
اسکرول های منفعلانه بحران فرهنگی در دنیای دیجیتال
حمیدرضا علینیا روزنامه نگار
در زمانهای زندگی میکنیم که زیرساختهای فرهنگی نه با انفجار، که با فرسایش خاموش تحلیل میروند؛ جایی که فروپاشی یک تمدن نه از دل جنگها یا قحطیها، بلکه از کاهش تدریجی مهارتهایی چون خواندن، نوشتن، اندیشیدن و گفتوگوی عقلانی آغاز میشود. اگر روزگاری فهم یک پاراگراف، توانایی دنبالکردن یک استدلال و تبیین یک دیدگاه، از بدیهیات آموزش عمومی محسوب میشد، امروز در بسیاری از جوامع مدرن دیگر بدیهی نیست. دادهها هشدار میدهند: ما نه درگیر یک بحران سطحی آموزشی که گرفتار زوال عمیق فرهنگ تفکر و سواد عمومی هستیم؛ زوالی که اگر مهار نشود، اساس دموکراسی، انسجام اجتماعی و انسانیت عقلانی را خواهد بلعید.
بحران بیسابقه سواد پایه
در آخرین ارزیابی ملی پیشرفت آموزشی (NAEP) در ایالات متحده، نتایج دانشآموزان پایه چهارم و هشتم در درک متون پایه، به پایینترین سطح خود در دو دهه گذشته رسیده است. دانشآموزان کلاس چهارم که نمیتوانند توالی رویدادها را در یک داستان ساده دنبال کنند؛ دانشآموزان کلاس هشتم که از درک پیام اصلی یک مقاله یا شناسایی دیدگاههای مختلف در یک بحث ناتوانند. اگرچه این نتایج در وهله اول صرفاً نگرانکنندهاند، اما با نگاهی عمیقتر درمییابیم که این فروکاست، نشانه ازدسترفتن توانایی استدلال است؛ تواناییای که هم برای زندگی فردی و هم برای نقشآفرینی در جامعه حیاتی است. دادههای بینالمللی نیز بر وخامت اوضاع صحه میگذارند. سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) در بررسیهای اخیرش از کاهش قابل توجه سواد خواندن و حساب در میان بزرگسالان در کشورهای عضو خبر داده است. آندریاس اشلایشر، مسئول آموزش این سازمان، نسبت به سطح پایین مطالعه در ایالات متحده هشدار داده و گفته است که حدود ۳۰ درصد آمریکاییها در حد مطالعه یک کودک دهساله سواد دارند. این وضعیت تنها درباره ایالات متحده نیست؛ بلکه تصویری است از افول جهانی کیفیت یادگیری و تفکر. نکته نگرانکنندهتر آنجاست که این افول، بهشکل نامتوازن در حال وقوع است. بررسیها نشان میدهد دانشآموزانی که در نیمه پایین جدول عملکرد تحصیلی قرار دارند، بیشترین افت را تجربه کردهاند؛ در حالیکه نمرات دانشآموزان برتر چندان تغییر نکرده. این یعنی شکاف دانایی و توانایی در حال عمیقتر شدن است. جامعه به دو دسته تقسیم میشود: اقلیتی که هنوز قدرت تحلیل و درک پیچیدگیها را دارد و اکثریتی که روز به روز بیشتر از آن فاصله میگیرد.
صفحه نمایش و زوال ذهنی
چه چیزی باعث این افول شده است؟ همهگیری کرونا با تعطیلی مدارس و سردرگمی آموزشیاش قطعاً سهمی داشته، اما بررسی روندها نشان میدهد که کاهش سواد از سالها پیش آغاز شده؛ از اوایل دهه ۲۰۱۰. تحلیلگران، یکی از دلایل محوری را افزایش زمان سپریشده در برابر صفحهنمایشها میدانند؛ اما نه هر نوع صفحهنمایشی. جستوجوی هدفمند در اینترنت، کتابخوانی دیجیتال یا آموزش آنلاین الزاماً مضر نیستند؛ بلکه آنچه توانایی شناختی انسان را بهمرور فرسوده میسازد، «اسکرول کردن منفعلانه» است: خیره شدن طولانی به ویدئوهای کوتاه، میمها، کلیپهای تکراری و محتوای طراحیشده برای جلب توجه سریع و مصرف فوری.
