و چه کسی بهای آن را میپردازد؟
این پرسشها در ذهن میلیونها کاربر اینترنت در سراسر جهان میچرخد، از دانشجویی در بنگلادش که برای دسترسی به مقالات علمی باید هزینههای گزاف بپردازد، تا پژوهشگری در لندن که با دیوارهای پرداخت مواجه است. اینترنت که زمانی رؤیای جهانی بدون مرز را نوید میداد، حالا به میدان رقابتی تبدیل شده که در آن غولهای فناوری با تسلط بر دادهها و الگوریتمها تعیین میکنند چه چیزی دیده شود و چه چیزی در سایه بماند. این گزارش، سفری است به دل این تحولات، از تحریریههای شلوغ رسانهها تا معادن کولتان در کنگو، برای فهم اینکه چگونه خصوصیسازی اطلاعات، دموکراسی را به چالش کشیده است. در این مسیر، نهتنها به قدرت شرکتهایی مانند گوگل میپردازیم، بلکه به تأثیرات جهانی این قدرت، از جمله در ایران، نگاهی عمیق میاندازیم.
اخبار تجاری
اینترنتی که از قید قوانین رها شده، پرسشهای عمیقی درباره دسترسی به اطلاعات و شیوه ارائه آن مطرح میکند. وقتی الگوریتمها به جای حقیقت، کلیک را پاداش میدهند، روزنامهنگاری به چه سرنوشتی دچار میشود؟ نیکول کوهن، پژوهشگر رسانه، در کتاب «حقوق نویسندگان: ژورنالیسم آزاد در عصر دیجیتال»، این تحول را با دقتی موشکافانه ترسیم کرده است. او از «تفننیسازی» اخبار سخن میگوید؛ جایی که تیترهای جنجالی و محتوای «وایرال» بر عمق و دقت اولویت مییابند. تصور کنید روزنامهنگاری را در تحریریه شلوغ تهران، با داشبوردی که لحظهبهلحظه نشان میدهد چند نفر مطلبش را بازنشر کردهاند. او نهتنها تشویق، بلکه گاه مجبور میشود تیترها را طوری تنظیم کند که بیشترین توجه را جلب کنند، حتی اگر به قیمت تحریف حقیقت باشد. کوهن این را «تحلیل الگوریتممحور» مینامد: فشاری بیامان برای تولید محتوایی که ترافیک و درآمد تبلیغاتی را به حداکثر برساند.
این روند، اتاقهای خبر را به میدان جنگ تبدیل کرده است. روزگاری، روزنامهنگاران نگهبان حقیقت بودند، با تعهد به تحقیق و صحتسنجی. حالا بسیاری از آنها به بازیگرانی در تئاتر دیجیتال بدل شدهاند که موفقیتشان با تعداد کلیکها سنجیده میشود. در سال 2018، یک روزنامهنگار (BuzzFeed) فاش کرد که سردبیران از او خواسته بودند تیتر مقالهای تحقیقی درباره تغییرات اقلیمی را «جذابتر» کند، حتی اگر به معنای سادهسازی بیش از حد موضوع بود. در ایران، این فشارها با شدت بیشتری احساس میشوند. یک روزنامهنگار ایرانی در سال 2020 به من گفت که مجبور بود گزارشهایش درباره اعتراضات کارگری را با تیترهای «خنثی» منتشر کند تا از فیلترهای سانسور عبور کند. او توضیح داد که چگونه سردبیرش اصرار داشت که گزارشهایش باید «کلیکخور» باشند تا درآمد تبلیغاتی سایت تأمین شود. نتیجه؟ اخباری که سرگرم میکنند، اما آگاهی نمیبخشند. این روند، در باکو، نیویورک یا قاهره، دموکراسی را به حاشیه میراند. وقتی حقیقت به کالایی برای فروش تبدیل میشود، توانایی جامعه برای گفتوگوی آگاهانه کاهش مییابد و این کاهش، ستونهای دموکراسی را متزلزل میکند.
این پدیده، تنها به تحریریهها محدود نیست. در سال 2019، یک پلتفرم خبری دیجیتال در آمستردام به دلیل کاهش درآمدهای تبلیغاتی، مجبور به اخراج نیمی از کارکنانش شد. این پلتفرم که زمانی گزارشهای تحقیقی عمیقی منتشر میکرد، حالا به تولید محتوای سبک و سرگرمکننده روی آورده بود. این چرخش، نشاندهنده فشارهای اقتصادی است که رسانهها را به سمت تجاریسازی سوق میدهد. وقتی اخبار به کالایی برای فروش تبدیل میشود، حقیقت اولین قربانی است.
