نباید به گرفتاری بها داد

نباید به گرفتاری بها داد

خستگی آن دو روز بر وجود «آنتوان» سنگینی می‌کرد و هیچ‌یک از دو شب نتوانسته بود چشم روی هم بگذارد. توفانی که در پیش بود تمام شب فکر او را درگیر خودش کرده بود. روی تخت به صدایش گوش می‌داد. پنجره‌ها می‌لرزیدند، باد داخل شومینه هو می‌کشید. آنتوان بین خانه‌شان که از توفان به لرزه افتاده بود و زندگی‌اش ارتباط مبهمی حس می‌کرد. در عین حال برای مادرش هم نگران بود. مادر از نقش آنتوان در ناپدید شدن «رمی» چیزی نمی‌دانست، هرکس جای او بود از دیدن حال خراب و وحشت‌زدگی پسرش از ماجرا بو می‌برد اما خانم «کورتن» به روش خودش با حوادث روبه‌رو می‌شد. او بین افکار آزاردهنده و تخیلش دیوار بلند و ضخیمی بنا کرده بود که تنها مسائل دلشوره‌آوری می‌توانستند از آن عبور کنند که خلق‌وخوی منحصربه‌فرد او قادر بود با عادت‌ها و قوانین نقض‌نشدنی‌اش برطرف‌شان کند. بالاخره درست می‌شه، این عبارت را خیلی دوست داشت. معنی‌اش این بود که زندگی همچنان به مسیرش ادامه می‌دهد، اما نه آن‌طور که هست بلکه آن‌طور که ما می‌خواهیم. همه‌چیز تنها به خواست ما بستگی دارد، نباید بی‌خودی به گرفتاری‌ها بها داد، بهترین کار این است که آن‌ها را نادیده بگیریم، این روش همیشه برای او کارساز بود و تمام زندگی‌اش بر کارآمدی این روش گواهی می‌داد.
از رمان سه روز و یک زندگی، نوشته پی‌یر لومت
ارسال دیدگاه