من برای «ساختن» زنده‌ام

من برای «ساختن» زنده‌ام

پیرمرد برایم شعر می‌خواند و تاکید دارد که این یادت بماند: «گر مرد رهی میان خون باید رفت/ از پای فتاده سرنگون باید رفت». نگاهش که می‌کنی از موهای سپیدش این احساس به تو دست می‎دهد که پر است از تجربه؛ غیر از این هم نیست. هر حرفی که می‌زند برایش یک دنیا استدلال دارد، استدلال‌هایی که از میان تجربه بیرون می‌آید. موهای سپیدش گواه همان چیزی است که خودش می‌گوید: «دهه‌ هفتم کاری من است.» محمد عطاردیان نامی آشنا است برای آنهایی که در حوزه اقتصاد به‌ویژه در زمینه صنعت احداث، فعالیت داشته‌اند. سال‌های زیادی است که کار خود را آغاز کرده و غیر از تاسیس شرکتی فنی و مهندسی، در سندیکاها هم دستی بر آتش داشته است. محمد عطاردیان رئیس کانون عالی انجمن‌های صنفی کارفرمایان ایران است. او از جمله آدم‌هائی است که چون در حوزه‌ی صنعت احداث هم در زمینه‌ی مشاوره‌ای راه‌سازی و هم در حوزه‌ی پیمانکاری کار کرده از سابقون راه‌سازی ایران است و حتی برخی او را شناسنامه‌های راه‌سازی می‌دانند. وقتش معمولا پر است. همین‌که با این سن و سال می‌گوید حتی در دوران کرونا هم دفترم را تعطیل نکرده‌ام، گواه است که چگونه کار می‌کند. در زمانی که با او تماس گرفتیم تا از تجربه‌هایش برای‌مان بگوید در جلسه بود و بعد هم می‌خواست به جلسه‌ای دیگر برود. میان این دو، چند دقیقه‌ای وقت شد تا خیلی فشرده از تجربه‌ هفت دهه فعالیت‌اش ‌صحبت کنیم. خودش تاکید داشت مگر می‌شود، کتاب به این قطوری را در وقتی اندک ورق بزنیم و به محتوایش دقت کنیم؟ محمد عطاردیان بیشتر در میان رسانه‌ای‌ها یک فعال صنفی است زیرا مقابل نامش همیشه این واژگان را می‌بینید که نوشته شده: رییس هیات‌مدیره، نایب‌‌رییس هیات‌مدیره، عضو هیات‌مدیره‌ کانون عالی انجمن‌های صنفی کارفرمایی ایران. او با آتیه‌نو به گپ‌وگفت نشسته و از تجربیاتش خیلی خلاصه صحبت کرده است:

اگر دقت کرده باشید وقتی جوانترها مقابل یک سپیدموی می‌نشینند و می‌خواهند درباره موضوعی مرتبط با حوزه‌ای حرفه‌ای صحبت کنند، همیشه در ذهن‌شان این‌ سوال به وجود می‌آید که او روزگار را چگونه گذرانده است. نخستین سوال من هم همین است که شما از کی وارد کار شدید و چطور؟ 
من از سال 1338 وارد کار شدم مثل همه. امروز هم که با شما صحبت می‌کنم 7 دهه از آن روزها می‌گذرد. سال 1342 شرکتی را تاسیس کردم و از آن روز به بعد هم همیشه کار کرده‌ام و تلاشم بر این بوده تا بتوانم بخش کوچکی از این کشور را تا حد توان آباد کنم. 
 
آقای مهندس! شما در این 7 دهه به طور طبیعی، تجربیات مختلفی دارید. هم قبل از انقلاب کار کرده‌اید و هم بعد از انقلاب و البته در دوره‌های مختلف‌ آن. قبل از انقلاب وضع کار چطور بود؟
به نظر من خیلی تفاوتی نداشت.
 
