فرار مغزها یا سرقت کشورهای ثروتمند؟

آتیه‌نو مهمترین دلایل مهاجرت نیروی کار متخصص کشورها در حال توسعه را بررسی می‌کند

فرار مغزها یا سرقت کشورهای ثروتمند؟

تصور ساختن چیزی بدون وجود انسان یا مهارت‌های لازم برای ساخت آن غیر‌ممکن، حتی خنده‌آور است. آنچه ارزش افزوده و ثروت تولید می‌کند؛ نه اشیاء، ماشین‌آلات یا زمین بلکه انسانی است که با آن ابزار کار می‌کند. در دنیای واقعی ساختمان‌هایی که خود‌به‌خود ساخته، خیابان‌هایی که خود‌به‌خود آسفالت و ماشین‌آلاتی که خودبه‌خود طراحی شوند، وجود ندارند. تمامی فعالیت و تولید در جامعه، امری انسانی است و بدون نیروی کار انسان غیر‌ممکن است. از این رو انسان‌هایی (بخوانید جمعیتی) که در سن کار قرار دارند ارزش‌‌آفرین و یکی از بنیادی‌ترین عوامل تولید ثروت هستند. افزایش جمعیت همواره عامل شکوفایی اقتصادی کشورها بوده است. این افزایش از اواسط قرن بیستم در جهان بیش از سه برابر شده و اکنون به ۸ میلیارد نفر رسیده است. پیش‌بینی‌های سازمان ملل نشان می‌دهد جمعیت جهان می‌تواند تا سال ۲۱۰۰ به حدود ۱۱ میلیارد نفر برسد و بیشتر این رشد در کشورهای کم‌درآمد و با درآمد متوسط پایین رخ خواهد داد. در حقیقت کشورهای توسعه‌یافته و صنعتی با مسأله بسیار مهمی برای پایداری وضعیت صنعت و ثروت خود روبه‌رو شده‌اند؛ کمبود جمعیت و عدم وجود نیروی کار متخصص متناسب با حجم تولید اقتصادی آنها؛ راه‌حل کشورهای پیشرفته صنعتی جبران کمبود نیروی کار است تا در رقابت اقتصادی عقب نمانند و همچنان جایگاه مرکزی خود را در قدرت جهانی تثبیت کنند.

حمیدرضا علی‌نیا روزنامه‌نگار

جهان ثروتمند نگران کمبود مهارت، به‌ویژه در سطوح بالای اقتصاد خود است. دلایل این نگرانی بسیار است. از جمله مهمترین این دلایل «پرتگاه جمعیتی» (demographic cliff) است که در ژاپن و برخی از کشورهای اروپایی به طور قابل توجهی تعداد افراد در سن دانشگاه را کاهش می‌دهد. همچنین تعداد بسیار کمی از دانش‌آموزان در رشته‌های علوم، فناوری، مهندسی و ریاضیات ثبت‌نام می‌کنند؛ از این رو دانشگاه‌های فنی و علوم پایه به میزان بسیار کمتری از ظرفیت‌های موجود خود کار می‌کنند و عملاً سرمایه‌گذاری گسترده در این بخش از آموزش که برای رشد اقتصادی و صنعت دارای اهمیت حیاتی است، بدون استفاده خواهد ماند. در برخی موارد حتی با وجود افزایش ثبت‌نامی‌های دانشگاه، همه دانشجویان موفق به اخذ مدرک و گذراندن دوره‌های تخصصی نمی‌شوند و نرخ پایین تکمیل مدرک به شکل دیگری مشکل اصلی یعنی کمبود نیروی متخصص را ایجاد می‌کند. راه‌حل این مشکلات چیست؟ راه‌حل افزایش «نرخ اقامت» دائم دانشجویان بین‌المللی است. به عبارت دیگر، متقاعد کردن دانشجویان بین‌المللی برای ادامه تحصیل و ورود به بازار کار کشور میزبان (کشورهای صنعتی) پس از اتمام دوره تحصیلی خود است؛ دانشجویانی که عمدتاً از کشورهای در حال توسعه و با درآمد متوسط آمده‌اند (کشورهایی که خود نیازمند این نیروهای متخصص ‌هستند). به بیان ساده‌، کشورهای ثروتمند مغزهای کشورهای در حال توسعه (در این مورد هر شخص آموزش‌دیده واجد شرایطی را) می‌دزدند. اگرچه فرار و دزدی مغزها برای یک قرن یا بیشتر از این بخشی از سیستم دانشگاهی در تمام دنیا بود، اما اکنون این وضعیت برای کشورهای در حال توسعه به طور فزاینده‌ای حاد شده است. برای کشورهای در حال توسعه و نوظهور، خطر این است که از اقتصاد و دانش جهانی عقب‌مانده و در نتیجه آسیب ماندگاری به آینده آنها وارد شود.

