هوش‌اجتماعی و کار تیمی مهم است

هوش‌اجتماعی و کار تیمی مهم است

فاطمه علی اصغر

 
 
او دانشمند است، اما عینک به چشم ندارد. منزوی و خسته نیست. کتاب و جزوه و دفترودستک دوروبرش نریخته. کلامش عجیب‌وغریب نیست. کت‌وشلوار بَرش نکرده. او همه تصاویر قالبی از «دانشمند» را به هم می‌ریزد. آرام ندارد. لبخند می‌زند. پرانرژی است. نشسته اما انگار دارد راه می‌رود. حرف می‌زند، حواسش صد جاست. شق‌ورق نیست. در بلندای ساختمان شماره 5 کوچه بیدار الهیه، گفت‌وگو می‌کنیم. فرصت چندانی ندارد. دائم در سفر است. نزدیک ده روز بیشتر از آن روز نگذشته که اتحادیه علوم زمین اروپا (EGU) عنوان یکی از چهار دانشمند جوان برجسته در علوم زمین را به او داد. بی‌خیال این عناوین به نظر می‌رسد، با اینکه عنوان «آرنه ریچتر» را تنها به چهار «دانشمند جوان برجسته» در جهان اهدا می‌کنند. لیسانس عمران آب را از دانشگاه تبریز گرفته و فوق‌لیسانس مهندسی منابع آب را از دانشگاه سوئد. برای گرفتن دکترای سیستم‌ها راهی کانادا شد، ولی خیلی زود رفت به کالیفرنیا تا مهندسی عمران و محیط‌زیست را آنجا بخواند. پسادکتری‌اش را در شاخه اقتصاد و سیاست محیط‌زیست در مرکز علوم و سیاست آب کالیفرنیا به اتمام رساند. حالا هم در امپریال‌کالج لندن، مرکز سیاست‌های محیط‌زیست، دانشیار مدیریت محیط‌زیست است. «کاوه مدنی» دانشمندی است که اگرچه همه زندگی‌اش با درس و علم آمیخته، مدعی نیست که عاشق سینه‌چاک دانش است. انگار بیش از هرچیز در جهان، طور دیگر زندگی کردن را دوست دارد: «من عاشق چالشم!» چیزی که او را درگیر می‌کند، زوایای پنهان مسائل است. دل به جریان مداوم حرکت زمان سپرده. بی‌نظم و انضباط است و قالب‌های سنتی را می‌شکند. تفریح و سلامتی حلقه مفقوده زندگی اوست. فقط وقت ناهار و شام، ویدئوهایی را می‌بیند که سریال پایتخت یکی از آن‌هاست. پدرش بابلی است و این سریال را برایش جذاب کرده. مجموعه تئوری «بیگ‌بنگ» را هم دوست دارد: «با شخصیت‌های آن ارتباط خوبی برقرار می‌کنم. یک‌مشت آدم علمی تک‌بعدی!» واقعا در دنیای این دانشمند جوان چه می‌گذرد؟ جوانی که اجرای ایده‌هایش روزنه امیدی است به اینکه ایران روی خشکسالی را که برایش پیش‌بینی‌شده نبیند. او می‌توانست مثل هر دانشجوی مهندسی برای خودش شرکتی داشته باشد و پول پارو کند، اما او به چالش‌ها فکر می‌کند، به اینکه چه باید کرد که انسان‌ها به مرگ فکر نکنند.
 