چرا؟
منظورم محتوا نیست. نه اینکه فضای کاری و کسب‌وکار در آن روزها به لحاظ محتوایی با امروز متفاوت بود؛ خیر. منظور من نظامات اداری است که ربطی هم به حکومت‌ها ندارد. در آن زمان پارتی‌‌بازی وجود داشت. حالا هم هست. آن زمان مشکلات پیش روی تولید بود. برخی افراد صاحب نفوذ بودند و اقداماتی انجام می‌دادند. از لحاظ بوروکراسی کشور گرفتار بود و بسیاری موارد مشابه که در نظام اداری از آن روزها تا امروز وجود دارد و قابل کتمان هم نیست. خود مسئولان هم منتقد چنین فضایی هستند. می‌خواهم بگویم این شرایط که در فضای کسب‌وکار ما است، محصول نظام اداری حاکم بر کشور است که قبل از انقلاب هم بوده، حالا هم هست.
 
 انقلاب که شد، فضای جدیدی به وجود آمد. امید فراوانی ایجاد شد اما خیلی زود جنگ آغاز شد. به طور طبیعی جنگ اقتصاد خاص خود را دارد. از آن زمان بگویید که شرایط کار چطور بود؟ 
به نظر من شرایط کاری در هر دوره، دو بخش دارد. یکی اینکه شرایط عمومی اقتصادی است و برای همه یکسان است. وقتی یک کشور در فضای جنگ است به طور طبیعی شرایط برای تمام بنگاه‌ها یکی است، مگر اینکه ارتباطات خاصی داشته باشید که در این موضوع فرقی ندارد چه شرایطی باشد. برای افرادی که به طور معمول فعالیت می‌کنند و ارتباطات خاص ندارند یک اصل وجود دارد و آن هم کار است. کار و کار. من در دوران جنگ فقط به کار فکر می‌کردم و البته در شرایط دیگر هم همین طور بوده است. اینها جزو زندگی است. شما باید زندگی کنید و قرار نیست اگر جنگ باشد یا شرایط دیگر، زندگی تعطیل شود. برای همین است که راهش را یاد می‌گیرید.
 
 بعد از جنگ دوره‌ای بود به نام سازندگی که سیاست‌های تعدیل اقتصادی‌ آن بسیار مورد نقد قرار گرفته است. تورم بالا از ویژگی‌های این دوره بود. به عنوان فردی که از آغاز دهه ‌1340 وارد فعالیت شدید، آن دوره را چطور دیدید؟
ما به عنوان تولید‌کننده یا پیمانکار و آبادگر، همیشه گرفتار بوده‌ایم. همان‌طور که قبلا هم گفتم اصلا تفاوتی ندارد که کدام دوره باشد. این نظام اداری است که همه ما را گرفتار کرده و تا این نظام سامان پیدا نکند نمی‌توان از مشکلات موجود عبور کرد.  دوره‌ سازندگی هم همین طور بود. تورم افزایش یافت و برخی سیاست‌ها برای تولید و کارهای عمرانی مانع ایجاد کرده بود اما ما چون سختی‌های دوره‌های قبل را دیده بودیم این دوره هم نتوانست محدودیتی برای ما ایجاد کند. سخت بود اما تلاش کردیم تا از این فضا هم بگذریم. ما و همراهان‌مان در طول این مدت بدون توقف کار کرده‌ایم.
 