دوگانه‌ اخلاقی یا فاکتور‌های تأثیرگذار؟
در عصر جهانی شدن، شاید کمی اغراق‌آمیز باشد که تخلیه کشورهای در حال توسعه از استعدادها و مغزهای‌شان را از دیدگاهی اخلاقی مورد بررسی قرار دهیم. به هر حال این پرسش مطرح است که آیا افراد در قبال جامعه خود مسئولیتی دارند؟ و یا اینکه به مسئولیت خود چگونه می‌نگرند؟ یا پرسش اخلاقی از طرف کشورهای میزبان این است که آیا جهان صنعتی با تخلیه نیروی متخصص کشورهای درحال توسعه شکل دیگری از استثمار را به‌وجود نیاورده است؟
مطمئناً از منظر اخلاقی افراد در برابر جامعه مسئولیت دارند، اما در دنیای امروز از منظری فردی، هر کس وظیفه‌ به حداکثر رساندن منفعت شخصی خود را برعهده گرفته و بدین‌ترتیب رفتن از کشورهای در حال توسعه با پاسخ افراد منفرد (نه با نگرشی جمع‌گرایانه) روبه‌رو می‌شود. در واقع با گسترش فردگرایی افراطی در جهان امروز، گسترش ارزش‌های مادی در بستر فرهنگ جهانی شدن و تسلط فرهنگی کشورهای توسعه‌یافته بر سایر جهان، افراد ترجیح می‌دهند تا دست به انتخاب‌های شخصی زده و تنها منفعت خود را در نظر گرفته، از چشم کشورهای پیشرفته به خود و سرزمین‌شان نگاه کنند و بدین شکل متأثر از گسترش این نوع فرهنگ، به سادگی ارزش‌های اخلاقی را نادیده بگیرند.
این در حالی است که روی دیگر سکه این موضوع را نشان می‌دهد که مهاجرت از ترکیبی از عوامل فشار (در کشورهای مبدأ) و عوامل کششی (در کشورهای دریافت‌کننده) ناشی می‌شود. از دیدگاهی عینی، دلایل عدم بازگشت محققان علمی به کشور خود پس از آموزش در خارج از کشور، عبارتند از: کمبود بودجه تحقیقاتی (امکان پیشرفت)، امکانات کم، ساختارهای شغلی محدود و مانند آن. بدین ترتیب جدا از پرسش‌های اخلاقی، مهاجرت نیروی متخصص دلایل عینی و واقعی دارد و نهایتاً می‌تواند به شکلی ملموس نتایج فاجعه‌باری برای کشورهای ضعیف‌تر داشته باشد. با نگاه به این وضعیت، تکلیف پرسش اخلاقی به ماجرای فرار و دزدی مغزها مشخص است؛ گناهکار یا بیگناه؛ مسأله چیز دیگری است.

