
ترس پنهان از روان درمانی
یکی از جدیترین چالشها در مسیر بهبود سلامت روان در کشور، موانع فرهنگی است که مانع مراجعه افراد به مراکز مشاوره یا رواندرمانی میشود. هنوز در ذهن بسیاری از مردم، دریافت خدمات روانشناسی بهعنوان نشانه ضعف یا بیماری جدی قلمداد میشود و همین نگاه، باعث تأخیر یا اجتناب از درمان میشود. برای عبور از این سد نامرئی، آموزش و اطلاعرسانی محلی میتواند نقشی کلیدی ایفا کند. تجربه نشان داده استفاده از خانههای بهداشت روستایی و شبکه بهورزان، همراه با ظرفیت معلمان مدارس، راهی مؤثر برای انتقال پیامهای ساده اما معتبر درباره اختلالات روانی رایج، مراحل درمان و فواید آن است. این پیامها وقتی با زبان مردم و در محیطهای آشنا منتقل شوند، اثرگذاری بیشتری دارند.
حضور روانشناسان و رواندرمانگران در میان مردم، فراتر از اتاق درمان، گامی مهم برای جلب اعتماد است. شرکت در فعالیتهای محلی، همراهی در رویدادهای فرهنگی یا ورزشی و حتی گفتگوهای کوتاه در حاشیه این برنامهها، به کاهش اضطراب افراد نسبت به مراجعه کمک میکند. روش «مراجعه چهرهبهچهره» در این میان جایگاه ویژهای دارد؛ زیرا امکان برقراری ارتباط انسانی و مستقیم را فراهم میکند و این ارتباط، زمینهساز اعتماد و تمایل به ادامه درمان است. به گفته یک رواندرمانگر حوزه اختلالات اضطراب، باید به مردم نشان داد که زندگی بدون اضطراب و افسردگی تا چه اندازه میتواند کیفیت بالاتری داشته باشد. وقتی فرد تجربه کند که رضایت بیشتری از خود، خانواده و شغلش دارد، انگیزهاش برای ادامه مسیر درمانی به مراتب بیشتر میشود.
نکته ظریف در این مسیر، نحوه بیان مشکلات روانی است. استفاده از ادبیاتی که بار مثبت دارد و به جای تمرکز بر برچسب «اختلال روانی» یا «بیماری روانی»، از نشانهها و تجربههای ملموستری مثل «بیخوابی»، «تپش قلب» یا «احساس خستگی دائمی» حرف میزند، باعث میشود پیامها برای مردم قابل درکتر و کمتر تهدیدآمیز باشند. این تغییر لحن میتواند مقاومتهای ناخودآگاه را کاهش دهد و مسیر را برای گفتوگو و پذیرش درمان هموارتر کند.
با این حال، حتی بهترین روشهای اطلاعرسانی هم در صورتی به نتیجه میرسند که همزمان نگرش اجتماعی تغییر کند. تا زمانی که انگ اجتماعی و قضاوتهای منفی نسبت به مراجعهکنندگان به مراکز رواندرمانی وجود دارد، بخش بزرگی از نیازمندان از این خدمات محروم خواهند ماند. تغییر نگرش یک فرایند زمانبر است که نیاز به کار هماهنگ میان رسانهها، مدارس، مراکز بهداشت و فعالان محلی دارد.
در نهایت، دستیابی به عدالت در سلامت روان نیازمند ترکیبی از آموزش محلی، اعتمادسازی و طراحی پیامهای ساده و متناسب با فرهنگ هر منطقه است. وقتی مردم ببینند که اطلاعاتی معتبر از افرادی مورد اعتمادشان میگیرند و در عین حال فشار قضاوت اجتماعی کاهش یافته است، تمایلشان برای مراجعه و پیگیری درمان افزایش مییابد. چنین رویکردی، نه تنها بار مراجعات دیرهنگام و هزینههای بالای درمان را کم میکند، بلکه میتواند کیفیت زندگی هزاران نفر را در شهرها و روستاهای کشور بهبود بخشد.
ارسال دیدگاه