
نگاهی به یک اثر هنری که با زاویهای نوین بیماری «آلزایمر» را به تصویر کشید
هزارتوی نهفته یک درد خاموش
پرتو جغتایی روزنامه نگار
نخستینبار که واژه «عشق» به گوشمان خورد، کودکی نوپا بودیم. برای ما این واژه خوش آبورنگ تنها در نگاه گرم مادر و دستهای پرمهر پدر معنا شد. در گامهای ابتدایی زیستن بودیم و هرچه بزرگتر شدیم به موازات بلندتر شدن قد و قامتمان، مفهوم این «عشق» به پدر و مادری که از جان و رگمان بودند، عمیقتر شد. رد سفیدی را تماشا میکردیم روی تار به تار موهایشان و لرزش دستانشان عاشقترمان میکرد. اولین نشانههای پیری را که دیدیم، نگران شدیم؛ نگران و غمگین. غمگین شدیم و خوب میدانستیم در برابر سپری شدن روزهای زندگی، جز تسلیم هیچ ارادهای نداریم. در این میان «فراموشی» که خودش را نشان داد، انگار آتشی شد در وجودمان. چه باید میکردیم؟ با مادر یا پدری که خود ما را هم یادشان نبود؛ چه برسد به روزمره زندگی. این بیماری آوار شد روی سر زندگی ما. «آلزایمر» همینقدر بیرحمانه و بیسروصدا پا به زندگی پدران و مادرانمان گذاشت و مواجهمان کرد با معشوقهایی که میشناسیمشان، اما ما برایشان غریبهای بیش نیستیم. «آلزایمر» بیماری واهمهبرانگیزی است که در دل خود اما خالق قصههایی ماندگار شده است. قصههایی که نقش اول آن را زنان و مردانی ایفا میکنند که در روزهای جوانیشان دنیای دیگری داشتند و حالا در فراموشی روزگار میگذرانند.
22 شهریور در جهان به نام «روز جهانی آلزایمر» نامگذاری شده است؛ روزی که فرصتی فراهم میکند تا آگاهیها و آموزشهایی به منظور جلوگیری از ابتلا به زوال عقل یا اختلال شناخت و حافظه ارائه شود. در شرایطی که بر اساس آمار ارائه شده سالانه نزدیک به 10 میلیون نفر به این بیماری دچار میشوند و بر اساس تحقیقات سالمندشناسان عنوان شده که هر سه ثانیه در جهان یک نفر اسیر بیماری فراموشی میشود، نیاز به بستری است که شناخت از این بیماری افزایش یابد تا اطرافیان فرد مبتلا بتوانند در مواجهه با ابتلای عزیزانشان به آلزایمر، واکنش صحیح داشته و وضعیت پیش آمده را بهبود بخشند. حساسیت این بیماری موجب شده در طول سالیان متعدد که از کشف آن گذشته، در عرصه فرهنگسازی و در راستای برخورد ایدهآل با این قبیل بیماران، اقداماتی صورت گیرد. در واقع پدیده آلزایمر همواره یکی از موضوعات جذابی به شمار میرفته که اهالی هنر و فرهنگ برای خلق داستان، شعر، نقاشی، تئاتر، فیلم، موسیقی و ... به سراغ آن رفته و آثار فاخری نیز از خود برجای گذاشتهاند. دراماتیک و تراژیک بودن «فراموشی» مضمون فریبندهای برای جامعه هنری بوده و کماکان نیز است. در این میان به سراغ نمایشنامه مشهوری به قلم «فلوریان زلر» رفتیم که از زاویهای متفاوت و با تمرکز بر مفهوم مقدس «پدر» پرداختی شگفتانگیز از بیماری آلزایمر خلق کرده است؛ نمایشنامهای تأثیرگذار که سالهاست در بسیاری از کشورها در شمایل تئاتر روی صحنه رفته و فیلمی ماندگار در سینمای جهان با نام «پدر» نیز برگرفته از آن ساخته شده است. منتقدان فیلم و سینما بارها پس از اکران این دو فیلم اذعان داشتند که «زلر» بهترین روایت ممکن از این بیماری را در چارچوب یک اثر هنری پدید آورده است.
