
مشکلات مراقبان سالمندان در دوران همهگیری
کرونا، سالمندان را بیپرستار کرد
پرستار خصوصی سالمندان، شغل بیمجوزی است که نه بیمه دارد و نه بیمه بیکاری. برای همین هم هست که به قول خودشان دستشان به جایی بند نیست و از این خانه به آن خانه میروند تا بتوانند از پس هزینههای زندگی برآیند. ضرر و زیان همهگیری کرونا و تأثیری که این ویروس بر اقتصاد و کسبوکار مردم گذاشت، یکی دو تا نیست. از کارگرانی که تعدیل شدهاند و کسبوکارهای تعطیل شده گرفته تا زنان و مردان دستفروشی که دیگر نمیتوانند در خیابان بساط کنند و زنان و مردان پرستار سالمندان که اکنون شغلشان را از دست دادهاند. پرستارانی که در واقع هیچ مدرکی ندارند، اما برای نگهداری از سالمند و انجام کارهای او استخدام میشوند؛ پرستارانی که بسیاری از آنها به دلیل ویروس کرونا و خطر انتقال این بیماری به سالمندان نمیتوانند به کارشان ادامه دهند. حالا هم کسانی که سالمند دارند و برای نگهداری از او به پرستار نیاز دارند، مشکل پیدا کردهاند و هم پرستاران خصوصی که مجبور هستند هر هفته تست کرونا بدهند و با برگه سلامت کارشان را آغاز کنند.
اکرم احمدی روزنامهنگار
میترسم پدرم کرونا بگیرد
شیرین ۴۸ ساله و کارمند بانک است. پدرش آلزایمر دارد و در خانه او زندگی میکند: «تا قبل از کرونا اصلاً مشکلی نداشتیم، اما از وقتی اعلام شد سالمندان در گروه پرخطر قرار دارند و رفتوآمدها باید محدود شود، مجبور شدیم عذر پرستارش را بخواهیم. پرستار از ساعت هشت صبح تا ساعت چهار بعدازظهر از پدرم نگهداری میکرد. خیلی هم خانم مهربان، مسئول باادب و پاکدستی بود. خیالام راحت بود که پدرم سر وقت غذا و داروهایش را میخورد و استراحت میکند، اما بعد از اینکه گفتهاند مراقب سالمندان باشید به پرستارش گفتم دیگر نیاید و خودمان از پدر مراقبت میکنیم.»
حالا خواهرها و برادرها به نوبت از پدر ۸۵ سالهشان مراقبت میکنند که این هم مشکلات خاص خودش را دارد. «یکی از بردارهایم خارج از ایران زندگی میکند و فقط من و خواهر و یک برادر دیگرم میتوانیم از پدرم مراقبت کنیم. برای من مرخصی گرفتن خیلی سخت است. خواهرم باید از هشتگرد کرج بیاید و خانه برادرم هم از من خیلی دور است. هر بار که میآیند و میروند کلی در ترافیک میمانند. از اینها که بگذریم آنها هم برای خودشان بچه و زندگی و شغل دارند. کارهای ما خیلی به هم گره خورده. نمیدانم چه کار کنم.»
شیرین چند باری به خانه سالمندان هم فکر کرده، اما یادآوری یک جمله پدرش نمیگذارد تصمیماش را عملی کند. «چند سال پیش که حواس پدرم سر جایش بود، هر شب با هم فیلم میدیدیم. یکی از فیلمها درباره پسر جوانی بود که پدرش را به خانه سالمندان میبرد و دچار عذاب وجدان شدیدی میشد. پدرم وقتی این فیلم را دید به من گفت لطفاً هیچوقت مرا تنها نگذار. بگذار همین جا و زیر سقف خانه خودم بمیرم. برای همین اصلاً نمیتوانم به خانه سالمندان فکر کنم. با اینکه پدرم آلزایمر دارد و حتی مرا یادش نمیآید، اما من یادم هست که آن شب چه خواستهای از من داشت. چارهای نیست باید خودم از پدرم نگهداری کنم؛ حتی اگر کارم را از دست بدهم.»
