به جای مزد، انعام می‌گیرند!

روایت آتیه‌‌نو از کارگرانی که بدون بیمه در کارواش‌ها کار می‌کنند

به جای مزد، انعام می‌گیرند!

هدیه کیمیایی

کارگر کارواش کنار خودرویی که آن را شسته ایستاده و برای قیمت انعامی که به او داده‌اند جروبحث می‌کند. انعام تمیز کردن هر کدام از قطعات خودرو در عرف مشخص است اما از آنجایی که این قیمت‌ها هیچ‌وقت به ثبت نرسیده است کارگران نمی‌توانند برای گرفتن آن به طور جدی اقدام کنند و این طور می‌شود که ما همیشه آنها را در حال جروبحث کردن برای گرفتن دستمزدشان با مشتری‌ها می‌بینیم. محمد بچه تربت‌حیدریه است. 24 سال دارد، اما چهره‌اش بیشتر از سنش به نظر می‌آید. می‌گوید: «کار شبانه‌روزی آدم را پیر می‌کند.» سه سال پیش کارش را در شهرش رها کرد و به تهران آمد. می‌گوید: «پدرم در تربت‌حیدریه یک مغازه کوچک سوپری دارد، ولی الان چون سنش بالا رفته دیگر نمی‌تواند مثل سابق سر کارش برود و تقریبا می‌شود گفت خرج خانواده را من می‌دهم. مثل همه شهرستانی‌هایی که می‌آیند تهران من هم برای فرار از بیکاری آمدم اینجا. البته می‌توانستم در شهر خودمان هم این کار را انجام بدهم ولی کارواشی‌های تربت‌حیدریه درآمدشان مثل تهران نیست.» او درباره حقوقی که می‌گیرد می‌گوید: «تا به حال در چندین کارواش کار کرده‌ام. اما در هیچ کدامشان چیزی به اسم حقوق وجود ندارد! نه حقوق می‌دهند، نه بیمه می‌کنند. سال‌های اولی که کار می‌کردم در ازای جای خواب مجانی کار می‌کردم.» اما حالا هم که چندین سال سابقه کار دارد وضعیت دستمزد و بیمه‌اش تغییری نکرده. دست‌هایش را نشان می‌دهد که بر اثر اصابت با مواد شوینده پوست‌پوست شده است. او بخشی از درآمد نداشته‌اش را باید برای درمان بدهد. می‌گوید: «درآمد کارگر کارواش از انعامی است که مشتری به او می‌دهد. البته چون کارواش ما کوچک است و انعام زیادی نمی‌گیریم صاحب‌کار به ما درصدی می‌پردازد که مبلغ زیادی نمی‌شود.» ماشین‌ها یکی‌یکی از حمام بیرون می‌آیند و حالا وقتی است که کارگران باید برای گرفتن انعامشان بیایند. 
علی همکار محمد، تازه در این کارواش مشغول به کار شده است. 19 سال بیشتر ندارد و وقتی می‌خواهد صحبت کند زبانش می‌گیرد. او مادرزادی لکنت زبان دارد و همین که شروع می‌کند برای انعامش صحبت کند از خجالت نمی‌تواند ادامه حرف‌هایش را بگوید. از این وضعیت آنقدر ناراضی است که حتی در روابط روزانه‌اش با همکارهایش هم دچار مشکل شده است. حاضر است کار کند و مزد نگیرد اما با مشتری‌ها برای انعام به‌قول‌معروف یکی‌به‌دو نکند. علی می‌گوید: «نمی‌توانم بگویم آقا انعام من را بده. گفتن این جمله برایم سخت است. آن هم وقتی می‌بینم مشتری‌ها نگاه بی‌تفاوتی می‌اندازند و هزار تومان کف دستم می‌گذارند و می‌روند. بعضی از آنها هم بدون اینکه حتی حرف خاصی بزنند می‌گذارند و می‌روند. بارها با خودم کلنجار رفته‌ام تا بتوانم همین یک جمله را بگویم اما وقتی گفته‌ام نتیجه‌ای نگرفته‌ام.» او درباره وضعیت کارگران و مشتری‌ها در کارواش می‌گوید: «گاهی بین کارگران و مشتری‌ها جروبحث و دعوا می‌شود. انگار دعوای ما با کارفرماها برای گرفتن حقوق و مزایا به هیچ جایی نمی‌رسد. بعضی وقت‌ها پیش می‌آید که آخر ماه بدهکار هم می‌شویم.»
مسئول کارگاه همین که می‌بیند کارگران مشغول صحبت هستند و دقیقه‌ای کارشان را ترک کرده‌اند از اتاقش بیرون می‌آید تا ماجرا را جویا شود. محمد و علی بی‌آنکه خداحافظی کنند سر کارشان می‌روند. حرف‌هایمان می‌ماند برای وقتی که ساعت کاری‌شان تمام می‌شود.