نمایشنامه «پدر» ماجرای مرد سالمندی است که دچار بیماری آلزایمر شده است. در این میان دختر جوان این مرد در تلاش است تا بتواند شرایط زندگی برای پدرش را فراهم آورد. روایت تنگناها و چالشهایی که سد راه مراودات این پدر و دختر میشود و گهگاه آبستن بحث و جدلهای نگرانکنندهای است که زوایایی تازه از ظرافتهای این بیماری را نمایان میکند. مسائلی مانند عشق، مسئولیت، وظیفه فرزندی، توقعات خانوادگی و... شکل تازهای به خود میگیرند و فضای وهمآلود و ترسناک خلق میکند. هرچه از ابتدای این نمایشنامه جلوتر میرویم، مفاهیم عمیقتری خودنمایی میکنند و منجر به کمرنگ و کمرنگتر شدن این ترس و هراس عظیم میشود و در نهایت گویی در بهترین حالت ممکن دوراهی سختی پیش روی مخاطب قرار میدهد که هر بینندهای را به تفکر و همذاتپنداری وامیدارد. این نمایشنامه تا حد زیادی زیرکانه و ظریف به بیماری «آلزایمر» پرداخته است و از آن مفهومی تازه ارائه میدهد؛ مفهومی که ما در طول تماشای این تئاتر یا خواندن این نمایشنامه، نه از ذهن و نگاه دختر این مرد که از زاویه دید پیرمرد مبتلا به فراموشی شاهد آن هستیم. این شاید همان جادویی است که پیش از این در هیچ ماجرا و حکایتی که «آلزایمر» هسته مرکزی آن است، با آن مواجه نشده بودیم. نمایشنامه «پدر» پس از سالها روی صحنه بودن، در سال 2020 تبدیل به فیلمنامهای با همین مضمون شد. فیلم «پدر» هم به مانند نمایش طرفداران زیادی پیدا کرد و به یکی از فیلمهای برتر تاریخ سینما تبدیل شد؛ فیلمی که بازیگر نقش اول آن «آنتونی هاپکینز» موفق به کسب جایزه اسکار برای نقشآفرینی در آن شد و علاوه بر آن جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی را نیز از آن خود کرد. فیلم «پدر» با تصویرسازیهای کم نقص و بازی ماهرانه بازیگرانش در بازتعریف «آلزایمر» در روایتی غیرخطی بسیار موفق عمل کرده است.
در این فیلم پیرمردی مبتلا به آلزایمر را مشاهده میکنیم که نمیخواهد این واقعیت را که دخترش او را به خانه سالمندان فرستاده، باور کند و هر روز برای خودش روایتهای متعدد و متناقضی را تخیل میکند که بخشهای کمی از آن روایتها واقعیت دارند و همین فضای سوررئال و تماشای ریزهکاریهای این بیماری باعث میشود تا بتوانیم با زوایای تازه از این بیماری خاموش مواجه شویم و اگر فردی از نزدیکانمان به این بیماری دچار شد بتوانیم رفتار آرمانیتری نشان دهیم. ما با خواندن نمایشنامه و یا تماشای فیلم «پدر» قرار نیست روانشناسی باتجربه شویم اما بدون شک مواجهه با آشفتگیهای ذهنی یک مبتلا به فراموشی، آن هم به شکلی خلاق و هنرمندانه نتایج خوبی برای ما به ارمغان خواهد آورد. هیچکدام ما نمیدانیم در آینده چه رخ خواهد داد و زندگی قرار است چه موانعی پیش رویمان بگذارد؛ پس چه بهتر که خودمان را آماده کنیم برای مواجهه با روزی که شاید «آلزایمر» پیش چشممان شکوفا شود و خاطراتمان را از ذهن و یاد آنهایی که عاشقانه دوستشان داریم، برای همیشه پاک کند.
22 شهریور در جهان به نام «روز جهانی آلزایمر» نامگذاری شده است؛ روزی که فرصتی فراهم میکند تا آگاهیها و آموزشهایی به منظور جلوگیری از ابتلا به زوال عقل یا اختلال شناخت و حافظه ارائه شود. در شرایطی که بر اساس آمار ارائه شده سالانه نزدیک به 10 میلیون نفر به این بیماری دچار میشوند و بر اساس تحقیقات سالمندشناسان عنوان شده که هر سه ثانیه در جهان یک نفر اسیر بیماری فراموشی میشود، نیاز به بستری است که شناخت از این بیماری افزایش یابد تا اطرافیان فرد مبتلا بتوانند در مواجهه با ابتلای عزیزانشان به آلزایمر، واکنش صحیح داشته و وضعیت پیش آمده را بهبود بخشند. حساسیت این بیماری موجب شده در طول سالیان متعدد که از کشف آن گذشته، در عرصه فرهنگسازی و در راستای برخورد ایدهآل با این قبیل بیماران، اقداماتی صورت گیرد. در واقع پدیده آلزایمر همواره یکی از موضوعات جذابی به شمار میرفته که اهالی هنر و فرهنگ برای خلق داستان، شعر، نقاشی، تئاتر، فیلم، موسیقی و ... به سراغ آن رفته و آثار فاخری نیز از خود برجای گذاشتهاند. دراماتیک و تراژیک بودن «فراموشی» مضمون فریبندهای برای جامعه هنری بوده و کماکان نیز است. در این میان به سراغ نمایشنامه مشهوری به قلم «فلوریان زلر» رفتیم که از زاویهای متفاوت و با تمرکز بر مفهوم مقدس «پدر» پرداختی شگفتانگیز از بیماری آلزایمر خلق کرده است؛ نمایشنامهای تأثیرگذار که سالهاست در بسیاری از کشورها در شمایل تئاتر روی صحنه رفته و فیلمی ماندگار در سینمای جهان با نام «پدر» نیز برگرفته از آن ساخته شده است. منتقدان فیلم و سینما بارها پس از اکران این دو فیلم اذعان داشتند که «زلر» بهترین روایت ممکن از این بیماری را در چارچوب یک اثر هنری پدید آورده است.
