گره‌های فرهنگی سلامت روان

گره‌های فرهنگی سلامت روان

سمیرا مرادی روزنامه نگار

در بسیاری جوامع، اختلالات روانی همچنان یک انگ اجتماعی و تابو محسوب می‌شوند. در میان طبقات محروم، این موانع فرهنگی با شدت بیشتری وجود دارند و نه‌تنها دسترسی به درمان را ناممکن می‌کنند، بلکه به عامل تشدید اختلالات تبدیل می‌شوند. یکی از بسترهایی که سیاست‌گذران باید به آن توجه ویژه داشته باشند عرصه فرهنگ و تأثیرات جدی آن بر مردم است.

تابوها و انگ‌های اجتماعی
برچسب‌هایی چون دیوانه، ضعیف یا روانی در مواقع زیاد و میان جوامع سنتی متوجه کسی است که به روان‌درمانگر مراجعه می‌کند. این انگ‌ها در ذهن جامعه اطراف فرد ماندگار است و او را از درمان اختلالات روانی بازمی‌دارد. در باور عامه، شبکه‌های محلی و حتی خانواده‌ها بیماری روانی با شرم و محرومیت همراه است. هرچند بخش زیادی از جامعه امروز ضرورت استفاده از خدمات روان‌درمانی را پذیرفته، اما هنوز عده بسیاری حاضر نیستند منویات خود را در حضور دیگری به زبان بیاورند یا جایی مطرح کنند که تحت درمان هستند. مرتضی جوانی 30 ساله، اهل یک روستا و ساکن در تهران است. او می‌گوید: «اگر به من بگویند سرطان داری بهتر است تا بگویند روانی. مردم در روستا این چیزها را درک نمی‌کنند فکر می‌کنند تو دیوانه شده‌ای. اگر بروی پیش روان‌شناس دیگر کسی روی تو حساب نمی‌کند. وقتی در روستا هستم نمی‌توانم از این حرف‌ها بزنم. اما وقتی در شهر هستم کسی قضاوت نمی‌کند و در مورد مشکلاتم با روان‌شناس صحبت می‌کنم.» نمونه‌هایی مثل مرتضی فراوانند. این نشان می‌دهد گره‌های کور فرهنگی در قشر محروم جامعه ممکن است سیاست‌گذاری‌ها را نیز با شکست مواجه کند. 
ایجاد زیرساخت استفاده از خدمات روان‌درمانی در چنین مکان‌هایی قبل از آن‌که حرکت‌هایی برای تغییرات فرهنگی انجام شده باشد شاید کاری عبث باشد. خانه‌های سلامت خالی و روانشناسان بیکار نمی‌توانند دردی را از کسی که در درون خود رنج می‌کشد اما جرأت مراجعه به روانشناس را ندارد دوا کنند. برای پی بردن به دلایل این امر باید به سراغ زیرساخت‌ها رفت. افراد محروم کمتر فرصت و ابزار برای آگاهی دارند. دسترسی آن‌ها به اطلاعات و آموزش محدود است. ترس عامل مهم دیگر است. ترس بازماندن از نقش اجتماعی. در کنار فقر اقتصادی، بیمار روانی بودن می‌تواند به معنای طرد در اجتماع کوچک محلی باشد. 

نشانه‌هایی که نباید نادیده گرفت
دکتر لیلا برادران، روان‌درمانگر در پاسخ به این سؤال که آیا لازم است همه افراد به روانشناس مراجعه کنند یا خیر به آتیه نو می‌گوید: «همه ما زمینه‌های مختلفی از مشکلات را داریم، شاید به همین خاطر است که در روانشانسی می‌گوییم از نظر روانی آدم صددرصد سالم نداریم. خود ما هم به روان‌درمانگر مراجعه می‌کنیم. مهم شدت و ضعف این ناسالمی است. در خیلی موارد مشکلات افراد با همیاری، صحبت با خانواده و دوستان و بازگشت به نظم برطرف می‌شود. اما این‌ها مسائل ساده را دربر می‌گیرند. در موارد پیشرفته‌تر فرد باید کمک بگیرد و مشکل او نیاز به مداخله دارد. این را هم خود او می‌تواند تشخیص دهد. وقتی یک حال بد مداوم می‌شود و از بین نمی‌رود باید آن را جدی گرفت و به روانشناس مراجعه کرد. حتی نشانه‌های جسمی مانند تپش قلب بالا، حملات ترس، پرخاشگری بدون سابقه قبلی هشدارهایی جدی تلقی می‌شوند.» 
از طرفی عواقب درمان نکردن اختلالات روانی کم نیست. برادران در این مورد اضافه می‌کند: «افرادی که احتیاج به درمان دارند، ممکن است به‌جای مراجعه، درد را با سکوت تحمل کنند. این موضوع موجب تشدید افسردگی، اضطراب و حتی مشکلات اجتماعی مثل پرخاشگری و بیکاری می‌شود. بعضی مشکلات با گذشت زمان و بی‌توجهی تبدیل به مشکلات بزرگ‌تری می‌شوند. در این شرایط آسیب‌های موقتی تبدیل به بیماری‌های پیچیده‌تر می‌شوند و روند درمان را مدام سخت‌تر می‌کنند.»

آموزش محلی و اعتمادسازی درمانی
برای عبور از موانع فرهنگی موجود بر سر راه سلامت روان آموزش و اطلاع‌رسانی محلی کمک بسیاری به آگاهی مردم می‌کند. استفاده از خانه‌های بهداشت و معلمان مدرسه برای ارائه اطلاعات ساده اما معتبر در مورد اختلالات رایج، مراحل درمان و فواید آن مفید است. همچنین روان‌شناسان باید در میان مردم حضور یابند، در فعالیت‌های محلی مشارکت کنند و گوش شنوا باشند تا اضطراب نسبت به درمان کاهش یابد. مراجعه چهره‌به‌چهره یکی از راه‌های خوب و مؤثر برای اعتمادسازی است. روان‌درمانگر حوزه اختلالات اضطراب ادامه می‌دهد: «آگاهی‌بخشی را باید در این مسیر پیش برد که به افراد گفته شود بدون وجود اختلال روانی، کیفیت زندگی بسیار بالاتری خواهند داشت و میزان رضایت از خود، خانواده و شغل و زندگی بیشتری را تجربه می‌کنند. همین امر باعث می‌شود از دور باطل افسردگی خارج شوند و تلاش‌های معطوف به هدف داشته باشند. اگر مردم بتوانند این تفاوت بین حال بد و حال خوب را درک کنند نیازمند توصیه هیچکس نیستند و خودشان روند درمان را پیگیری می‌کنند.» 
همچنین در این زمینه به کار بردن ادبیات با بار مثبت می‌تواند کمک‌کننده باشد مانند پیام‌هایی که نمی‌گویند «اختلال و بیماری روانی...» بلکه می‌گویند «استرس، خواب ناکافی، تپش قلب...» تا درک‌پذیر باشند. 
در نهایت باید گفت تا زمانی‌که نگرش اجتماعی نسبت به بیماری‌های روانی تغییر نکند، حتی بهترین سیاست‌گذاری‌ها هم ناکامل‌اند. ترکیبی از آموزش محلی، اعتمادسازی و پیام‌های ساده و فرهنگی می‌تواند راه را برای دسترسی عادلانه‌تر به درمان گسترش دهد. 
ارسال دیدگاه
ضمیمه
ضمیمه