نتایج فاجعه‌بار، هزینه‌های تولید انسان
یک نمونه از این نتایج فاجعه‌بار که اتفاقاً وجهه اخلاقی (اما بی‌اهمیت) آن بیشتر دیده می‌شود تخلیه نیروی کار در عرصه سلامت و بهداشت است؛ چرا‌که مستقیماً کشورهای ضعیفی را هدف قرار داده که جان انسان‌ها در آنها به علت مشکلات و کمبود نیروی پزشکی در خطر است. برای نمونه اکثر کشورهای منطقه آفریقایی سازمان بهداشت جهانی، همچنان با مهاجرت تعداد قابل توجهی از متخصصان بهداشتی بسیار ماهر خود (پزشکان، پرستاران، دندانپزشکان و داروسازان) به کشورهای توسعه‌یافته روبه‌ور هستند. این مسأله در شرایطی رخ می‌دهد که وضعیت بهداشتی، سلامت، شیوع بیماری و دسترسی به خدمات بیمارستانی در این کشورها در پایین‌ترین سطح قرار دارد و هر سال تعداد زیادی از مردم این کشورها قربانی کمبود نیروی متخصص و عدم دسترسی به خدمات سلامت می‌شوند. سه دسته از مهاجران سلامت از آفریقا به مقصد کشورهای توسعه‌یافته وجود دارد؛ نخست کارآموزان علمی (مقطع کارشناسی ارشد و دکترا) که برای آموزش به خارج از کشور می‌روند، اما پس از اتمام تحصیلات خود بازنمی‌گردند. دوم متخصصان بهداشتی که در کشورهای توسعه‌یافته آموزش‌های پیشرفته می‌گیرند، پس از اتمام تحصیلات خود باز‌می‌گردند، اما پس از مدتی کار دوباره مهاجرت می‌کنند. دسته سوم نیز متخصصان بهداشتی هستند که در مؤسسات داخلی آموزش دیده‌اند، اما پس از اتمام تحصیلات خود و یا پس از مدتی کار در کشور خود مهاجرت می‌کنند. فرار مغزها می‌تواند عواقب عظیمی داشته باشد. اثرات آن نه‌تنها در بخشی که فرار و دزدی مغزها در آن رخ می‌دهد، بلکه در جایی که افراد به آنجا نقل مکان می‌کنند نیز احساس می‌شود. مناطق متأثر از فرار و دزدی مغزها با کمبود سرمایه انسانی مواجه شده و در حرفه‌هایی که تخلیه شده  حفره بزرگی برای پر کردن باقی می‌ماند؛ فاصله‌ای که همیشه پر کردن آن (اگر اصلاً ممکن باشد) دشوار خواهد بود. متخصصان پزشکی در کشورهای در حال توسعه را در نظر بگیرید که برای فرصت‌های بهتر به بخش‌هایی از جهان توسعه‌یافته نقل مکان می‌کنند، ممکن است افراد (واجد شرایط) کافی برای جایگزینی آنها در هنگام خروج وجود نداشته باشد. اثر دیگر بر مناطقی که فرار و دزدی مغزها را تجربه می‌کنند، از دست دادن درآمد است. دولت‌ها برای تأمین مالی برنامه‌های اجتماعی و پروژه‌های زیربنایی خود به مالیات بر درآمد متکی هستند. مهاجرت دسته‌جمعی منجر به کاهش درآمدهای مالیاتی شده، در نتیجه رشد و توسعه اقتصادی را متوقف خواهد کرد. مسأله مهم دیگر، هزینه تولید یک شخص آموزش‌دیده است؛ اعم از سیستم آموزش عمومی، بهداشت، سیستم حمل‌و‌نقل و هزاران هزینه ضروری دیگری که اشخاص خصوصی یا دولت‌ها برای پرورش فرزندان خود یا شهروندان‌شان صرف می‌کنند که مستقیماً به جای دیگری رفته و بازار کار جامعه مبدأ را از نیروی متخصص خالی می‌کند.