دیوارهای پرداخت
دسترسی به اطلاعات باکیفیت که زمانی از طریق روزنامهنگاری متعهد و نهادهای عمومی تأمین میشد، حالا پشت دیوارهای پرداخت پنهان شده است. وقتی اخبار معتبر به اشتراکهای گرانقیمت محدود میشود، تنها کسانی که توان مالی دارند به حقیقت دسترسی پیدا میکنند. سازمانهایی مانند freepress.com هشدار میدهند که رشد قارچگونه تبلیغات و اولویت منافع تجاری، کیفیت روزنامهنگاری را به قهقرا برده است. رابرت مکچسنی و جان نیکولز، پژوهشگران برجسته رسانه با شواهد تاریخی نشان دادهاند که اطلاعات عاری از منافع تجاری برای یک جامعه دموکراتیک حیاتی است. آنها به دوران طلایی روزنامهنگاری در آمریکا اشاره میکنند، زمانی که روزنامههای محلی و مستقل با حمایتهای عمومی، گزارشهایی عمیق و بیطرف ارائه میدادند. اما گذار شتابان از روزنامهنگاری عامالمنفعه دهههای 1980 و 1990 به امپراتوریهای رسانهای خصوصی، این کیفیت را نابود کرده است.
اینترنت که زمانی پروژهای علمی-نظامی با بودجه عمومی بود، حالا به بنگاهی تجاری بدل شده که گردش اطلاعات را دگرگون کرده است. در اوایل دهه 1990، اینترنت فضایی باز تصور میشد که دانش را برای همگان آزاد میکرد. اما با ظهور غولهای فناوری، این رؤیا رنگ باخت. در سال 2005، وقتی گوگل شروع به خرید شرکتهای کوچکتر کرد، از یوتیوب تا اندروید، امپراتوری دیجیتال خود را گسترش داد. این ادغامها، که ظاهراً برای نوآوری بودند، به تسلط گوگل بر بازارهای دیجیتال منجر شدند. مکچسنی و نیکولز استدلال میکنند که تجاریسازی اینترنت، دسترسی برابر به اطلاعات را تضعیف کرده و شکافهای اجتماعی را عمیقتر کرده است. در ایران، این موضوع با هزینههای بالای اینترنت پرسرعت و فیلترینگ تشدید میشود.
در سال 2021، یک پلتفرم آموزش آنلاین در برن سوئیس اعلام کرد که دسترسی به دورههای پیشرفتهاش تنها با اشتراک پولی ممکن است. این تصمیم، بسیاری از دانشجویان مهاجر به این کشور را از آموزش باکیفیت محروم کرد. وقتی دانش به کالایی لوکس تبدیل میشود، دموکراسی به حاشیه رانده میشود و این حاشیهنشینی، توانایی جامعه برای نظارت بر قدرت را کاهش میدهد. در جهانی که اطلاعات به سرعت در حال تجاری شدن است، این روند میتواند شکافهای اجتماعی را عمیقتر کند.
کلیشههای دیجیتال
الگوریتمهای موتورهای جستجو، که ظاهراً بیطرف به نظر میرسند، در بازتولید کلیشههای نژادی و جنسیتی نقش دارند. جستجوی عباراتی مانند «زنان سیاهپوست» یا «زنان آسیایی» اغلب نتایجی جنسیتزده به همراه دارد که واقعیت اجتماعی این گروهها را تحریف میکند. در سال 2016، جستجوی عبارت «یهودی» در گوگل، وبسایت ضدیهودی (Stormfront) را در صدر نتایج نشان میداد، تا اینکه فشارهای عمومی گوگل را مجبور به تغییر الگوریتم کرد. موتورهای جستجوی تجاری، اگر نخواهند در این بازنماییهای تبعیضآمیز شریک باشند، باید مسئولیتپذیرتر عمل کنند. اما آیا ارادهای برای اصلاح وجود دارد؟
تغییرات سریع دهههای اخیر، ایجاد بدیلهایی برای پردازش اطلاعات را دشوار کرده است. استانداردهای حرفهای روزنامهنگاری – مانند صحتسنجی، بازنمایی منصفانه و تفکیک منافع تجاری از تصمیمهای سردبیری – زیر فشار تجاریسازی له شدهاند. در آذربایجان، این موضوع با سانسور دولتی و محدودیتهای رسانهای پیچیدهتر میشود. برای مثال، در سال 2021، یک وبسایت خبری در باکو به دلیل انتشار گزارشی درباره تبعیض علیه مخالفان دولت، فیلتر شد. وقتی جستجوی اینترنتی به دست چند شرکت محدود میافتد، بررسی فرآیندهای اولویتبندی اطلاعات ضروری میشود. برخلاف کتابداران یا روزنامهنگاران، که به اصول اخلاقی پایبندند، موتورهای جستجوی تجاری هیچ تضمینی برای دقت اطلاعات ارائه نمیدهند. باید پرسید: چرا این مطلب خاص در صدر نتایج قرار گرفت؟ چه کسی آن را انتخاب کرد؟
امپراتوری گوگل
در میان بحثهای بیطرفی اینترنت، انحصار گوگل اغلب در سایه مانده است. در آمریکا، تمرکز بر شرکتهای مخابراتی مانند (AT&T) و (Comcast) بوده که ترافیک دادهها را بستهبندی میکنند. اما فرایندهای اولویتدهی گوگل که تعیین میکند چه چیزی دیده شود، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. گوگل با تسلط بر خدماتی مانند یوتیوب، گوگل مپس، اندروید، ادسنس، بلاگر، پیکاسا و فیدبرنر، امپراتوری عظیمی ساخته که نفوذش در زندگی روزمره غیرقابل انکار است. در سال 2020، گوگل 90 درصد از بازار جستجوی جهانی را در اختیار داشت، عددی که قدرت بیچونوچرای آن را نشان میدهد. در ایران، جایی که گوگل همچنان موتور جستجوی غالب است، این تسلط با فیلترینگ و محدودیتهای دسترسی پیچیدهتر میشود.