تست کرونا به تاریخ روز
مرجان ۳۵ ساله است و لیسانس روانشناسی دارد. او سه سال در یک شرکت کار کرد، اما مهرماه سال گذشته و به دلیل مشکلات مالی شرکت تعدیل شد و بعد از چند ماه بیکاری تصمیم گرفته به مؤسسههای خصوصی خدماتی مراجعه کند: «بالاخره بعد از چند ماه یک کار پیدا کردم. باید از یک خانم مسن ۹۰ ساله نگهداری میکردم. خانواده این خانم خیلی سختگیر بودند. با اینکه در یک واحد آپارتمان بزرگ تنها زندگی میکرد، اما هر روز دختر و پسرها و نوههایاش به ما سر میزدند. مدام کارهای مرا چک میکردند. چند روز اول کارم هر وقت میخواستم از خانه بیرون بروم کیف مرا میگشتند. من از این کارها ناراحت میشدم، اما مجبور بودم تحمل کنم. خودشان خیلی معذرتخواهی میکردند و میگفتند پرستار قبلی طلاهای مادرشان را سرقت کرده و حتی از فریزر گوشت و مرغ برداشته است. تازه داشتند به من اعتماد میکردند که کرونا دنیا را گرفت و به من گفتند خیلی خطرناک است و بهتر است که دیگر نیایی؛ اما من هم مثل خودشان هم ماسک میزدم و هم خیلی مراقب بودم. حتی بیشتر از خودشان رعایت میکردم. آنها مدام بیرون بودند و مسافرت هم میرفتند، اما من فقط هفتهای یکبار به خانه میرفتم و به مادرم سر میزدم.»
مرجان هر وقت به خانه مادرش میرفت مجبور میشد با تست کرونا برگردد: «تست کرونا که ارزان نیست. هر بار که به خانه مادرم میرفتم میگفتند تست سلامت هم بیاور. مسئول آزمایشگاهی که از من تست میگرفت تعجب کرده بود و میگفت چرا اینقدر وسواسی هستی. برای همین دیگر خسته شدم و گفتم دیگر نمیآیم. من هر چقدر حقوق میگرفتم باید پول آزمایش کرونا میدادم. وقتی گفتم دیگر تست نمیدهم آنها هم گفتند ما با تو تعارف نداریم و پس بهتر است دیگر نیایی.»
پرستاری که کرونا گرفت و اخراج شد
فهیمه ۴۰ ساله حدود ۱۰ سال است که از سالمندان نگهداری میکند. او مدرک بهیاری دارد و میتواند آمپول و سرم هم بزند: «تا قبل از کرونا شغل خوبی داشتم. کمکم مردم مرا به هم معرفی میکردند. در چند سال گذشته از هفت سالمند با بیماریهای شدید و آلزایمر نگهداری کردهام و همه خانوادهها از من راضی بودهاند، اما با آمدن کرونا همه چیز تغییر کرد. کار خیلی سختتر شد. من یک دختر ۱۰ ساله دارم. خیلی نگران او بودم که مبادا از رفتوآمدهای من کرونا بگیرد. برای همین تصمیم گرفتم کار نکنم و در خانه بمانم.»
