
بدون اندیشه پنهان
شرححال همه افرادی که با آنان روبهرو میشوم بهشدت مرا به خود مشغول میکند. ظاهراً بهنظر میرسد که زندگی آدمهای معمولی یکسان است، اما این فقط ظاهر قضیه است؛ در جهان چیزی بدیعتر و متنوعتر از شرححال آدمهای گمنام وجود ندارد، بهویژه آنجا که هیچ ایده مشترکی میان دو انسان یافت نشود، آنجا که هر جوان مطابق الگوی خود پیش برود، بدون اندیشههای پنهان، هرجا که گذرش افتاد. اگر امکانش وجود داشت، دائرهالمعارفی از زندگینامهها گرد میآوردم، به ترتیب الفبا. برای اختصار میشد زندگینامه دانشمندان، ادیبان، هنرمندان، جنگاوران برجسته، رجال دولتی و کلاً همه افرادی را که گرفتار خیر و صلاح همگانی هستند، کنار گذاشت: زندگی آنان یکنواخت و خستهکننده است؛ موفقیت، استعداد، مغضوب واقعشدن، تشویق و هلهله، زندگی در اتاق کار یا در بیرون از خانه، مرگ در نیمه راه، فقر در پیری؛ هیچچیز از خود ندارند و همهچیزشان متعلق به زمانه است. موجودات حساسی وجود دارند که خوشبختی کامل روی زمین برایشان قابلتصور نیست. آنان با از خودگذشتگی حاضرند همهچیزشان را فدا کنند، اما نمیتوانند آن صدای غمباری را که در اعماق قلبشان لانه کرده است از خود دور کنند، صدایی که هر لحظه آماده است تا تبدیل شود به هر چیز دردناک دیگری. خلاصه برای خوشبخت بودن باید کمی هم زمخت شد؛ من خیلیوقتها به این فکر میکنم؛ ببینید چطور سعادت پرندهها و درندگان هیچوقت دچار تزلزل نمیشود؛ بهخاطر آنکه آنها کمتر از ما میفهمند.
ارسال دیدگاه