حالا ساعت کاری‌شان تمام شده. علی لباس‌های کارش را بیرون آورده و لباس‌های راحتی پوشیده است. در اتاقک پشت کارواش، کنار دو نفر دیگر از کارگران می‌خوابد. علی درباره رقم دقیقی که به‌عنوان دستمزد در کارواش می‌گیرد می‌گوید: «انعام ما رقم ثابتی ندارد؛ یکی 6 هزار تومان می‌دهد، یکی ۱۰ هزار تومان، یکی هم ۲ هزار تومان. بعضی‌ها ممکن است ۲۰ هزار تومان انعام بدهند ولی با برخورد نه‌چندان خوبشان آن را خراب می‌کنند. یکی هم ممکن است هزار تومان بدهد ولی با شوخ‌طبعی و برخورد خوب.»
محمد وقتی حرف‌های علی را می‌شنود لبخند می‌زند. او ماشین مدل‌بالا را معیار خوبی برای بالا بردن رقم انعام می‌داند و می‌گوید: «از هر ده ماشین مدل‌بالا هشت تا انعام می‌دهند ولی کسانی که ماشین مدل‌پایین دارند کمتر انعام می‌دهند. البته این‌طور نیست که هر کس ماشین مدل‌پایین دارد انعام ندهد. بارها شده که یکی با پراید آمده اما انعام بی‌ام‌و را داده و بی‌ام‌و هم انعام پراید را.» علی اما این تجربه را رد می‌کند و می‌گوید: «البته این ماجرا همیشه هم جواب نمی‌دهد.»
او خاطره‌ای درباره یکی از تجربه‌های کاری‌اش می‌گوید و نتیجه برعکسی که از آن گرفته است: «یک روز یک ماشین بی‌ام‌و وارد کارواش شد. با خودم گفتم حتما راننده‌اش می‌خواهد انعام خوبی بدهد. پیرمردی مهربان و دست‌ودل‌باز به نظر می‌رسید. نزدیک به سه برابر وقتی که برای شستشوی خودروهای دیگر می‌گذاشتم برای آن گذاشتم. وقتی شستن ماشین تمام شد با خودم گفتم حتما می‌خواهد مقدار زیادی به من انعام بدهد. اما دست توی جیبش برد و یک 2 هزار تومانی کف دستم گذاشت. از آن روز به بعد تصمیم گرفتم که دیگر گول ماشین مدل‌بالای مشتری‌ها را نخورم.»
میان حرف‌هایمان بهنام هم از راه می‌رسد. او هم مثل علی کم‌سن‌وسال است و در اتاقک پشتی کارواش می‌خوابد. چند ماه بیشتر نیست که از شبستر به تهران آمده. می‌گوید: «ما هفت نفر هستیم که در کارواش جای خواب داریم و شبانه‌روز با هم زندگی می‌کنیم. دو نفر از ما افغان و بقیه ایرانی‌اند. از ما هفت نفر همیشه باید حداقل پنج نفرمان سر کار حاضر باشند و دو نفر می‌توانند همزمان به مرخصی بروند. حالا اینکه چه کسی چه موقع و چند روز مرخصی برود بین خودمان تصمیم‌گیری می‌کنیم و درنهایت سرکارگر اجازه می‌دهد.»
محمد درباره وضعیت زندگی‌اش و اینکه خرج زندگی‌اش را چطور تامین می‌کند می‌گوید: «اینجا حقوقی که به ما نمی‌دهند. ما باید روی انعام مشتری‌ها حساب کنیم. من دو سال است که بچه‌دار شده‌ام. هزینه زندگی‌ام تقریبا سه برابر قبل شده. وقتی می‌بینی شب قرار است بچه‌ات سر گرسنه زمین بگذارد مجبوری برای گرفتن انعام بیشتر هر کاری کنی.»
او درباره آرزوها و آینده‌اش می‌گوید: «همیشه دوست داشتم خواننده شوم. اما هیچ‌وقت به آرزویم نرسیدم. گاهی با خودم می‌گویم من قرار بود در زندگی‌ام کجا باشم و الان کجا هستم؟ بعضی وقت‌ها از زندگی ناامید می‌شوم. وقتی می‌بینم هیچ‌وقت قرار نیست بیمه داشته باشیم یا حتی حقوقی که هرماه روی آن حساب کنم. با بچه‌های همکارم چندبار برای بیمه اقدام کرده‌ایم اما هیچ جوابی نگرفته‌ایم. حتی کارگرهای قدیمی هم در صنف ما بیمه نیستند. آخر و عاقبت ما خیلی خوب نیست. آخر زندگی‌مان هم معلوم نیست چه می‌شود.»
ارسال دیدگاه
ضمیمه
ضمیمه