تیکتاک، ایکس، اینستاگرام و پلتفرمهای مشابه، الگوریتمهایی را بهکار میگیرند که نه برای تقویت خرد، بلکه برای حبس کاربر در چرخهای از تحریکات سطحی طراحی شدهاند. آنچه در این روند آسیب میبیند، فقط تمرکز نیست، بلکه توانایی فهم، حافظه کاری، پردازش زبانی و حتی همدلی انسانی است. به تعبیر یکی از صاحبنظران، انگار هر روز با پتکهایی بیوقفه به جمجمه ذهن جمعی ضربه میزنیم. یوهان هاری، نویسنده کتاب «تمرکز ربوده شده»، مینویسد: «دنیا پیچیده است. برای درک آن، نیازمند تمرکز عمیق و مداوم هستیم. اما در جهانی که طراحیاش بر حواسپرتی استوار است، تمرکز نه تنها دشوار، بلکه بهنوعی کنش مقاومتی شده است.» این مقاومت، اگر شکل نگیرد، بهمرور آنچه را که از تفکر انسانی باقی مانده، میبلعد.
فروپاشی عقلانیت روزمره
تأثیر کاهش سواد و تمرکز، صرفاً محدود به نتایج آزمونها نیست بلکه خود را در سطح زندگی روزمره نشان میدهد؛ در روابط انسانی، تصمیمگیریهای شخصی، و حتی در سیاست. انتخاب شریک زندگی، فهم مشکلات یک دوست، تصمیمگیری برای طلاق یا ازدواج، گرفتن وام، انتخاب شغل، رأیدادن یا حتی مشارکت در یک گفتوگوی اجتماعی، همگی نیازمند نوعی از توانایی شناختیاند که بدون پرورش مداوم ذهن، محقق نمیشود.
اگر فردی نتواند مسئلهمحوری یک موقعیت را تشخیص دهد، پیامدها را پیشبینی کند، ذهن دیگران را بفهمد یا بین احتمالات تمایز بگذارد، در عمل از ایفای نقش مؤثر در جامعه بازمیماند. این فرایند از جایی آغاز میشود که فرد به مطالعه پشت میکند که «خواندن» را بهمثابه یک عمل بیارزش تلقی میکند و خود را تسلیم جریان سطحی محتوا میسازد.
فرهنگی که مطالعه، گفتوگوی منطقی، مخالفت محترمانه و پرسشگری عقلانی را از ارزشهای خود حذف کند، بهتدریج به جامعهای واکنشی، هیجانی و بیثبات بدل میشود. جای استدلال را کلیپ میگیرد، جای بحث را فریاد، و جای نظر را میم. دیگر نه گفتوگویی باقی میماند، نه همدلیای و نه بستری برای ساختن آیندهای معنادار.
تهدیدی برای دموکراسی
در نهایت، این روند به چیزی فراتر از یک بحران آموزشی یا فرهنگی منتهی میشود: تهدیدی برای خود دموکراسی. نظامهای مردمسالار، بر پایه مشارکت شهروندانی بنا شدهاند که بتوانند اطلاعات را تحلیل کنند، میان منابع مختلف داوری کنند، استدلالها را مقایسه کنند و در نهایت، انتخابی آگاهانه داشته باشند. اما در جامعهای که بخش عمده جمعیت توانایی خواندن یک پاراگراف تحلیلی را ندارد، یا فرق میان نقلقول واقعی و جعلی را تشخیص نمیدهد، آنچه فرو میپاشد فقط سازوکار سیاسی نیست، بلکه بنیان گفتوگوی اجتماعی است.
دموکراسی بدون تفکر، به پوپولیسم بدل میشود. بدون سواد، به هیاهو و بدون همدلی، به انزوا و خشونت. جامعهای که نمیخواند، گوش نمیدهد؛ جامعهای که گوش نمیدهد، نمیفهمد؛ و جامعهای که نمیفهمد، نمیتواند تحمل کند. ما در آستانه لحظهای حیاتی ایستادهایم. مسیر کنونی، ما را به سوی فرهنگی هدایت میکند که در آن عقلانیت کالای نایابی است و تصمیمها با کلیک و ایموجی گرفته میشوند. اما هنوز دیر نشده است. هنوز میتوان با بازگشت به ارزش مطالعه، گفتوگوی مبتنی بر استدلال، و تربیت ذهنی، مسیر را تغییر داد.