2 نمونه: چین و هند
در سال ۲۰۱۲، حدوداً 100 هزار دانشجوی هندی در ایالات متحده تحصیل می‌کردند که بیشتر آنها در مقطع فوق‌لیسانس مشغول به تحصیل بودند. اکثریت بزرگ این دانشجویان پس از اخذ مدرک خود در ایالات متحده باقی می‌مانند و بسیاری از آنها به یک استاد در دانشگاه محل تحصیل خود ملحق می‌شوند. با استفاده از آمار سازمان یونسکو، یک تخمین تقریبی از هزینه‌های تولید این افراد برای مالیات‌دهندگان هندی حدود 12 هزار دلار آمریکا است. یعنی چنین مبلغی را باید هزینه کرد تا دانش‌آموزی را از مقطع ابتدایی تا پایان دوره لیسانس آموزش دهند. می‌توان تخمین زد که یک خانواده هندی ممکن است مبلغ مشابهی را برای آموزش یک کودک سرمایه‌گذاری کند، به‌ویژه از آنجایی که بسیاری از جوانان هندی که واجد شرایط پذیرش در دانشگاه‌های خارج از کشور هستند، در مدارس خصوصی و سطح متوسط انگلیسی زبان تحصیل کرده‌اند. اگر هزینه‌ها را در نظر بگیرید، برای هر فرد تقریباً 24هزار دلار آمریکا سرمایه لازم است، بنابراین سرمایه‌گذاری تقریبی هند در آمریکا از طریق نیروی کار آموزش‌دیده‌ مهاجر هندی، با در نظر گرفتن 100 هزار جوان تحصیلکرده تا پایان دوره لیسانس، چیزی در حدود ۲ میلیارد و ۴۰۰ هزار دلار آمریکا در سال است. ارقام هزینه و سرمایه از بین رفته چین به احتمال زیاد حتی بالاتر از این میزان است. اگرچه هزینه‌های عمومی برای آموزش در دسترس نیست، اما تحقیقات نشان می‌دهد که به طور متوسط یک خانواده چینی حدوداً 39 هزار دلار آمریکا برای آموزش دانش‌آموز خود از مدرسه ابتدایی تا تکمیل مدرک لیسانس سرمایه‌گذاری می‌کند. در سال ۲۰۱۲، تقریباً 194 هزار دانش‌آموز از کشور چین در ایالات متحده آمریکا تحصیل می‌کردند. می‌توان تخمین زد که خانواده‌های چینی چیزی در حدود ۷ میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار آمریکا برای نیروی مغزی صادرشده به ایالات‌ متحده سرمایه‌گذاری کرده‌اند. اگر بودجه اضافی قابل توجهی که از منابع دولتی چین در آموزش و سایر هزینه‌های تولید نیروی متخصص صرف می‌شود را در نظر بگیرید، احتمالاً هزینه‌های بر‌باد‌رفته رقم به مراتب بزرگتری را نشان خواهد داد. متأسفانه آماری برای برآورد این هزینه در دسترس نیست و برآوردهای احتمالی بسیار متغیر است. نرخ اقامت آموزش‌دیدگان در حال حاضر بسیار بالا است. بیش از ۸۰ درصد از چینی‌ها و هندی‌هایی که در طول تقریباً نیم قرن گذشته در ایالات متحده مدارک پیشرفته دریافت کرده‌اند، به طور دائم در آمریکا ساکن شدند. این نرخ اقامت نه‌تنها در زمینه نیروی تخصصی بهداشتی (که در طی چند سال اخیر با وقوع همه‌گیری کرونا شدت بیشتری یافته) بلکه در سایر رشته‌های نیز قابل مشاهده است. تجزیه و تحلیل داده‌های اخیر از نظرسنجی بنیاد ملی علوم امریکا از دانشجویان مقطع دکتری نشان می‌دهد که اکثریت مطلق دریافت‌‌کنندگان دکترا که از کشورهای در حال توسعه آمده‌اند قصد دارند تا در ایالات متحده اقامت کنند و به نیروی کار دانشگاهی، به‌ویژه در زمینه‌های علوم، فناوری، مهندسی و ریاضیات بپیوندند.