اما هزینههای سنگین زندگی و اجاره خانه نگذاشت فهیمه بیشتر از سه ماه در خانه بماند: «پساندازم که تمام شد از طرف یک خانواده پیشنهاد خوبی دریافت کردم. سه روز در هفته باید از پدر پیری نگهداری میکردم که مشکل حرکتی داشت و نمیتوانست راه برود. خانواده شلوغ و پرجمعیتی هم بودند. با اینکه کرونا بود هر روز مهمان داشتند. من فقط به خانه آنها میرفتم و بعد میرفتم خانه خودم. خرید خانه را هم با ماسک و دستکش انجام میدادم، اما وقتی پدر خانواده کرونا گرفت و به بیمارستان رفت همه تقصیرها را گردن من انداختند و گفتند تو ناقل بودهای و پدر ما از تو کرونا گرفته؛ اما من مطمئن بودم که پدرشان از آن همه رفتوآمد و آدمهایی که از شهرستان برای دیدناش میآمدند کرونا گرفته است. خدا را شکر حالاش خوب و از بیمارستان مرخص شد، اما من هم کرونا گرفتم و دو هفته در خانه روزهای سختی پشت سر گذاشتم. آن خانواده از من عذرخواهی که نکردند هیچ، حتی حقوق آن ماهم را به من ندادند. در صورتی که من یک ماه کامل کار کرده بودم.»
پرستاری از سالمندی که کرونا داشت
مریم ۳۴ ساله است. مطلقه است و یک پسر سه ساله دارد. با پدر و مادرش زندگی میکند اما به قول خودش برای اینکه سر بار خانوادهاش نباشد، کار میکند تا خرج خودش و پسرش را در بیاورد: «پرستاری از سالمند کار سختی است اما پول خوبی دارد. من برای هر شب که برای همراهی سالمند به بیمارستان میرفتم بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان میگرفتم. برای پرستاری از سالمند در ماه با چهار روز مرخصی ۴ تا ۴ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان حقوق میگرفتم. هم خرج زندگیام درمیآمد و هم میتوانستم برای یک زندگی مستقل پولام را پسانداز کنم، اما این کرونای لعنتی همه چیز را خراب کرد.» مریم مثل همیشه از طرف مرکز مؤسسه خصوصی پرستاری به یک خانواده معرفی میشود. او باید از مردی ۷۸ ساله نگهداری میکرد که هم بیماری دیابت داشت و هم ناراحتی قلبی، اما او بیماری دیگری هم داشت که مریم نگفتند. پیرمرد به کرونا مبتلا شده بود: «وقتی وارد خانه شدم همه ماسک زده بودند. حقوق خوبی پیشنهاد کردند. گفتند برای هر هفته ۲ میلیون تومان میدهند و اینکه پدرشان زخمهای دیابتی دارد و هر روز باید زخمها را پانسمان کنم. قبول کردم و آنها هم رفتند. اما وقتی حال پیرمرد را دیدم خیلی تعجب کردم. پیرمرد از تب میسوخت و حالاش اصلاً خوب نبود. به من گفتند به خاطر عفونت زخمهای دیابتی، بدناش عفونت کرده و برای همین تب دارد. اما یک شب حال پیرمرد خیلی بد شد. تبولرز داشت و سرفههای عجیبی میکرد. وقتی به دخترش زنگ زدم، گفتند به اورژانس زنگ بزن تا ما بیاییم. پزشک اورژانس وقتی پیرمرد را معاینه کرد به من گفت او کرونا دارد و تو هم باید تست بدهی. پدر و مادر من هم سالمند هستند و جزو گروههای پرخطر، تازه پسر سه سالهام هم هست. کارشان خیلی بیانصافی بود. آنها میدانستند که پدرشان کرونا گرفته اما به من نگفتند. من هم متأسفانه کرونا گرفتم و مادر و پدرم هم مبتلا شدند. درد و بیماری از یک طرف مرا آزار میداد و از طرف دیگر کلی استرس داشتم که مبادا حال پدر و مادرم بد شود و آنها را از دست بدهم. من آن خانواده را هیچوقت نمیبخشم. پدرشان بعد از چند روز در بیمارستان فوت کرد. آن بیچاره گناهی نداشت. شاید اگر او را زودتر به بیمارستان میبردند زنده میماند و این همه داستان هم برای من پیش نمیآمد. تازه فکر میکردم چه کار خوبی پیدا کردم. اما بعد از ابتلا به کرونا کلی پول آزمایش و دارو دادم.»