نسل دوم و سوم افغانستانیها در ایران
ایران دیگر نمیتواند چشمش را بر واقعیت ببندد؛ واقعیتی که نسل دوم و سوم مهاجران افغانستانی در آن به شکلی روشن حضور دارند و تبدیل به بخشی از جامعه ما شدهاند. اگر نگاهی به سرشماری ۱۳۹۵ بیندازیم، نزدیک به 2 میلیون تبعه افغانستان در ایران زندگی میکردند که بیش از دوسوم آنها زیر ۳۰ سال بودند. یعنی در آن زمان دوسوم جمعیت کودک، نوجوان یا در سالهای آغازین جوانی بودند. حالا در سال ۱۴۰۴، همان کودکان و نوجوانان امروز جوانانی ۱۹ تا ۲۹ سالهاند، فعال، تحصیلکرده و اجتماعیشده در ایران. برای بسیاری از این نسل، ایران تنها خانهای است که میشناسند. آنها در مدارس ایرانی درس خواندهاند، فارسی را با لهجه محلی صحبت میکنند و فرهنگ ایران برایشان آشناست. افغانستان برای برخی نه زادگاه واقعی، بلکه خاطرهای دوردست است که تنها از طریق داستانهای خانوادگی میشناسند. بنابراین، صحبت از بازگشت اجباری یا اخراج این جوانان، مثل این است که بخواهیم کسی را از تنها محیطی که میشناسد بیرون بیندازیم و به کشوری بفرستیم که نه شبکه اجتماعی دارد، نه مهارت زبانی و نه شناختی از ساختارهای فرهنگی و اقتصادی. تجربههای جهانی نشان داده که چنین اقداماتی معمولاً به بحران هویت، فقر و حتی مهاجرت دوباره منجر میشود. سیاستگذاری درباره مهاجران دیگر نمیتواند همه را یکسان ببیند. نسل دوم و سوم، با فرهنگ و زبان ایران آمیخته شدهاند و رویکرد ادغام اجتماعی به جای طرد، هم انسانیتر است و هم اقتصادی پایدارتر. این نسل نهتنها نیروی جوان و آماده ورود به بازار کار است، بلکه میتواند سرمایه انسانی ارزشمندی برای آینده کشور باشد. در شرایطی که افغانستان پس از بازگشت طالبان هنوز ثبات ندارد، سیاست بازگشت گسترده نهتنها عملی نیست، بلکه پیامدهای انسانی و منطقهای منفی دارد. نسل دوم و سوم مهاجران، از نظر هویتی و فرهنگی به جامعه میزبان نزدیک شدهاند. آنها در دانشگاهها، بازار کار و فضاهای اجتماعی فعالاند و سبک زندگیشان تفاوت چندانی با همسالان ایرانی ندارد. نادیده گرفتن این واقعیت، میتواند احساس طردشدگی، بیاعتمادی و شکاف فرهنگی ایجاد کند. ایران با این نسل روبهروست؛ قبول یا رد آنها تصمیمی است درباره آینده جامعهای که با حضورشان شکل گرفته است.
جامعه افغانستانی در ایران از مرحله «مهاجر موقت» عبور کرده و به مرحله «سکونت» رسیده است. سیاستهای واقعبینانه باید بر پذیرش و ادغام اجتماعی تمرکز کنند: مسیرهای قانونی اقامت و تحصیل فراهم شود، مشارکت در بازار کار تسهیل گردد و بخشی از آنها بهعنوان شهروند بالقوه شناخته شوند. چنین رویکردی نهتنها از بروز بحرانهای اجتماعی جلوگیری میکند، بلکه از ظرفیت انسانی این نسل برای رشد کشور بهرهبرداری میکند. همچنین، از منظر جمعیتشناختی، این نسل بخش بزرگی از هرم جمعیتی فعال ایران را تشکیل میدهد. کودک ۱۴ سالهی سال ۱۳۹۵ اکنون ۲۳ ساله است، نوجوان ۱۰ ساله امروز ۱۹ سال دارد و جوان ۲۰ سالهی آن زمان، اکنون ۲۹ ساله است. این نسل در میانه جامعه حضور دارد و میتواند نقش مهمی در بازار کار، دانشگاهها و فضاهای فرهنگی ایران ایفا کند. اخراج یا فشار برای بازگشت این نسل، تنها موجب هدررفت این ظرفیت انسانی خواهد شد. نسلی از افغانستانیها که در ایران بزرگ شدهاند، دیگر صرفاً «مهاجر» نیستند؛ آنها بخشی از بافت اجتماعی، فرهنگی و انسانی ایران معاصرند. پذیرش آنان نهتنها یک ضرورت انسانی و اخلاقی است، بلکه تصمیمی راهبردی برای آینده ایران محسوب میشود. زمان آن رسیده که این واقعیت را بپذیریم و نسلی که دیروز مهمان بود، امروز بخشی از خانواده بزرگ ایران شناخته شود. تصمیم درباره آینده آنها، در واقع تصمیم درباره آینده جامعهای است که با آنان درهمتنیده شده است.
جامعه افغانستانی در ایران از مرحله «مهاجر موقت» عبور کرده و به مرحله «سکونت» رسیده است. سیاستهای واقعبینانه باید بر پذیرش و ادغام اجتماعی تمرکز کنند: مسیرهای قانونی اقامت و تحصیل فراهم شود، مشارکت در بازار کار تسهیل گردد و بخشی از آنها بهعنوان شهروند بالقوه شناخته شوند. چنین رویکردی نهتنها از بروز بحرانهای اجتماعی جلوگیری میکند، بلکه از ظرفیت انسانی این نسل برای رشد کشور بهرهبرداری میکند. همچنین، از منظر جمعیتشناختی، این نسل بخش بزرگی از هرم جمعیتی فعال ایران را تشکیل میدهد. کودک ۱۴ سالهی سال ۱۳۹۵ اکنون ۲۳ ساله است، نوجوان ۱۰ ساله امروز ۱۹ سال دارد و جوان ۲۰ سالهی آن زمان، اکنون ۲۹ ساله است. این نسل در میانه جامعه حضور دارد و میتواند نقش مهمی در بازار کار، دانشگاهها و فضاهای فرهنگی ایران ایفا کند. اخراج یا فشار برای بازگشت این نسل، تنها موجب هدررفت این ظرفیت انسانی خواهد شد. نسلی از افغانستانیها که در ایران بزرگ شدهاند، دیگر صرفاً «مهاجر» نیستند؛ آنها بخشی از بافت اجتماعی، فرهنگی و انسانی ایران معاصرند. پذیرش آنان نهتنها یک ضرورت انسانی و اخلاقی است، بلکه تصمیمی راهبردی برای آینده ایران محسوب میشود. زمان آن رسیده که این واقعیت را بپذیریم و نسلی که دیروز مهمان بود، امروز بخشی از خانواده بزرگ ایران شناخته شود. تصمیم درباره آینده آنها، در واقع تصمیم درباره آینده جامعهای است که با آنان درهمتنیده شده است.
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها




