خصوصی‌سازی آموزش و بحران عدالت

خصوصی‌سازی آموزش و بحران عدالت

حق آموزش رایگان و همگانی یکی از حقوق اساسی انسان‌هاست که در اسناد بین‌المللی مانند اعلامیه جهانی حقوق بشر به‌طور جدی بر آن تأکید شده است. در این اعلامیه، آموزش به‌عنوان یک حق بنیادین برای همه افراد در نظر گرفته شده است. همچنین، در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل سی‌ام به‌طور خاص این حق را تعریف کرده است: «دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد.» این قانون نشان‌دهنده اهمیت آموزش رایگان برای رشد و پیشرفت جامعه است و دولت‌ها را به برابری در ارائه فرصت‌های آموزشی موظف می‌سازد.

دولت‌ها با فراهم کردن فرصت‌های برابر آموزشی برای تمامی شهروندان، فارغ از جایگاه اجتماعی، زمینه رشد فردی و اجتماعی را فراهم می‌کنند. این سیاست نه‌تنها برای عدالت اجتماعی و کاهش نابرابری‌ها اهمیت دارد، بلکه برای تقویت سرمایه انسانی کشور و افزایش توان اقتصادی نیز حیاتی است. آموزش به‌عنوان یکی از مؤلفه‌های اصلی توسعه پایدار، می‌تواند به تقویت مهارت‌ها، افزایش بهره‌وری نیروی کار و نهایتاً افزایش تولید ناخالص داخلی کشور کمک کند. افزایش دسترسی به آموزش‌های رایگان و باکیفیت به ایجاد یک نیروی کار ماهر می‌انجامد و در نهایت موجب رشد اقتصادی و توسعه پایدار می‌شود.

تهدیدات نئولیبرالیسم 
در دهه‌های اخیر، ترویج اقتصاد نئولیبرالی یکی از عوامل تهدیدکننده حق آموزش رایگان به شمار می‌رود. اگرچه اصل سی‌ام قانون اساسی ایران به‌صراحت آموزش خصوصی را ممنوع نکرده، اما ورود فزاینده بخش خصوصی به عرصه آموزش، به‌ویژه در مقاطع بالاتر به کاهش کیفیت آموزش دولتی رایگان منجر شده است. نئولیبرالیسم با تأکید بر بازار آزاد و رقابت، موجب افزایش فشار به دولت‌ها برای کاهش هزینه‌های اجتماعی، از جمله در بخش آموزش و واگذاری آن به بخش خصوصی می‌شود. این روند در بسیاری از کشورهای دنیا از جمله ایران، باعث کاهش کیفیت و دسترسی به آموزش رایگان شده است.

خصوصی‌سازی؛ مزایا و معایب 
پس از انقلاب اسلامی، سیاست‌های عدالت‌محور موجب محدود شدن نقش بخش خصوصی در نظام آموزشی شد. در دهه‌های بعد با توجه به کمبود بودجه دولتی، بخش خصوصی توانست وارد عرصه آموزش شود. در سال 1367، قانون تأسیس مدارس غیرانتفاعی تصویب و همین موضوع موجب آغاز روند خصوصی‌سازی آموزش شد. این روند همچنان در آموزش عالی ادامه یافت و دانشگاه‌ها و مؤسسات خصوصی به تدریج گسترش یافتند. در حال حاضر، مدارس غیرانتفاعی و دانشگاه‌های خصوصی جایگاه مهمی در نظام آموزشی ایران دارند، اما این امر هم‌زمان با مشکلاتی همچون نابرابری دسترسی و افزایش هزینه‌های آموزش همراه بوده است. رشد بخش خصوصی با افزایش شمار مدارس غیردولتی و دانشگاه‌های خصوصی همراه بوده است. در حال حاضر، تعداد دانش‌آموزان و دانشجویان مشغول به تحصیل در مدارس و دانشگاه‌های دولتی رایگان نسبت به آن‌هایی که در بخش خصوصی یا دولتی پولی تحصیل می‌کنند، کاهش یافته است. این تغییرات، اگرچه در ظاهر ممکن است منافع اقتصادی و کیفیت آموزش را ارتقا دهد، اما به بروز مشکلات جدیدی در دسترسی به آموزش رایگان و کیفیت آن منجر شده است. به‌ویژه در مناطق کم‌درآمد، افراد با مشکلات اقتصادی قادر به تحصیل در مؤسسات آموزشی خصوصی نیستند و به این ترتیب حق دسترسی به آموزش رایگان را از دست می‌دهند.
طرفداران خصوصی‌سازی آموزش بر این باورند که ورود بخش خصوصی موجب بهبود کیفیت آموزش و کاهش بار هزینه‌ای دولت می‌شود. در این دیدگاه، رقابت بین مؤسسات آموزشی می‌تواند منجر به افزایش کیفیت و بهبود خدمات شود. اما واقعیت آن است که خصوصی‌سازی بیشتر به منافع اقتصادی بخش خصوصی می‌پردازد و کمتر به نیازهای اجتماعی و عدالت آموزشی توجه می‌کند. این روند در بسیاری از کشورها به گسترش نابرابری‌ها و به حاشیه راندن دانش‌آموزان و دانشجویان کم‌درآمد منجر شده است. به‌عنوان مثال، در ایران دانش‌آموزان و دانشجویانی که قادر به پرداخت هزینه‌های بالای آموزش در مدارس و دانشگاه‌های خصوصی نیستند، اغلب مجبور به پذیرش کیفیت پایین‌تری از آموزش می‌شوند.

