منت بزرگی که فردوسی بر ما دارد، احیا و ابقای تاریخ ملی و زبان فارسیِ ماست.

تمام‌قد به احترامِ شاهنامۀ فردوسی نادرۀ ایران

منت بزرگی که فردوسی بر ما دارد، احیا و ابقای تاریخ ملی و زبان فارسیِ ماست.

حمیدرضا محمدی روزنامه‌نگار

منت بزرگی که فردوسی بر ما دارد، احیا و ابقای تاریخ ملی و زبان فارسیِ ماست.
محمدعلی فروغی

این‌روزها هرجا و همه‌جا صحبت از شاهکار حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی است. در هر جمعی و اجتماعی، نَقلِ نُقلِ «شاهنامه» است؛ کتابی که به قول حسن انوری؛ «فقط داستان جنگ‌ها و پیروزی‌های رستم نیست، بلکه سرگذشت ملتی در طول قرون و نمودار فرهنگ، اندیشه و آرمان این ملت کهن‌سال است.» اثری که اگر نبود، شاید در سده‌های نخست پس از اسلام و حمله و هجمۀ اعراب به ایران، حالا چیزی از زبان فارسی باقی و جاری نمانده بود و حالا ما مانند ملت مصر، هویت ملی‌مان را از کف داده بودیم. این حماسۀ بی‌مانند بود که ایرانیّتِ ما را حفاظت و حراست کرد تا از تیغِ تاراج برکنار بماند و دست‌خوش آسیب نشود.  سیدحسن تقی‌زاده در جایی در وصف حکیم توس نوشته است: «فردوسی برای ایران همان مقام را دارد که هومر شاعر یونانی برای یونان قدیم، هوراس برای روم، شکسپیر برای انگلیس، گوته برای آلمان، ویکتور هوگو و امثال او برای فرانسه، پوشکین برای روسیه و اِمرَؤالقِیس و مُتَنَبّی برای ملت عرب. او یک کاخ بلندی جاودانی برای بنای ملیت ما برافراشت که به قول خود او از باد و باران گزند نیابد و عمرها بر آن بگذرد و خراب نشود.» و برای همین هم هست که شاهنامه نه‌فقط عصارۀ ایرانی‌گری، که آکنده از روح انسانیت است و مستظهر به فضایل اخلاقی. شاهکاری که به اعتقاد محمدامین ریاحی؛ «سراسر ستایش خرد و داد و راستی و مردانگی و نیکی و مهربانی، و ستیز با پلیدی و تباهی و دروغ و بی‌خردی و سنگدلی مخصوصاً ستمگری غاصبان بیگانه است.»، ملک‌الشعرا بهار؛ «فردوسی استخوان بازوی ایرانیان را قوی ساخت و قلب مردم پارسی‌زبان را فراخ و سینه‌های آنان را پهن و قدمهای آنان را در راه مردی و مردانگی و رشادت و غیرت استوار و ثابت ساخت.» و مجتبی مینوی؛ «زبان فارسی وسیلۀ استحکام علقه اتحاد و ارتباط طوایف ایرانی است و شاهنامه مایه و پایۀ زبان فارسی را چنان غنی و محکم کرد که از آن پس فراموش‌شدن‌اش و ازمیان‌رفتن‌اش محال بود.»، و ایرج افشار؛ «فردوسی با آفرینش شاهنامه رشتۀ ازهم‌گسیختۀ ملیت ایرانی را به هم گرده زده. از آن پس صدها بدِ حادثه و آشوبِ زمانه بر ما گذشت ولی هویت ایرانی خود را همچنان نگاه داشته‌ایم و این را تا حدود زیادی مدیون شاهنامه‌ایم.» حالا کسی پیدا شده که با زبانی طنز و بیانی هجو به چالش‌اش کشیده و زیر سؤالش برده و جنجال به پا کرده است. در این مدت هرآن‌کس که دردِ ایران و غمِ زبان فارسی داشته، در تقبیح‌‌اش سخن رانده، اگرچه در همۀ سرزمین‌ها و نزد ممالک راقیه، مشاهیر و معاریف را بر صدر می‌نشاندند و آثارشان را مکرر و مداوم تحسین و تکثیر می‌کنند، اما اگر پایبند به حق آزادی بیان هستیم و بر دست‌یازیدن به آن پای می‌فشاریم، باید حق زینب موسوی را هم محفوظ بداریم که با شاهنامه طنازی کرده باشد؛ ولو سخیف و لوده‌گونه و حتی موهن، چه برسد به آن‌که برایش اعلام جرم شود.  خودمانیم؛ چند نفر از ما دست‌کم در یک‌سال گذشته، تازه اگر در خانه‌مان شاهنامه باشد و پیدا شود، تورقی کرده‌‎ایم و بیتی خوانده‌ایم. چندتن از ما حداقل در یک‌سال گذشته فرزندان‌مان را توصیه به شاهنامه‌‎خوانی کرده‌ایم.
پس شاید بهتر باشد کلاه‌مان را بالاتر بگذاریم و خود را نهیب زنیم که از شاهنامه که نصایح اخلاقی‌اش حتماً برای همین اکنون‌مان می‌تواند درس باشد، دور مانده‌ایم؛ آن‌هم درست در روزگاری که تقریباً یک‌‎هزاروشش‌صد کیلومتر آن‌سوتر، در تاجیکستان، به هر خانواده، دو جلد شاهنامه هدیه شده است. کار فرهنگی یعنی این نه آن‌گونه که در ایران فقط باد در غبغب می‌اندازند و آخرش هم غفلت می‌ورزند. بودجه‌ای هم در عرصۀ فرهنگ برای اهتمام در زبان فارسی و فرهنگ ملی اگر قرار است تخصیص یابد، باید این‌گونه باشد تا همین نسل z که در این سه‌چهار سال اخیر بسیار درباره‌شان صحبت در میان است، بدانند فردوسی کیست و شاهنامه چیست. تا نسل آینده تهی از شاهنامۀ فردوسی نشود و نباشد که به گفتۀ محمدعلی اسلامی نُدوشَن؛ «شاهنامه‌، با آن‌که‌ از زمان‌های‌ دور حرف‌ می‌زند، آموزه‌هایش‌ هنوز راه‌گشا هستند، و می‌توان‌ گفت‌ که‌ با همۀ قدمت‌، تازه‌ترین‌ کتاب‌ زبان‌ فارسی‌ است‌.»
ارسال دیدگاه