نمایشنامه «پدر» ماجرای مرد سالمندی است که دچار بیماری آلزایمر شده است. در این میان دختر جوان این مرد در تلاش است تا بتواند شرایط زندگی برای پدرش را فراهم آورد. روایت تنگناها و چالشهایی که سد راه مراودات این پدر و دختر میشود و گهگاه آبستن بحث و جدلهای نگرانکنندهای است که زوایایی تازه از ظرافتهای این بیماری را نمایان میکند. مسائلی مانند عشق، مسئولیت، وظیفه فرزندی، توقعات خانوادگی و... شکل تازهای به خود میگیرند و فضای وهمآلود و ترسناک خلق میکند. هرچه از ابتدای این نمایشنامه جلوتر میرویم، مفاهیم عمیقتری خودنمایی میکنند و منجر به کمرنگ و کمرنگتر شدن این ترس و هراس عظیم میشود و در نهایت گویی در بهترین حالت ممکن دوراهی سختی پیش روی مخاطب قرار میدهد که هر بینندهای را به تفکر و همذاتپنداری وامیدارد. این نمایشنامه تا حد زیادی زیرکانه و ظریف به بیماری «آلزایمر» پرداخته است و از آن مفهومی تازه ارائه میدهد؛ مفهومی که ما در طول تماشای این تئاتر یا خواندن این نمایشنامه، نه از ذهن و نگاه دختر این مرد که از زاویه دید پیرمرد مبتلا به فراموشی شاهد آن هستیم. این شاید همان جادویی است که پیش از این در هیچ ماجرا و حکایتی که «آلزایمر» هسته مرکزی آن است، با آن مواجه نشده بودیم. نمایشنامه «پدر» پس از سالها روی صحنه بودن، در سال 2020 تبدیل به فیلمنامهای با همین مضمون شد. فیلم «پدر» هم به مانند نمایش طرفداران زیادی پیدا کرد و به یکی از فیلمهای برتر تاریخ سینما تبدیل شد؛ فیلمی که بازیگر نقش اول آن «آنتونی هاپکینز» موفق به کسب جایزه اسکار برای نقشآفرینی در آن شد و علاوه بر آن جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی را نیز از آن خود کرد. فیلم «پدر» با تصویرسازیهای کم نقص و بازی ماهرانه بازیگرانش در بازتعریف «آلزایمر» در روایتی غیرخطی بسیار موفق عمل کرده است.
در این فیلم پیرمردی مبتلا به آلزایمر را مشاهده میکنیم که نمیخواهد این واقعیت را که دخترش او را به خانه سالمندان فرستاده، باور کند و هر روز برای خودش روایتهای متعدد و متناقضی را تخیل میکند که بخشهای کمی از آن روایتها واقعیت دارند و همین فضای سوررئال و تماشای ریزهکاریهای این بیماری باعث میشود تا بتوانیم با زوایای تازه از این بیماری خاموش مواجه شویم و اگر فردی از نزدیکانمان به این بیماری دچار شد بتوانیم رفتار آرمانیتری نشان دهیم. ما با خواندن نمایشنامه و یا تماشای فیلم «پدر» قرار نیست روانشناسی باتجربه شویم اما بدون شک مواجهه با آشفتگیهای ذهنی یک مبتلا به فراموشی، آن هم به شکلی خلاق و هنرمندانه نتایج خوبی برای ما به ارمغان خواهد آورد. هیچکدام ما نمیدانیم در آینده چه رخ خواهد داد و زندگی قرار است چه موانعی پیش رویمان بگذارد؛ پس چه بهتر که خودمان را آماده کنیم برای مواجهه با روزی که شاید «آلزایمر» پیش چشممان شکوفا شود و خاطراتمان را از ذهن و یاد آنهایی که عاشقانه دوستشان داریم، برای همیشه پاک کند.
ارسال دیدگاه