تغییری که شاید سخت و زمانبر باشد، اما تنها راه نجات است؛ نجات از انحطاطی که نه با طنین طبلهای جنگ، بلکه در سکوت اسکرولهای بیپایان شکل میگیرد.
منبع: نیویورک تایمز
بحران بیسابقه سواد پایه
در آخرین ارزیابی ملی پیشرفت آموزشی (NAEP) در ایالات متحده، نتایج دانشآموزان پایه چهارم و هشتم در درک متون پایه، به پایینترین سطح خود در دو دهه گذشته رسیده است. دانشآموزان کلاس چهارم که نمیتوانند توالی رویدادها را در یک داستان ساده دنبال کنند؛ دانشآموزان کلاس هشتم که از درک پیام اصلی یک مقاله یا شناسایی دیدگاههای مختلف در یک بحث ناتوانند. اگرچه این نتایج در وهله اول صرفاً نگرانکنندهاند، اما با نگاهی عمیقتر درمییابیم که این فروکاست، نشانه ازدسترفتن توانایی استدلال است؛ تواناییای که هم برای زندگی فردی و هم برای نقشآفرینی در جامعه حیاتی است. دادههای بینالمللی نیز بر وخامت اوضاع صحه میگذارند. سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) در بررسیهای اخیرش از کاهش قابل توجه سواد خواندن و حساب در میان بزرگسالان در کشورهای عضو خبر داده است. آندریاس اشلایشر، مسئول آموزش این سازمان، نسبت به سطح پایین مطالعه در ایالات متحده هشدار داده و گفته است که حدود ۳۰ درصد آمریکاییها در حد مطالعه یک کودک دهساله سواد دارند. این وضعیت تنها درباره ایالات متحده نیست؛ بلکه تصویری است از افول جهانی کیفیت یادگیری و تفکر. نکته نگرانکنندهتر آنجاست که این افول، بهشکل نامتوازن در حال وقوع است. بررسیها نشان میدهد دانشآموزانی که در نیمه پایین جدول عملکرد تحصیلی قرار دارند، بیشترین افت را تجربه کردهاند؛ در حالیکه نمرات دانشآموزان برتر چندان تغییر نکرده. این یعنی شکاف دانایی و توانایی در حال عمیقتر شدن است. جامعه به دو دسته تقسیم میشود: اقلیتی که هنوز قدرت تحلیل و درک پیچیدگیها را دارد و اکثریتی که روز به روز بیشتر از آن فاصله میگیرد.
صفحه نمایش و زوال ذهنی
چه چیزی باعث این افول شده است؟ همهگیری کرونا با تعطیلی مدارس و سردرگمی آموزشیاش قطعاً سهمی داشته، اما بررسی روندها نشان میدهد که کاهش سواد از سالها پیش آغاز شده؛ از اوایل دهه ۲۰۱۰. تحلیلگران، یکی از دلایل محوری را افزایش زمان سپریشده در برابر صفحهنمایشها میدانند؛ اما نه هر نوع صفحهنمایشی. جستوجوی هدفمند در اینترنت، کتابخوانی دیجیتال یا آموزش آنلاین الزاماً مضر نیستند؛ بلکه آنچه توانایی شناختی انسان را بهمرور فرسوده میسازد، «اسکرول کردن منفعلانه» است: خیره شدن طولانی به ویدئوهای کوتاه، میمها، کلیپهای تکراری و محتوای طراحیشده برای جلب توجه سریع و مصرف فوری.