 ضرب‌الاجل‌ها در آمریکا واقعی است
«کمبود معاشرت دارم با فامیل و رفیق. اینقدر در دنیا چرخیدم که دیگر بیشتر رفیق‌هایم در دنیای مجازی هستند. خیلی اهل بدوبدو بودم و حالا این پشت‌میزنشینی حالم را بد کرده. به کشورهای زیادی سفر کردم، اما آنجاها را ندیدم. برنامه نامنظمی دارم. گاهی زود می‌خوابم و گاهی دیر. بستگی به جلساتم دارد. همش بستگی به این دارد که چقدر در سفر هستم. کار علمی ساعت ندارد. یکبار ساعت دو شب بین خواب‌وبیداری فکر کردم که دیروز در کلاس یک چیزی را اشتباه گفتم. دائما ایمیل‌هایم را چک می‌کنم. شاید این به خاطر مجرد بودنم هم باشد. زیادی درگیر مسائل هستم. باید روی خودم کار کنم.» کاوه نشسته روی مبل چرمی سپید شرکت دوستش، امشب راهی سفر است. قرار پشت قرار گذاشته. خورشید پاییزی دارد غروب می‌کند. او با حرف‌هایش تمام تصاویری را که از هر دانشمندی وجود دارد، درهم می‌شکند. با اینکه تحقیقاتش در زمینه آب باعث شده عنوان دانشمند را به او بدهند، می‌گوید: «اولش اینطور نبود که فقط آب را دوست داشته باشم. مثلا می‌دانستم نمی‌خواهم درسم را در زمینه برق و مکانیک ادامه دهم، ولی به مهندسی صنایع و نرم‌افزار هم علاقه داشتم. نمی‌دانم واقعا چرا آب را انتخاب کردم، شاید چون پدر و مادرم هردو در این حوزه کار کردند، شاید این علاقه از بچگی در من شکل گرفته.» او از سنت‌ها فاصله گرفت تا توانست به ایده‌های جدیدی در زمینه مدیریت آب و محیط‌زیست برسد. آیا او استعدادی خارق‌العاده دارد؟ «نمی‌دانم استعداد واقعا چیست. یا اینکه روش تحصیل چقدر بر پیشرفت افراد موثر است. به نظرم تفاوت وجود دارد. من در ایران درس خواندم و در سوئد درس خواندم و درس دادم. در کانادا و آمریکا درس خواندم و در انگلیس تدریس می‌کنم. یکسری برتری‌ها و یکسری نقطه‌ضعف‌ها بین روش‌های تحصیلی وجود دارد. در ایران به طور کلی از لحاظ تئوری و محاسباتی قوی هستیم. در مورد سوئدی‌ها آن چیزی که دوست داشتم، این بود که خیلی در کارهای گروهی موفق بودند.» جابه‌جا می‌شود و موبایلش را چک می‌کند: «از بس به ایرانی‌ها می‌گویند نابغه هستند و آنجا فرش قرمز زیر پایشان باید بیندازند و... اوایل خیلی حرص می‌خوردم که چرا برای یکسری محاسبات ساده هم از ماشین‌حساب استفاده می‌کنند. فکر می‌کردم که چرا ریاضیاتشان خوب نیست. وقتی جلوتر رفتم و تعصبات را کنار گذاشتم، متوجه شدم که مسئله هوش و استعداد نیست. در ایران ما پروژه‌های تیمی نداریم. یادم می‌آید اولین‌بار در یک کار گروهی، یکی از هم‌گروهی‌هایمان که آفریقایی بود، کل کار را خراب کرد. ما همه تکلیفمان را انجام داده و فرستاده بودیم که ویرایش نهایی را او انجام دهد، اما چون به برنامه word مسلط نبود، باعث شد نمره کل گروه کم شود. آن زمان خیلی حرص خوردم که من برترم و نباید این نمره را بگیرم. تا اینکه در تکلیف گروهی دیگری، من با چند سوئدی افتادم. این‌بار من برنامه اکسل را بلد نبودم ولی بقیه افراد بلد بودند و همین باعث شد نمره ما از ده، نه شود. درواقع یک جایی باختم و یک جایی بردم. این سیستم سوئدی‌ها خیلی برایم آموزنده بود، باید به آن در درازمدت نگاه کرد. من آن را در کلاس‌های خودم هم اجرا کردم، چون سیستم آمریکا هم این نقص را داشت، کار تیمی آنجا وجود ندارد. اما در سیستم آمریکا آموختم که چگونه می‌توان تحت‌فشار و به صورت موازی چندین وظیفه را انجام داد. ضرب‌الاجل‌ها در این کشور واقعی هستند. اینکه به طور موازی چند موضوع را کنار هم پیش ببریم خیلی مهم است. در فلوریدای مرکزی واحدی ایجاد کردیم تا در بحث مهندسی علوم به دانشجویان بگوییم انتگرال و مشتق‌گیری بعدا در واقعیت چگونه به دردشان می‌خورد. در حالی که در دانشگاه‌های ایران ما این مسئله را تا سال دوم و سوم دانشگاه نمی‌دانستیم. ما درک درستی از این فرمول‌ها نداریم و این موجب دلسردی می‌شود.» او که یاد حال و هوای دانشگاه‌های سوئد افتاده، یاد می‌کند از روزهای امتحان که مراقب نداشتند: «این مسئله خیلی برای ما عجیب بود، دیگر امتحان هیچ جذابیتی نداشت. بحث تقلب بی‌معنا شده بود و این برای ما که با این سیستم بزرگ شدیم جای تعجب داشت. اما در عوض می‌فهمیدیم که چرا درس می‌خوانیم.» شانه بالا می‌اندازد.
 