سازمانهایی مانند «ائتلاف اینترنت آزاد» برای جلوگیری از اینترنتهای طبقاتی تلاش میکنند. گوگل و فیسبوک نیز از این ائتلاف حمایت میکنند، اما نه از سر تعهد به دموکراسی، بلکه برای تضمین پهنای باند خدماتشان. کمیسیون تجارت فدرال (FTC) تحقیقاتی را درباره فعالیتهای گوگل آغاز کرده، از جمعآوری دادههای کاربران از طریق وایفای عمومی تا تسلط بر بازارهای دیجیتال. برای مثال، در سال 2012، گوگل به دلیل جمعآوری غیرقانونی دادههای وایفای جریمه شد، اما این جریمه در برابر سودهای کلانش ناچیز بود. در چین، که نظارت دولتی بر اینترنت شدید است، این انحصار میتواند دسترسی به اطلاعات آزاد را بیش از پیش محدود کند. یک فعال دیجیتال در شانگهای در سال 2023 به من گفت که فیلتر شدن برخی خدمات گوگل، دسترسی به منابع آموزشی را برای دانشجویان دشوارتر کرد. این تحقیقات، گوشهای از قدرت نامرئی گوگل را روشن میکنند، اما آیا برای مهار آن کافیاند؟
گوگل، فراتر از یک موتور جستجو، به زیرساختی تبدیل شده که زندگی دیجیتال ما را شکل میدهد. از ایمیلهای جیمیل تا نقشههای گوگل مپس، این شرکت در هر گوشهای از تجربه آنلاین ما حضور دارد. این تسلط، پرسشهایی درباره حریم خصوصی و کنترل اطلاعات مطرح میکند. در برخی کشورها که نگرانیهای امنیتی درباره دادههای کاربران بالاست. این انحصار میتواند تبعات گستردهتری هم داشته باشد.
کتابخانه یا انبار
پروژه دیجیتالی کردن کتابهای گوگل که تا سال 2009 بیش از ده میلیون کتاب را دربرگرفت، نمونهای از جاهطلبی این شرکت است. رابرت دارنتون، مورخ برجسته کتاب، میپرسد: تحت چه شرایطی خوانندگان به این گنجینه دسترسی خواهند داشت؟ آیا گوگل، برخلاف کتابخانههای عمومی که به خیر عمومی متعهدند، دسترسی را بر اساس منافع سهامدارانش تنظیم میکند؟ این نگرانی در اروپا، بهویژه در فرانسه و آلمان، پررنگتر است. در سال 2010، فرانسه اعلام کرد دیجیتالی کردن آثار فرهنگیاش توسط یک شرکت آمریکایی، نقض حاکمیت فرهنگی است. در ایران که دسترسی به منابع دیجیتال اغلب محدود است، این پروژه میتواند شکاف دسترسی به دانش را عمیقتر کند.
در سال 2013، دادگاهی در آمریکا حکم داد که این پروژه مصداق «بهرهجویی منصفانه» است. این حکم که در سال 2015 تأیید شد، پیروزی بزرگی برای گوگل و شکستی برای منتقدانی مانند دارنتون بود. سیوا وایدهیاناتان، استاد دانشگاه ویرجینیا، هشدار میدهد که این تصمیم، کنترل گوگل بر میراث فرهنگی جهان را تثبیت میکند. وقتی یک شرکت خصوصی مالکیت و دسترسی به میلیونها کتاب را تعیین میکند، کتابخانه جهانی به انباری خصوصی بدل میشود. در کشورهایی که کتابخانههای عمومی با کمبود بودجه دستوپنجه نرم میکنند، این انحصار میتواند دسترسی به منابع علمی را برای دانشجویان و پژوهشگران دشوارتر کند. یک کتابدار در کاراکاس در سال 2022 به من گفت که بسیاری از دانشجویان به دلیل عدم دسترسی به نسخههای دیجیتال کتابهای گوگل، مجبور شدند به منابع قدیمی و ناکافی اکتفا کنند. این روند، نهتنها دسترسی به دانش را محدود میکند، بلکه هویتهای فرهنگی را نیز به حاشیه میراند.
