سبک فرزندپروری استبدادی دلیل عمده خشونت علیه کودکان

یک پژوهشگر مسائل اجتماعی در گفت‌وگو با آتیه‌نو مطرح کرد

سبک فرزندپروری استبدادی دلیل عمده خشونت علیه کودکان

آیا خشونت علیه کودکان ریشه در قلمرو فردی دارد یا اجتماعی؟ خانواده و حاکمیت چه نقشی در بروز، تکرار و تشدید خشونت دارند؟ این‌ها پرسش‌هایی است که ما را به بررسی جامعه‌شناختی خشونت علیه کودکان در آستانه روز جهانی کودک ترغیب کرد. فاطمه موسوی ویائه، دکترای جامعه‌شناسی و پژوهشگر مسائل اجتماعی ایران در گفت‌و‌گو با «آتیه‌نو» تأکید کرد که اگرچه عمده خشونت علیه کودکان در خانواده و به دلیل سبک فرزندپروری استبدادی رخ می‌دهد، اما نباید از نقش جامعه در بی‌توجهی و بعضاً سکوت در برابر خشونت علیه کودکان غفلت کرد. در ادامه متن گفت‌و‌گوی ما را با این جامعه‌شناس پژوهشگر مسائل اجتماعی ایران بخوانید.

مهین داوری روزنامه‌نگار

مهم‌ترین ریشه‌های خشونت علیه کودکان در قلمرو رفتار فردی و اجتماعی را توضیح دهید؟
ابتدا خشونت در خانواده را تعریف کنیم؛ خشونت خانگی به معنای رفتار خشونت‌آمیز و سلطه‌گرانه یک عضو خانواده علیه عضو یا اعضای دیگر همان خانواده است و خشونت زن و شوهر، بزرگسالان نسبت به کودکان و نسبت به سالمندان خانواده را شامل می‌شود. به‌رغم تفاوت‌های فرهنگی، دینی، اقتصادی و اجتماعی بین ملت‌ها و فرهنگ‌ها، خشونت خانگی در تمام جوامع و فرهنگ‌های جهان کم‌وبیش قابل مشاهده است و در این بین خشونت نسبت به کودکان بیشترین فراوانی را دارد.
کودکان جزو آسیب‌پذیرترین اعضای جامعه هستند و خشونت علیه آنان باعث می‌شود در پروراندن خویشتن و الگوهای فکری و رفتاری دچار مشکل شوند و تبعات آن تا سال‌ها با آن‌ها خواهد ماند و به سختی التیام پیدا می‌کند. خشونت علیه کودکان شامل حملات جسمی، جنسی، کلامی و روانی و همچنین نادیده گرفتن کودک و عدم تأمین نیازهای مادی و عاطفی اوست. تأخیر در رشد، تصویر منفی از خویشتن، رفتارهای خودویرانگر و رفتارهای غیراجتماعی کودک پیامدهای آزار دیدن کودک از سوی والدین است.
تحقیقات نشان می‌دهد شایع‌ترین نوع خشونت علیه کودکان آزار کلامی و نادیده‌ گرفتن نیازهای عاطفی آن‌هاست. می‌خواهم بیش از همه به آزار کلامی تأکید کنم که به نظر ملایم‌تر از سایر خشونت‌ها به نظر می‌رسد. بیشتر افرادی که فرزندان‌شان را با کلام آزار می‌دهند خودشان هم در کودکی چنین تجربه‌ای داشته‌اند. آن زمان احساسات ناخوشایندی را تجربه کرده‌اند اما این ایده ناخودآگاه در ‌ذهن‌شان شکل گرفته که رابطه والد-فرزندی این‌گونه است و این رفتارها بدون اینکه عمدی باشد یا در یک موقعیت پر استرس و عصبانیت قبل از اینکه بتوانند خودشان را کنترل کنند آشکار می‌شود. آن‌ها کودک‌شان را با همان سرزنش‌ها، تحقیرها و دشنا‌م‌هایی خطاب قرار می‌دهند که در کودکی شنیده‌اند. این انگاره که والدین باید با استفاده از ابزار تنبیه کودک را تربیت کنند پشت‌پرده خشونت علیه کودکان است.
 تبدیل کودکان به افرادی مطیع و حرف‌شنو حتی در نظام آموزشی و مدارس ما نیز هدف غایی است و به همین دلیل به پرورش خلاقیت و پرسشگری کودکان اهمیت چندانی داده نمی‌شود. حداکثر به‌جای تنبیه بدنی از خشونت کلامی و تحقیر استفاده می‌شود که آن هم نوعی خشونت است و آسیب‌های خود را دارد.