  هوش اجتماعی مهم‌تر از IQ است
وقتی صحبت از هوش می‌شود، همانقدر بی‌خیال و بی‌تفاوت است که در مورد درس خواندن در مدرسه: «اگر منظورتان تعریف سنتی از هوش یعنی IQ است، واقعا نمی‌توانم نظری بدهم، ولی هوش اجتماعی خیلی به انسان کمک می‌کند. بسیاری از سیاستمداران هوش اجتماعی بالایی دارند، اما متاسفانه در جوامع دانشگاهی محققان از آن بی‌بهره‌اند. آن‌ها دچار فردگرایی‌اند و معمولا در یک موضوع غرق می‌شوند و لزوما نمی‌توانند نتایج و یافته‌هایشان را منتقل کنند.» کاوه دارای هوش اجتماعی بالایی است. او ارتباط خوبی هم با رسانه‌ها دارد، درست برخلاف جریان علمی در ایران که فاصله معناداری بین خود و رسانه‌ها می‌بینند. شاید برای همین است که نیازهای جامعه را خوب درک می‌کند.
«ما خیلی مواقع در تحقیقاتمان ابزاری داریم که می‌خواهیم برایش مسئله خلق کنیم. اما مهم مسئله‌محور بودن است، یعنی ابتدا مشکلی داریم و بعد ابزار حل آن مشکل را پیدا می‌کنیم. نتایجی که معمولا در این تحقیقات به دست می‌آید خیلی متفاوت است با تصور اولیه ما. مثلا تحقیقی که بر روی زاینده‌رود انجام دادیم، نتیجه‌ای بسیار متفاوت داشت. فهمیدیم که انتقال آب در زاینده‌رود یکی از عوامل اصلی مشکل کمبود آب در زاینده‌رود است، چراکه توهم توسعه برای مردم ایجاد کرده. اخیرا هم کاری کردیم در مورد رد پای آبی اینترنت روی منابع آب. وقتی بیشتر و بیشتر کار کردیم، متوجه شدیم که یک گیگابایت اطلاعات، رد پای آبی‌اش می‌تواند برابر باشد با یک کیلوگرم گوجه‌فرنگی. یعنی میزان استفاده از شبکه‌های اجتماعی، همین چیزهایی که بین دوستان ردوبدل می‌شود، روی کمبود منابع آب تاثیر دارد.»
 
 در دانشگاه سختگیرم 
کاوه هیجان دارد، خودش می‌گوید که خیلی فضولم: «من خیلی‌ها را از دانشگاه اخراج کردم و حتی خیلی‌ها سعی می‌کنند از من فرار کنند.» صدای خنده‌اش می‌پیچد در اتاق: «شاید من بزرگ‌ترین مانع بر سر راه دانشجویانم باشم.» او از تعریف خلاقیت و اینکه واقعا آدم خلاقی است یا نه شانه خالی می‌کند: «شاید خلاقیت یعنی اینکه کاری را انجام دهی که دیگران نمی‌کنند و این کار حتما باید جذاب باشد، چون اگر نباشد فایده‌ای ندارد.» آینده پیش روی این جوان که استاد دانشگاه شده و لقب دانشمند گرفته چه می‌تواند باشد؟ «از نظر سلامتی خیلی بد، از لحاظ کاری واقعا نمی‌دانم. هنوز هم فکر می‌کنم که خیلی کار در حوزه عمل است. هنوز فکر می‌کنم نتوانسته‌ام خودم را با شرایط کشورهایی که در آن‌ها زندگی کرده‌ام، تطبیق دهم. آنجا هم که هستم بیشتر با ایرانی‌ها کار می‌کنم. با این حال به جای اینکه برگردم ایران مرتب این طرف و آن طرف می‌چرخم. دوست‌های زیادی پیدا کردم اما فکر می‌کنم دارم از خودم فرار می‌کنم و شاید دوباره باید برگردم و در ایران زندگی کنم.» برای اولین‌بار در مصاحبه یک لحظه آرام می‌شود. زندگی پیش روی او هنوز یک چالش بزرگ است.
ارسال دیدگاه