چرا جوانان شغل پیدا نمی‌کنند؟

چرا جوانان شغل پیدا نمی‌کنند؟

در کافه‌ای شلوغ در تهران، سعیده ۲۵ ساله فنجان قهوه‌اش را به لب می‌برد، در حالی که مدرک حسابداری‌اش در کشوی خانه خاک می‌خورد. ماه‌ها برای یادگیری مهارت‌های مالیاتی در دوره‌های سازمان فنی‌وحرفه‌ای وقت گذاشته، اما هر مصاحبه شغلی با همان پاسخ ناامیدکننده تمام می‌شود: «باید تجربه واقعی داشته باشی.» اما وقتی کسی به تو فرصت کار نمی‌دهد، تجربه را از کجا بیاوری؟ این پارادوکس، قلب نسل جوان ایران را نشانه گرفته است؛ نسلی مجهز به مدارک دانشگاهی و آرزوهای بزرگ، اما گرفتار در بازاری که آنچه آنها عرضه می‌کنند، نمی‌خواهد. به بحران «ناترازی مهارتی» خوش آمدید، جایی که نزدیک به ۶۰ درصد جویندگان کار در چرخه‌ای معیوب از بیکاری گرفتارند و کارفرمایان برای یافتن نیروی ماهر به ستوه آمده‌اند. نرخ بیکاری در ایران، به‌ویژه میان جوانان تحصیل‌کرده، همچنان بالا است. با این حال، کارفرمایان در صنایع مختلف – از تولید تا مد و طراحی – از کمبود نیروی متخصص شکایت دارند. این پدیده که کارشناسان آن را «ناترازی مهارتی» می‌نامند، به یکی از گره‌های کور اقتصاد ایران بدل شده است. شکاف میان آنچه جوانان می‌آموزند و آنچه بازار کار طلب می‌کند، هر روز عمیق‌تر می‌شود و پیامدهایش ترسناک است: بیکاری طولانی‌مدت، مهاجرت نخبگان و تهدیدی جدی برای رقابت‌پذیری اقتصاد کشور. این گزارش با روایت‌هایی از جویندگان کار، کارفرمایان و کارشناسان، این بحران را می‌شکافد و می‌پرسد: آیا ایران می‌تواند این شکاف را پیش از آنکه دیر شود، پر کند؟

مدارک بی‌سرانجام
دکتر علی موحدی، استاد اقتصاد کار دانشگاه علامه طباطبایی، مشکل را صریح بیان می‌کند: «دانشگاه‌های ما فارغ‌التحصیلانی تربیت می‌کنند که غرق در تئوری‌اند، اما از مهارت‌های عملی محرومند.» او معتقد است نظام آموزش عالی ایران با نیازهای بازار کار در حال تحول، هم‌راستا نیست. هر سال هزاران جوان با مدارک حسابداری، مهندسی یا طراحی فارغ‌التحصیل می‌شوند، اما دانش‌شان یا قدیمی است یا بی‌ربط. بیش از ۵۱ درصد جوانان بیکار، فارغ‌التحصیل دانشگاه‌اند – آماری که از سال ۱۳۹۱ تا کنون ۱۹ درصد رشد کرده است. برای بسیاری، وعده آموزش به‌عنوان بلیتی برای موفقیت، شبیه عهدی شکسته است.
سعیده که وقت و هزینه‌اش را صرف دوره مالیاتی سازمان فنی‌وحرفه‌ای کرده، می‌گوید: «آموزش‌ها جامع بودند، اما کارفرماها تجربه عملی می‌خواهند. من تازه مهارت یاد گرفته‌ام، تجربه را از کجا بیاورم؟ انگار هیچ‌چیز کافی نیست.» این حس سرخوردگی در میان مهارت‌آموزان فراگیر است. بهنام عبداللهی، مهندس مکانیک و مهارت‌آموز جوشکاری صنعتی، معتقد است آموزش‌ها با نیازهای واقعی صنایع فاصله دارد: «توی کارگاه، جوشکاری پایه یادمان دادند، اما کارخانه‌ها دستگاه‌های پیشرفته دارند که کار با آنها را به ما نیاموختند. باید از صفر در محیط کار یاد بگیری، که آن هم به‌ندرت پیش می‌آید، چون کارفرماها وقت ندارند.»