بازاری‌شدن آموزش و نتایج آن 
بازاری شدن آموزش به‌ویژه در بخش خصوصی موجب شده تا آموزش به کالا تبدیل شود. در این فضا، توجه به نیازهای اجتماعی و فرهنگی در آموزش کاهش یافته و اولویت با حوزه‌های سودآورتر قرار می‌گیرد. به این ترتیب، اهداف آموزشی که باید به تقویت جامعه و فرهنگ غنی کمک کند، جای خود را به تولید سرمایه انسانی با هدف سودآوری می‌دهد. بازاری‌شدن آموزش همچنین به گسترش نابرابری‌ها و تبعیض‌ها در سطح جامعه منجر شده است. آموزش دیگر به‌عنوان یک حق برای همه افراد در نظر گرفته نمی‌شود، بلکه به‌ یک کالا برای گروه‌های خاصی از جامعه با قدرت خرید بیشتر تبدیل می‌شود. در مقابل بخش خصوصی، دولت می‌تواند، آموزش را به‌گونه‌ای مدیریت کند که منافع جامعه را بر منافع فردی ترجیح دهد. از آنجا که دولت اهداف کلانی فراتر از منافع اقتصادی دارد، می‌تواند از آموزش به‌عنوان ابزاری برای بهبود کیفیت زندگی و رشد اجتماعی استفاده کند. دولت در این موقعیت می‌تواند نقش راهبری در ایجاد جامعه‌ای آگاه و توانمند ایفا کند. تأمین منابع مالی کافی برای ارائه آموزش رایگان و همگانی از مهم‌ترین وظایف دولت است که باید به‌طور مستمر و بدون وقفه به آن پرداخته شود.