 شاید سخت‌ترین دوره‌ای که می‌توان از آن یاد کرد، همین دوره کرونازده‌ این روزها باشد. دوره‌ای که به نظر می‌رسد برای بسیاری از کارفرمایان و به تبع آن برای کارگران سخت بوده است. این تجربه را چطور می‌بینید؟
من چند بار برای شما تشریح کردم که واقعیت این است برای ما به عنوان کارفرما یا تولید‌کننده فرقی نمی‌کند. یعنی نباید فرقی داشته باشد..
اینکه می‌گویید خیلی منطقی به نظر نمی‌رسد چون تقریبا همه‌ فعالان اقتصادی این دوره را خیلی سخت توصیف کرده‌اند. مگر اینکه تجربه‌ اقتصاد کرونایی شما با دیگران متفاوت باشد.
ما روزهای سخت زیادی دیده‌ایم. حتی سخت‌تر، بنابراین کرونا هم استثنا نیست. باید بتوانیم با آن کنار بیاییم. من سخنرانی‌ای کردم که فایل صوتی آن را خیلی از سایت‌ها منتشر کردند. خود من دفترم را در ایام کرونا یک روز هم تعطیل نکردم مگر همان روزهایی که برای تعطیلات عید، باید تعطیل می‌شد. 
 
 مگر به توصیه‌های بهداشتی برای تعطیلی واحدها توجه نکردید؟
بله! ماسک زدیم، ضد‌عفونی کردیم و همه‌ موارد را رعایت کردیم و در دفتر کار هم حاضر شدیم. ما باید بدانیم نمی‌شود اقتصاد را تعطیل کرد. فقط باید خودمان را آماده می‌کردیم. یعنی یک یا دو هفته زمان نیاز دارد که برخی از زیرساخت‌ها را آماده کنیم. بعد با رعایت تمام نکات می‌توان کارها را آغاز کرد. کارها نباید نباید زمین بماند. 
 
 این وسط تکلیف بیماران چه می‌شود. کارگرانی که هنگام کار مبتلا می‌شوند؟
من در همان سخنرانی گفتم باید کار را ادامه داد. اگر کارگری مریض هم شود باید نظام حمایتی را فعال کرد و سازمان‌های بیمه‌گر وارد شوند. این بخش دیگر مربوط به قانون است که همه چیز را مشخص کرده و درباره‌ رابطه کارگر و کارفرمایی هیچ خلاء و ایرادی در آن وجود ندارد اما آنچه در کشور ما جا نیفتاده، فرهنگ رعایت قانون است. کارفرمایان عموما به دلیل مسائل و مشکلات اقتصادی از بیمه کردن و قرارداد بستن با کارگر خود فرار می‌کنند. باید با لحاظ قانون و انجام نظارت این بخش‌ها را درست کرد، نه اینکه کار را تعطیل کنیم. 
 
 یکی از تجربیاتی که من در مواجهه با برخی از فعالان اقتصادی دارم این است که می‌گویند بهترین روش این است که پول‌مان را در بانک بگذاریم و سودش را بگیریم و زیر سایه و باد کولر خوش بگذرانیم، چون تولید و کارآفرینی موانع بسیار زیادی دارد. شما چرا این کار را نکردید؟
من نمی‌توانم. من باید بسازم. اصلا برای همین ساختن زنده‌ام. زندگی هم یعنی همین تلاش‌ها. من در این هفت دهه کار و تلاش شاید آدم خیلی پولداری نشده باشم اما توانسته‌ام اعتباری کسب کنم. به نظر خودم که این‌طور بوده است. این‌طور نیست؟
 
 کاملا درست است. شما به واسطه‌ همین تلاش‌ها این اعتبار را دارید و اگر امروز یک رسانه با شما صحبت می‌کند برای همین اعتبار است...
 من این تلاش را دوست دارم، حتی در سال‌های گذشته هیچ وقت حاضر نشدم آپارتمان بسازم و بفروشم. مشکلات زیادی هم در مسیرم بوده، حتی سه سال برای وجود همین مشکلات به خاک سیاه نشستم اما رها نکردم و ادامه دادم. این سازندگی برای من از پول ارزش بیشتری دارد. با سختی‌ها و مشکلاتش هم باید کنار آمد. خود همین مشکلات و سختی‌ها به ما نشان می‌دهد که چطور باید راه را بپیماییم. این شعر از شیخ عطار را از طرف من به یادگار داشته باشید: 
 گر مرد رهی میان خون باید رفت/ وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید رفت
ارسال دیدگاه
ضمیمه
ضمیمه