یـک  انتخاب حیاتی

یـک انتخاب حیاتی

«دوست داری در آینده چه‌کاره شوی؟» این یکی از نخستین سؤالاتی بود که وقتی بزرگ شدیم و پا به مدرسه گذاشتیم از ما پرسیده ‌شد؛ از پدر و مادر و دوست و آشنا بگیر تا معلمان و همکلاسی‌های‌مان. سؤالی که بی‌برو‌برگرد روزی از روزهای تحصیل موضوع انشایی بود که معلم روی تخته می‌نوشت و ما را با اساسی‌ترین سؤال آن روزهای زندگی‌مان روبه‌رو می‌کرد.
در دوران کودکی همیشه آرزوهای مشابه داشتیم، پزشک، خلبان، معلم و شغل‌هایی شبیه به اینها. اما واقعیت آن چیزی نبود که در رؤیاهای کودکی‌مان قد می‌کشید و جاخوش می‌کرد. دبیرستانی که شدیم انتخاب شغل نه‌فقط یک سؤال و موضوع انشاء که یک تصمیم اساسی به شمار می‌رفت. حالا وقت انتخاب بود و یافتن شغلی که دوستش داشته و در آن مستعد باشیم، کار آسانی نبود. در گام نخست تصورمان این بود که باید شغلی را برای آینده خود برگزینیم که به آن علاقه داریم. اما به راستی آن حرفه‌ای که به آن علاقه داشته باشیم ریشه در کدام بخش روح و تفکر ما داشت؟

اسیر کمال‌گرایی نشو!
در گذشته و در بخش عمده‌ای از تاریخ بشر، مسأله علاقه به هیچ‌وجه مطرح نبود و بشر باید کاری می‌کرد که ضروری بود. کارهایی مانند شخم زدن زمین، پرورش حیوانات، کار در معدن، شکار و... اما با آمدن مدرنیته این مناسبات نیز تغییر کرد و امروزه به دلیل «ایدئولوژی نوین کار و شغل» دیگر هر فردی می‌تواند به شغلی فکر کند که هم از آن پول دربیاورد و هم رضایت درونی‌اش را
 تأمین کند. 
در دنیای امروز کار خوب، اساساً کاری محسوب می‌شود که ژرف‌ترین بخش‌های خویشتن ما را به کار گیرد. به عبارت دیگر؛ ما را علاقه‌مند به کار کردن کند. اما یک مسأله همیشه وجود داشته است. اینکه ما ناچاریم همزمان در پی دستیابی به دو خواسته بسیار بغرنج باشیم، در حالی که این دو خواسته تقریباً به هیچ‌وجه لزوماً با یکدیگر همخوانی ندارند. ما نیاز داریم هم روح‌مان را سیراب سازیم و هم مخارج وجوه مادی زندگی را فراهم آوریم. 
بنابراین همزمان باید به این دو جنبه فکر کنیم. باید مهارت‌ها، اطلاعات و هدف‌هایی کسب کنیم که در این مسیر به ما کمک کنند تا بتوانیم شغلی به دست بیاوریم که هم مورد علاقه‌مان باشد و هم پاسخگوی نیازهایی که داریم. حال مرحله مهمی از راه می‌رسد؛ مرحله‌ای به نام جست‌وجو! در این بین، باید حواس‌مان باشد که اسیر کمال‌گرایی نشویم، خطرات شغل مورد نظرمان را در نظر بگیریم، پریشانی ذهن‌مان را کنترل کنیم، در مورد و ورود و خروجی مشاغل دچار اشتباه نشویم و در نهایت علاقه‌مندی خود را تشخیص دهیم. باید بیش از هر چیز حواس‌مان باشد که از خواب و رؤیا فاصله بگیریم و با دیدی واقع‌گرایانه به اطراف 
نگاه کنیم.
درست است دیدن یک فضانورد که مشغول انجام کارهای خارق‌العاده است جذابیت زیادی دارد اما این شغل برای اکثریت ما اصلاً امکان‌پذیر نیست. هر فردی باید بر اساس شناخت و ویژگی‌های شخصی خودش به انتخاب شغل بپردازد. ضمن اینکه شناخت شغل نیز موضوع مهمی است و نباید آن را 
نادیده بگیریم.

خونسرد باش!
کاملاً منطقی و حتی نشانه سلامت است که استعدادهای خویش را نشناسیم و ندانیم آن‌ها را چگونه به کار بگیریم. طبیعت انسان آنقدر پیچیده، توانایی‌های هر فرد آنقدر غامض و به‌ سختی قابل تعریف دقیق و اقتضائات زمانه آنقدر بی‌ثبات است که کشف بهترین همخوانی بین یک فرد و یک شغل، با اینکه چالشی خطیر و البته بسیار مشروع است، مستلزم میزان بالایی از فکر، کاوش و کمک دانایان است و چه بسا سال‌ها ذهن ما را به خود مشغول کند.
از این رو، کاملاً منطقی و قابل درک است که ندانیم باید سراغ چه کاری برویم. در واقع اینکه متوجه شویم جواب این پرسش را نمی‌دانیم، یکی از نشانه‌های مهم بلوغ است؛ به ‌جای اینکه با این فکر آزارنده بر خودمان رنج‌های بسیار تحمیل کنیم که قاعدتاً باید جواب این سؤال را بدانیم.
داشتن شغل مورد علاقه از اصلی‌ترین ملزومات یک زندگیِ کامل است. بسیار دشوار است که آنقدر شناخت خوبی از خودمان داشته باشیم که کاملاً بدانیم انرژی‌های‌مان را در کدام جهت صرف کنیم. بسیار مهم است که در این پروسه خونسرد باشیم و کمی از انتظارات خودمان کم کنیم. اتفاقات دنیای بیرون آنچنان گسترده و بعضاً خارج از کنترل ما هستند که ممکن است حتی نتوانیم شغلی به دست بیاوریم. مدت‌هاست معلوم شده لازمه بسیاری از مشاغل رضایت‌بخش این است که طیف خاصی از مهارت‌ها و ایده‌های تخصصی در اختیار
 داشته باشیم.
باید مراقب باشیم که به «رضایت شغلی» از همان ابتدای انتخاب شغل اهمیت دهیم، پیش از آنکه فرصت‌های‌مان از دست برود، استعدادهای واقعی خویش را کشف کنیم و خواسته‌ها و آرزوهای درهم‌ریخته و مغشوش خویش را بهتر
 درک کنیم.
ارسال دیدگاه
ضمیمه
ضمیمه