استراتژی کشورهای ثروتمند
در اروپا و آمریکای شمالی اجماع گسترده‌ای وجود دارد که در آن ابتکارات جدیدی برای جذب «بهترین و باهوش‌ترین» متخصصان از سایر کشورها، برای ماندن و پیوستن به نیروی کار محلی به کار گرفته شده است. نمونه‌ای از این ابتکارات و استراتژی‌ها را می‌توان برشمرد: آزادسازی مقررات ویزا، فرصت‌های شغلی باز، مجوز کار در مقطع کارشناسی ارشد، سهولت تشخیص مدرک، بهبود همکاری بین دانشگاه‌ها، دولت‌ها و صنعت و... کشورهایی مانند بریتانیا و استرالیا که اخیراً محدودیت‌های سخت‌گیرانه‌تری برای مهاجرت اعمال کرده‌اند، در حال بازنگری در سیاست‌های خود هستند. آکادمی ملی علوم و دانشگاه‌های ایالات متحده از آزادسازی قوانین صدور ویزا حمایت می‌کنند تا اقامت و کار برای فارغ‌التحصیلان خارجی در ایالات متحده آسان‌تر شود.
نه‌تنها هیچ تناقضی میان، برای مثال، اهداف توسعه‌ای سازمان ملل متحد درباره ضرورت توسعه آموزشی در کشورهای فقیر و در حال توسعه با سیاست‌هایی که هدف‌شان جذب بهترین مغزها از کشورهای در حال توسعه است وجود ندارد؛ بلکه اگر بدبینانه نگاه کنیم، حتی چنین سیاست‌هایی را می‌توان، عمد یا غیرعمد، مکمل یکدیگر دانست. کشورهای آفریقایی مانند آفریقای جنوبی و بوتسوانا که سیستم‌های آموزش عالی نسبتاً پیشرفته‌ای دارند و حقوق‌های جذاب‌تری پرداخت می‌کنند، در حال جذب استعدادها از سایر نقاط آفریقا هستند. فرار و دزدی مغزهای دانشگاهی میان «قدرت‌های دانشگاهی» اصلی نیز وجود دارد. آلمان تلاش زیادی را صرف بازگرداندن فارغ‌التحصیلان فوق دکترا و دکتری آلمانی که در ایالات متحده کار می‌کنند کرده است. حتی برای آلمانی‌ها در قیاس با ایالات متحده، ساختار شغلی آکادمیک با‌ثبات‌تر و حقوق تا حدودی بالاتر در ایالات متحده جذاب است و دانشگاه‌های آمریکایی سعی می‌کنند بهترین فارغ‌التحصیلان بین‌المللی را، فارغ از ملیت‌شان، در آمریکا نگه دارند.

راه‌حل چیست؟
اگرچه راه‌حل آسانی برای فرار و دزدی مغزها وجود ندارد، اما برخی از تدابیر وجود دارند که مدیران تجاری و دولتی دنیا می‌توانند برای کاهش یا به حداقل رساندن این پدیده پرهزینه انجام دهند. برخی از این راه‌حل‌ها عبارتند از‌ افزایش سرمایه‌گذاری در بخش‌های خاصی از اقتصاد، ارائه دستمزد رقابتی، زمینه‌سازی برای اصلاحات قانونی و اجتماعی، بهبود کیفیت زندگی و منابع مانند مسکن و مراقبت‌های بهداشتی، ارائه راهکارهای مسکن ارزانقیمت و مانند آن. البته قصه فرار و دزدی مغزها تاریخی از تناقض میان کشورهای فقیر و غنی را دربر می‌گیرد. گویی پیشرفت یکی از آنها در گرو غارت دیگری و بهبود وضع اقتصادی یک کشور در گرو نابودی منابع کشور دیگر است؛ صلح و رونق در یک نقطه از کره زمین به قیمت جنگ و ویرانی در نقاط دیگر به دست می‌آید. از این رو پیچیدگی مسأله و درهم تنیدگی آن با مسائل مختلف فرهنگی و اجتماعی، تاریخی و سیاسی، اصلاحات گسترده‌تری را در سطح جهان، اقتصاد جهان و سیاست‌های بین‌المللی می‌طلبد و صرفاً به اصلاحات درونی کشورها باز‌نمی‌گردد.
ارسال دیدگاه
ضمیمه
ضمیمه