تیکتاک، ایکس، اینستاگرام و پلتفرمهای مشابه، الگوریتمهایی را بهکار میگیرند که نه برای تقویت خرد، بلکه برای حبس کاربر در چرخهای از تحریکات سطحی طراحی شدهاند. آنچه در این روند آسیب میبیند، فقط تمرکز نیست، بلکه توانایی فهم، حافظه کاری، پردازش زبانی و حتی همدلی انسانی است. به تعبیر یکی از صاحبنظران، انگار هر روز با پتکهایی بیوقفه به جمجمه ذهن جمعی ضربه میزنیم. یوهان هاری، نویسنده کتاب «تمرکز ربوده شده»، مینویسد: «دنیا پیچیده است. برای درک آن، نیازمند تمرکز عمیق و مداوم هستیم. اما در جهانی که طراحیاش بر حواسپرتی استوار است، تمرکز نه تنها دشوار، بلکه بهنوعی کنش مقاومتی شده است.» این مقاومت، اگر شکل نگیرد، بهمرور آنچه را که از تفکر انسانی باقی مانده، میبلعد.
فروپاشی عقلانیت روزمره
تأثیر کاهش سواد و تمرکز، صرفاً محدود به نتایج آزمونها نیست بلکه خود را در سطح زندگی روزمره نشان میدهد؛ در روابط انسانی، تصمیمگیریهای شخصی، و حتی در سیاست. انتخاب شریک زندگی، فهم مشکلات یک دوست، تصمیمگیری برای طلاق یا ازدواج، گرفتن وام، انتخاب شغل، رأیدادن یا حتی مشارکت در یک گفتوگوی اجتماعی، همگی نیازمند نوعی از توانایی شناختیاند که بدون پرورش مداوم ذهن، محقق نمیشود.
اگر فردی نتواند مسئلهمحوری یک موقعیت را تشخیص دهد، پیامدها را پیشبینی کند، ذهن دیگران را بفهمد یا بین احتمالات تمایز بگذارد، در عمل از ایفای نقش مؤثر در جامعه بازمیماند. این فرایند از جایی آغاز میشود که فرد به مطالعه پشت میکند که «خواندن» را بهمثابه یک عمل بیارزش تلقی میکند و خود را تسلیم جریان سطحی محتوا میسازد.
فرهنگی که مطالعه، گفتوگوی منطقی، مخالفت محترمانه و پرسشگری عقلانی را از ارزشهای خود حذف کند، بهتدریج به جامعهای واکنشی، هیجانی و بیثبات بدل میشود. جای استدلال را کلیپ میگیرد، جای بحث را فریاد، و جای نظر را میم. دیگر نه گفتوگویی باقی میماند، نه همدلیای و نه بستری برای ساختن آیندهای معنادار.
تهدیدی برای دموکراسی
در نهایت، این روند به چیزی فراتر از یک بحران آموزشی یا فرهنگی منتهی میشود: تهدیدی برای خود دموکراسی. نظامهای مردمسالار، بر پایه مشارکت شهروندانی بنا شدهاند که بتوانند اطلاعات را تحلیل کنند، میان منابع مختلف داوری کنند، استدلالها را مقایسه کنند و در نهایت، انتخابی آگاهانه داشته باشند. اما در جامعهای که بخش عمده جمعیت توانایی خواندن یک پاراگراف تحلیلی را ندارد، یا فرق میان نقلقول واقعی و جعلی را تشخیص نمیدهد، آنچه فرو میپاشد فقط سازوکار سیاسی نیست، بلکه بنیان گفتوگوی اجتماعی است.
دموکراسی بدون تفکر، به پوپولیسم بدل میشود. بدون سواد، به هیاهو و بدون همدلی، به انزوا و خشونت. جامعهای که نمیخواند، گوش نمیدهد؛ جامعهای که گوش نمیدهد، نمیفهمد؛ و جامعهای که نمیفهمد، نمیتواند تحمل کند. ما در آستانه لحظهای حیاتی ایستادهایم. مسیر کنونی، ما را به سوی فرهنگی هدایت میکند که در آن عقلانیت کالای نایابی است و تصمیمها با کلیک و ایموجی گرفته میشوند. اما هنوز دیر نشده است. هنوز میتوان با بازگشت به ارزش مطالعه، گفتوگوی مبتنی بر استدلال، و تربیت ذهنی، مسیر را تغییر داد.
تغییری که شاید سخت و زمانبر باشد، اما تنها راه نجات است؛ نجات از انحطاطی که نه با طنین طبلهای جنگ، بلکه در سکوت اسکرولهای بیپایان شکل میگیرد.
منبع: نیویورک تایمز
ارسال دیدگاه