با این حال‌، اگر بخواهیم نقش خانواده، جامعه و حکومت را در خشونت علیه کودکان بررسی کنیم این سه‌گانه چه اندازه در بروز و تشدید خشونت اثرگذار است و چرا؟ 
اگر تأکید ما بر این باشد که عمده خشونت علیه کودکان در خانواده و به دلیل سبک فرزندپروری استبدادی رخ می‌دهد، کاهش خشونت علیه کودکان مستلزم تغییر سبک فرزندپروری در جامعه است. اینجاست که نقش حاکمیت برجسته می‌شود، اما متأسفانه دولت‌های گذشته در ایران با وجود پیوستن به «کنوانسیون حقوق کودک» نسبت به حقوق کودکان حساسیت لازم را نداشتند. در نظام حقوقی ما خشونت خانگی مهم انگاشته نمی‌شود و مواردی مثل تنبیه بدنی فرزند توسط پدر مجاز شمرده شده و جرم محسوب نمی‌شود. در مواردی چون قتل کودک توسط پدر نیز مجازات حداکثر 10 سال زندان است. کودک- همسری یعنی شوهر دادن دختر نوجوان و زیر سن رشد که نوعی خشونت جنسی محسوب می‌شود و می‌توان از بروز آن جلوگیری کرد. من رویکرد کلان و ساختاری دارم و وزن کم‌کاری‌ها در مواجهه با خشونت علیه کودکان را بالا می‌دانم. 

بر اساس نتایج پژوهش‌ها و گزارش‌های میدانی از یک سال گذشته تاکنون نسبت به قبل میزان خشونت خانگی و اجتماعی علیه کودکان کاهش یافته یا افزایش؟
هیچ‌ آمار رسمی و دقیقی وجود ندارد و حتی آمارهای مراکزی چون اورژانس اجتماعی که نشان‌دهنده افزایش خشونت علیه کودکان است باید با احتیاط بررسی شود، زیرا آمار مرکز اورژانس اجتماعی آمار موارد گزارش شده خشونت است و دقیقاً به معنای افزایش حساسیت و گزارش خشونت علیه کودکان است نه بالارفتن تعداد وقایع خشونت علیه کودکان.
در عین حال تحقیقات اجتماعی نشان می‌دهد با افزایش تورم، فقر و بیکاری موارد خشونت علیه کودکان افزایش می‌یابد. کودکان بیشتری از تحصیل بازمی‌مانند، دچار سوءتغذیه و محرومیت از امکانات بهداشتی می‌شوند و دختران نوجوان بیشتری به ازدواج مجبور می‌شوند. در خانواده‌‌هایی که با مشکلات مالی و فقر روبه‌رو هستند از میزان تحمل والدین نسبت به شیطنت‌ها یا نافرمانی‌های کودکان کاسته می‌شود و موارد بیشتری از خشونت بدنی و کلامی رخ می‌دهد.

راهکار مبارزه با خشونت علیه کودکان از منظر جامعه‌شناختی چیست؟
به سه شیوه می‌توان یک رفتار اجتماعی را تغییر داد: تصویب قوانین بازدارنده، بازاریابی اجتماعی و آموزش. تصویب قوانین بازدارنده در حیطه اختیارات دولت است و با توجه به رویکرد نظام حقوقی ما در کوچک شمردن خشونت خانگی و عدم حساسیت به خطرات علیه کودکان نمی‌توان انتظاری داشت، اما بخش آموزش و فرهنگ‌سازی و بازاریابی اجتماعی می‌تواند توسط سازمان‌های غیردولتی و شرکت‌ها و مؤسسات انجام شود.
با وجود مشکلات بسیار هنوز چندین سازمان غیردولتی برای حمایت از کودکان تحت خشونت یا در معرض آسیب مانند کودکان کار، کودکان بازمانده از تحصیل و کودکان مهاجر فعالیت دارند. نباید از قدرت شبکه‌های اجتماعی نیز غافل شد که هر روز بیشتر به ترویج ارزش‌های مدرن در برخورد با کودکان محتوا تولید می‌کنند. با وجود مشکلات و چالش‌های بسیاری که وجود دارد در نهایت روند تغییرات اجتماعی و فرهنگی امیدبخش و به سمت توجه به جایگاه کودکان و بهبود شرایط آنان است.
ارسال دیدگاه