رتبهبندی ناعادلانه
گوگل نهتنها بر محتوای دیجیتال تسلط دارد، بلکه با الگوریتمهایش تعیین میکند چه چیزی دیده شود. در سال 2003، شرکتهایی مانند (SearchKing) گوگل را متهم کردند که با اولویت دادن به تبلیغات گرانقیمت، رقابت را مختل میکند. باب ماسا، مدیر (SearchKing)، در بیانیهای تند علیه ردهبندیهای سوگیرانه گوگل، این شرکت را متهم کرد که کسبوکارهای کوچک را به حاشیه میراند. الگوریتم پیجرنک، که قلب جستجوی گوگل است، میتواند هویتهای فرهنگی را به حاشیه براند یا برجسته کند. برای مثال، در سال 2017، جستجوی «زنان لاتینتبار» نتایجی پر از کلیشههای جنسیتزده نشان میداد. وقتی نتایج جستجو تبعیض را تقویت میکنند، گوگل به بازیگری فعال در بازتولید نابرابریها تبدیل میشود.
این مشکل، تنها به محتوای جنسیتزده محدود نیست. در سال 2019، گوگل به دلیل نمایش محتوای ضدیهودی در نتایج جستجو مورد انتقاد قرار گرفت. در ایران، نمایش محتوای کلیشهای درباره اقلیتهای قومی میتواند تنشهای اجتماعی را تشدید کند. یک فعال حقوق بشر در تهران در سال 2021 به من گفت که جستجوی عباراتی درباره اقلیتهای مذهبی اغلب به نتایجی منجر میشد که اطلاعات نادرست یا توهینآمیز ارائه میدادند. این الگوریتمها، که ظاهراً بیطرف هستند، در عمل بازتابدهنده تعصبات عمیقتر جامعه و سازندگانشانند. گوگل، با قدرت بیچونوچرای خود، نهتنها اطلاعات را سازماندهی میکند، بلکه روایتهای فرهنگی را نیز شکل میدهد. این قدرت در ایران، جایی که رسانههای مستقل با محدودیتهای شدید مواجهاند، میتواند تأثیرات عمیقتری داشته باشد.
نیاز به قانون
آیا موتورهای جستجو باید قانونمند شوند؟ در گذشته، کمیسیون ارتباطات فدرال (FCC) رسانهها را ملزم به رعایت هنجارها میکرد، اما بند 230 «قانون هنجار ارتباطات» در سال 1996 شرکتهای آنلاین را از مسئولیت محتوای کاربران معاف کرد. جورج دیکینسون به پرونده پرودیجی در سال 1995 اشاره میکند که فیلتر کردن محتوا، شرکت را مسئول میکرد، اما کنگره با بند 230، این مسئولیت را حذف کرد. این قانون، به شرکتها اجازه داد بدون نگرانی از عواقب حقوقی، محتوای مشکلساز را میزبانی کنند. در ایران که سانسور دولتی چالش دیگری است، این سلب مسئولیت میتواند تبعات پیچیدهتری داشته باشد.
سیاستگذاری دولتی باید راههایی برای ارزیابی کیفیت بازنمایی گروههای مختلف بگشاید. این پروژه، هرچند با مخالفتهای زیادی روبهرو خواهد شد، برای حفظ عدالت دیجیتال ضروری است. در چین، جایی که نظارت دولتی بر اینترنت شدید است، نیاز به قوانینی که تعادل میان آزادی بیان و جلوگیری از تبعیض را حفظ کنند، بیش از پیش احساس میشود. بدون چنین قوانینی، اینترنت به فضایی تبدیل میشود که در آن قدرتهای شرکتی و دولتی، دست در دست هم، روایتهای غالب را دیکته میکنند.
این چالش، تنها به قانونگذاری محدود نیست؛ نیاز به آگاهی عمومی و آموزش سواد دیجیتال نیز حیاتی است. در پاکستان، برنامههای آموزشی برای سواد دیجیتال هنوز در مراحل ابتدایی هستند. یک معلم در کراچی در سال 2023 به من گفت که بسیاری از دانشآموزانش نمیدانند چگونه نتایج جستجو را ارزیابی کنند. این ناآگاهی، کاربران را در برابر تعصبات الگوریتمی آسیبپذیرتر میکند. آینده دموکراسی دیجیتال، به توانایی ما برای پاسخ به این چالشها بستگی دارد.
ارسال دیدگاه