علوم انسانی و چالش‌های آن 
یکی از تأثیرات منفی خصوصی‌سازی و بازاری‌شدن آموزش، محدود شدن جایگاه علوم انسانی است. در جامعه‌ای که آموزش بیشتر به سمت کسب درآمد و شغل سوق می‌یابد، علوم انسانی و رشته‌هایی که مستقیماً به تولید ثروت مربوط نمی‌شوند، تحت فشار قرار می‌گیرند. این در حالی است که علوم انسانی باید به تربیت شهروندان آگاه، منتقد و اخلاق‌مدار کمک کند، نه صرفاً براساس منافع اقتصادی و شغلی. خصوصی‌سازی باعث می‌شود که ارزش‌های انسانی و اجتماعی در برابر انتظارات اقتصادی و تجاری قرار گیرند و این تهدیدی جدی برای ساختار فرهنگی و اجتماعی جوامع است. در دنیای نئولیبرالی که بر جنبه‌های درآمدزایی تأکید دارد، بسیاری از رشته‌های علوم انسانی به سمت تجاری‌سازی و کاهش عمق علمی پیش می‌روند. این تحولات موجب سطحی شدن محتوای آموزشی در این رشته‌ها و کاهش اهمیت ارزش‌های انسانی در جوامع علمی می‌شود. در این زمینه، نگرش‌های فایده‌گرایانه به آموزش موجب می‌شود که سیاست‌های آموزشی بیشتر به سمت رشته‌های پر درآمد سوق پیدا کند. این روند نه‌تنها به کاهش کیفیت علوم انسانی منجر می‌شود، بلکه هویت فرهنگی و اجتماعی کشورها را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. گرایش به رشته‌های غیر علوم انسانی در ایران، باعث شده این رشته‌ها تضعیف شوند. به‌ویژه در حوزه آموزش عالی، کمبود منابع و تأکید بر رشته‌هایی که منجر به شغل‌های پردرآمد می‌شود، توجه به کیفیت آموزش در این رشته‌ها را کاهش داده است. از سوی دیگر، بسیاری از دانش‌آموزان و دانشجویان به دلیل مشکلات اقتصادی و عدم دسترسی به امکانات آموزشی مناسب، به دنبال شغل‌های فوری و غیرعلمی می‌روند. این وضعیت همچنین باعث شده که جامعه نتواند به‌طور کامل از ظرفیت‌های بالقوه علوم انسانی برای حل مسائل اجتماعی و فرهنگی خود بهره‌برداری کند.

رشد بی‌رویه آموزش و مشکل بیکاری 
افزایش تعداد دانش‌آموزان و دانشجویان در سال‌های اخیر، موجب شده تا بیشترین فشار بر آموزش عالی وارد آید. با این حال، بسیاری از فارغ‌التحصیلان به‌ویژه در رشته‌های علوم انسانی پس از اتمام تحصیل با مشکل بیکاری مواجه می‌شوند و نه‌تنها از اشتغال محروم می‌مانند، بلکه خود به یک چالش اجتماعی و اقتصادی تبدیل می‌شوند. این بیکاری موجب نارضایتی و بی‌اعتمادی عمومی به نظام آموزشی و کاهش انگیزه برای ادامه تحصیل در بسیاری از رشته‌هاست.
سیدضیاء هاشمی، سرپرست وقت وزارت علوم، در گزارشی به بی‌برنامگی و آثار منفی رشد کمّی دانشگاه‌ها اشاره کرده است. طبق این گزارش، تعداد دانشجویان کشور به‌ازای هر صد هزار نفر جمعیت به‌طور چشمگیری افزایش یافته است. اما این افزایش بدون توجه به کیفیت آموزش، باعث کاهش سطح علمی دانشگاه‌ها و افزایش تعداد فارغ‌التحصیلان بیکار و کم‌مهارت شده است. در نتیجه، افزایش تعداد دانشگاه‌ها و رشته‌ها نتواسته به‌طور مؤثر نیازهای بازار کار را پاسخ دهد.
این وضعیت موجب کاهش جایگاه علمی دانشگاه‌ها و نقش آن‌ها در توسعه کشور شده است. نهادهای آموزشی دیگر نمی‌توانند به‌عنوان منابع معتبر برای تصمیم‌گیری‌های کلان کشور عمل کنند. علوم کاربردی نتوانسته‌اند ثروت تولید کنند و جایگاه دیگر علوم نیز تضعیف شده است. کاهش کیفیت و سطح علمی در دانشگاه‌ها، در نهایت به کاهش اعتماد عمومی به این نهادها و فرار مغزها از کشور منجر شده است.
در نهایت، آموزشی که در خدمت بازار قرار می‌گیرد، به‌جای اینکه ابزاری برای رفاه عمومی و ارتقای سطح آگاهی اجتماعی باشد، بیشتر به تولید سرمایه انسانی با هدف سودآوری محدود می‌شود. این روند هم اهداف اجتماعی را به حاشیه می‌برد و هم موجب سطحی‌شدن علوم انسانی و کاهش کیفیت علمی در این رشته‌ها می‌شود. برای آنکه آموزش بتواند به‌طور مؤثر نقش خود را ایفا کند، باید در خدمت منافع عمومی، عدالت اجتماعی و توسعه فرهنگی قرار گیرد.
ارسال دیدگاه
ضمیمه
ضمیمه