افولِ مرکزیتِ گفت‌وگو

چرا سینما و تلویزیون دیگر مرجع جمعی ما نیست؛ چه باید کرد؟

افولِ مرکزیتِ گفت‌وگو

علی نعیمی منتقد سینما

 
در یک دهۀ گذشته، نحوۀ تماشای تصویر در ایران دگرگون شده است. مخاطبی که روزی برای دیدن یک فیلم خوب، ساعت‌ها در صف سینما می‌ایستاد یا شب‌ها منتظر ساعت پخش سریال محبوبش در تلویزیون بود، امروز با چند کلیک به صدها ساعت محتوای متنوع در پلتفرم‌های آنلاین دسترسی دارد. این تغییر فقط یک تحول تکنولوژیک نیست؛ نشانه‌ای است از جابه‌جایی مرجعیت فرهنگی. در گذشته، سینما و تلویزیون نقش مرجع مشترک و جمعی داشتند؛ یعنی نقطه‌ای که نگاه‌های پراکندۀ جامعه را در یک قاب واحد جمع می‌کردند. فیلمی مثل اجاره‌نشین‌ها یا سریالی مانند پایتخت در زمان خود گفت‌وگوی ملی می‌ساختند. همه درباره‌شان نظر می‌دادند، شوخی می‌کردند و معنایی مشترک خلق می‌شد. امروز اما این «مرکز گفت‌وگو» از میان رفته است. هرکس محتوای مورد علاقه‌اش را در پلتفرمی خاص دنبال می‌کند و تجربۀ فرهنگی، به‌ جای جمعی بودن، تکه‌تکه و شخصی شده است. کاهش مخاطب سینما در ایران را نمی‌توان فقط به گرانی بلیت یا کمبود سالن نسبت داد؛ مسأله عمیق‌تر از آن است. سینما دیگر برای نسل تازه، مکان تجربۀ جمعی نیست. پلتفرم‌ها تجربه‌ای راحت‌تر، در دسترس‌تر و شخصی‌تر فراهم کرده‌اند؛ بدون صف، بدون سانس محدود و با انتخاب آزاد. اما در تلویزیون، ماجرا به بحران اعتماد و محتوای تکراری برمی‌گردد. تلویزیونی که روزی با مجموعه‌هایی چون سربداران، روزی روزگاری یا خانۀ سبز هم‌زمان آموزش، سرگرمی و فرهنگ‌سازی می‌کرد، آن توانایی برای همگام بودن با مخاطب را از دست داده است.  از میان رفتن مرجعیت سینما و تلویزیون، فقط یک زیان اقتصادی نیست؛ ضربه‌ای است به انسجام فرهنگی. جامعه‌ای که تجربۀ مشترک دیداری ندارد، دشوارتر می‌تواند دربارۀ خود گفت‌وگو کند. در گذشته، تماشای یک فیلم یا سریال، نقطه شروع بحثی جمعی بود؛ از خانواده تا اداره و تاکسی. امروز اما این گفت‌وگوها کم‌رنگ شده‌اند. هرکس در دنیای کوچک الگوریتمی خود سیر می‌کند و کم‌تر اشتراک فرهنگی با دیگری دارد. از سوی دیگر، فقدان مرجعیت رسمی، فضا را برای شکل‌گیری مرجعیت‌های غیررسمی باز کرده است. پلتفرم‌های بین‌المللی، شبکه‌های اجتماعی و تولیدکنندگان محتوای مستقل حالا نقش تعیین‌کننده‌تری در شکل‌دهی به ذائقۀ عمومی دارند. این تغییر لزوماً منفی نیست، اما وقتی نظام رسانه‌ای رسمی با این جریان‌ها وارد گفت‌وگو نمی‌شود، نتیجه‌اش شکاف فرهنگی و گاه بی‌اعتمادی اجتماعی است. با این‌ حال، افول مرجعیت سنتی سینما و تلویزیون به معنای پایان آن‌ها نیست. 
در جهان هم، با وجود سلطۀ پلتفرم‌ها، هنوز جشنواره‌ها، سالن‌های سینما و شبکه‌های عمومی نقش مهمی در تولید معنا دارند. تفاوت در نحوۀ مواجهه است. رسانه‌های موفق، به‌‌جای جنگیدن با پلتفرم‌ها، از آن‌ها آموخته‌اند. بی‌بی‌سی و نتفلیکس رقیب نیستند بلکه هرکدام بخش متفاوتی از تجربۀ مخاطب را پوشش می‌دهند. در ایران نیز می‌توان از همین مسیر الهام گرفت. بازآفرینی سینما و تلویزیون نیازمند درک تازه‌ای از مفهوم مرجعیت فرهنگی است. مرجعیت، امروز نه از بالا تحمیل می‌شود و نه صرفاً از طریق انحصار. باید از دل مشارکت و گفت‌وگو شکل بگیرد. 
مخاطب امروز در برابر «تبلیغ» و «تلقین» واکنش منفی دارد. او روایت صادق می‌خواهد؛ داستان‌هایی که از دل زندگی واقعی بیرون آمده باشند، نه روایت‌های ایدئولوژیک و بی‌روح. مرجعیت فقط با اعتماد ساخته می‌شود، و اعتماد از صداقت می‌آید. تولیدکننده باید بداند با چه نسلی سخن می‌گوید. نسل جدید نه نوستالژی گذشته را دارد، نه صبر تماشای کلیشه‌ها را. شناخت علمی سلیقۀ مخاطب، اولین گام احیای سینما و تلویزیون است. پلتفرم‌ها رقیب نیستند؛ فرصت‌اند. همکاری‌های مشترک بین تلویزیون، نهادهای فرهنگی و پلتفرم‌های داخلی می‌تواند محتوای باکیفیت‌تر و گسترده‌تری تولید کند. اگر مرزها منعطف شوند، رسانۀ ملی می‌تواند بخشی از این زیست‌بوم تازه باشد؛ نه بیرون از آن. 
ارسال دیدگاه
ضمیمه
ضمیمه