شکاف آموزش و صنعت
سحر دوستی، هنرآموز طراحی لباس، از نبود ارتباط میان آموزش و بازار کار گلایه دارد: «ما طراحی یاد می‌گیریم، اما از تولید صنعتی، بازاریابی یا فروش چیزی به ما نمی‌گویند. وقتی می‌خواهی وارد بازار شوی، نمی‌دانی از کجا شروع کنی. خیلی از هم‌کلاسی‌هایم بیکارند یا کار غیرمرتبط می‌کنند.» او به ضعف آموزش‌های عملی اشاره می‌کند: «اساتید بیشتر روی مباحث تئوری تمرکز دارند. ممکن است ساعت‌ها درباره تاریخچه طراحی لباس حرف بزنند، اما وقتی نوبت به دوخت یا شناخت پارچه می‌رسد، امکانات کارگاه‌ها محدود است یا اصلاً فرصت تمرین نداریم.»
سحر همچنین از نبود فرصت‌های کارآموزی واقعی می‌گوید: «در طول تحصیل، به‌ندرت ما را به کارگاه‌های واقعی بردند یا پروژه عملی اجرا کردیم. همه‌چیز روی کاغذ بود. اگر از ابتدا تجربه عملی کنار آموزش داشتیم، الان خیلی‌ها راحت‌تر وارد بازار کار می‌شدند یا حتی کسب‌وکار خودشان را راه می‌انداختند.» این شکاف میان آموزش و نیازهای واقعی، نه‌تنها اعتماد جوانان به نظام آموزشی را سلب کرده، بلکه آنها را در برابر بازار کار بی‌دفاع گذاشته است.

کارفرمایان در تنگنا
این چالش فقط گریبان مهارت‌آموزان را نگرفته است. مدیر یک کارگاه تولیدی در جنوب تهران می‌گوید: «چندین بار نیروی فنی استخدام کردیم که مدرک و گواهی مهارتی داشت، اما نتوانست با تجهیزات ما کار کند. مجبور شدیم دوباره آموزش‌شان دهیم، که هم زمان‌بر است و هم هزینه‌بر.»  او معتقد است دوره‌های مهارتی، به‌ویژه در مراکز دولتی، از فناوری‌های روز عقب مانده‌اند: «دانشجوها با دستگاه‌هایی آموزش می‌بینند که ما شاید ده سال پیش استفاده می‌کردیم. این فاصله باعث می‌شود آمادگی لازم برای کار واقعی نداشته باشند.»
این مدیر به کمبود مهارت‌های نرم هم اشاره می‌کند: «بسیاری از نیروها کار تیمی بلد نیستند، در مدیریت زمان مشکل دارند یا حتی نمی‌توانند گزارش بنویسند. اینها در کارگاه حیاتی‌اند، اما در دوره‌ها به آنها توجهی نمی‌شود.» غلامحسین محمدی، رئیس سازمان فنی‌وحرفه‌ای، با اشاره به «فقر مهارتی» در کشور می‌گوید: «از ۱.۴ میلیون نیروی کار، فقط ۴۰ درصد مهارت کافی برای اتصال به اشتغال دارند.» او هشدار می‌دهد که با تغییرات سریع بازار کار جهانی، «۴۴ درصد مهارت‌های کلیدی تغییر خواهد کرد» و کسانی که مهارت ندارند، عملاً حذف می‌شوند.

راه برون‌رفت کجاست؟
پرسش «چه باید کرد؟» در برابر بحران بیکاری جوانان و ناترازی مهارتی، پاسخی چندلایه می‌طلبد. نیازسنجی دقیق و ایجاد پیوند نظام‌مند میان آموزش و بازار کار، کلید حل معما است. اما چگونه؟ نخست، باید تقاضای واقعی بازار کار شناسایی شود. این نیازسنجی باید منطقه‌ای و بخشی باشد – نیازهای یزد صنعتی با گلستان کشاورزی متفاوت است. اتاق‌های بازرگانی، تشکل‌های صنفی و نهادهای محلی باید در این فرآیند مشارکت کنند. همچنین، آموزش‌ها باید داده‌محور و آینده‌نگر باشند، با تحلیل گزارش‌های جهانی (مثل WEF وILO) و پیش‌بینی مهارت‌های مورد نیاز ۳ تا ۵ سال آینده.
دوم، دوره‌های آموزشی باید بر اساس شایستگی‌های واقعی مشاغل طراحی شوند، نه سرفصل‌های عمومی. شرکت‌ها و صنایع باید در تدوین محتوا، آموزش مربیان و ارزیابی مهارت‌آموزان نقش داشته باشند. پلتفرم‌های دیجیتال ملی هم می‌توانند با تحلیل داده‌ها، مهارت‌ها را با فرصت‌های شغلی تطبیق دهند. مشوق‌هایی مثل معافیت مالیاتی یا تسهیلات بیمه‌ای می‌توانند کارفرمایان را به استخدام جوانان ماهر ترغیب کنند.
بدون این اصلاحات، ناترازی مهارتی نه‌تنها بیکاری را کاهش نمی‌دهد، بلکه سرخوردگی جوانان از آموزش را هم دامن می‌زند. گزارش‌ها نشان می‌دهد جوانان ۲۳ تا ۲۷ ساله ایرانی به‌طور متوسط ۱۹ ماه در انتظار شغل می‌مانند. اگر این روند ادامه یابد، خطر مهاجرت نخبگان و افت رقابت‌پذیری اقتصاد جدی‌تر خواهد شد. ایران به نظامی پویا نیاز دارد که در آن سیاست‌گذاران، صنعت، آموزش و جامعه مدنی برای خلق مهارت‌های آینده هم‌افزا شوند. آیا این اراده وجود دارد، یا جوانان همچنان در برزخ بیکاری سرگردان خواهند ماند؟
ارسال دیدگاه
ضمیمه
ضمیمه