دریچه لنز، حقیقت را می‌بینند

دریچه لنز، حقیقت را می‌بینند

مهین داوری روزنامه نگار

  پشت هر تصویر، جهانی نهفته است؛ جهانی که تنها با نگاه یک عکاس جان می‌گیرد. آنچه در قاب می‌ماند، تنها نور و سایه نیست، بلکه تکه‌ای از حقیقت زندگی‌ است؛ گاه درخشان، گاه تلخ و گاه چنان عریان که تاب دیدنش دشوار است. عکاس، با همه آسیب‌پذیری‌های انسانی‌اش، بار این حقیقت را به دوش می‌کشد و میان لحظه و تاریخ، پلی می‌زند که شاید هرگز در کلمات نگنجد. در آستانه روز عکاس، گفت‌وگو با ایمان حامی‌خواه ـ عکاس باسابقه خبرگزاری مهر ـ بیش از آنکه یادآور خاطرات فردی باشد، آیینه‌ای است از سرگذشت جمعی نسلی که زندگی‌شان با نور و لنز گره خورده است. او بیش از پانزده سال از عمر خود را در عرصه عکاسی گذرانده؛ از ثبت لحظات ورزشی تا مستندهای اجتماعی که بی‌پرده رنج و واقعیت را آشکار می‌کنند. امروز، در جایگاه خبرنگار سازمانی، همچنان با همان شور روایتگری ادامه می‌دهد؛ گویی خاطرات، هنوز از پس لنز، او را دنبال می‌کنند.

علاقه به مثابه قطب‌نما
برای عکاس، انتخاب سوژه نه امری سفارشی، بلکه انتخابی درونی‌ست. حامی‌خواه با لحنی قاطع می‌گوید: «علاقه، محور اصلی است.» بسیاری به سمت عکاسی مدلینگ می‌روند، برخی دل در گرو تبلیغات یا پروژه‌های اقتصادی می‌نهند، اما او همواره به مستند اجتماعی بازگشته است؛ جایی که انسان، رنج و امید، موضوع اصلی‌اند. چشمانش برق می‌زنند وقتی خاطره‌ای را بازگو می‌کند: عبور از کوچه‌ای قدیمی، توجهش را به بنایی فرسوده جلب می‌کند. پشت آن دیوارها، زن و شوهری زندگی می‌کردند؛ معتاد، کارتن‌خواب، و در عین حال باقیمانده‌ای از حرمت انسانی. با اجازه خودشان، چند فریم گرفت؛ تصاویری که شاید بیش از هر تحلیل‌گری از وضعیت اجتماعی سخن می‌گفتند. او تأکید می‌کند که عکس‌ها بدون واکنش منفی پذیرفته شدند؛ چراکه نگاهش نه قضاوت‌گرانه، بلکه انسانی بود.

حقیقتی که سیاست نمی‌پسندد
اما مستند اجتماعی، همواره در میانه میدان مین حرکت می‌کند. حامی‌خواه با لحنی آرام اما مصمم توضیح می‌دهد: «در کشورهای کمتر توسعه یافته، عکاسی حقیقت‌محور هرگز خوشایند سیاستمداران نیست. عکس، بی‌واسطه است. چیزی را پنهان نمی‌کند. همین ویژگی، آن را خطرناک می‌سازد.» او یادآور می‌شود که در رخدادهای اخیر، عکاسان بارها با محدودیت و فشار مواجه شدند. با این حال، حرفه‌ای بودن ایجاب می‌کند که با وجود سدها و فیلترها، چند فریم منتشر شود؛ گواهی کوچک از حقیقتی بزرگ. این «چند فریم»، هرچند اندک، سندی است بر اینکه عکاس مأموریت خود را انجام داده است.

مرز اخلاق و بقا
تهدید و خطر، بخش جدایی‌ناپذیر کار عکاس اجتماعی است. حامی‌خواه با آرامش خاصی به یاد می‌آورد: «وقتی از همان زوج کارتن‌خواب عکاسی می‌کردم، موادفروشان محل از راه رسیدند؛ اما انگار همه چیز عادی بود، هیچ اتفاقی نیفتاد.» سپس صدایش جدی‌تر می‌شود: «اما حتی در آن شرایط، انتشار عکس چهره‌شان خط قرمز من بود. اخلاق، بخشی از مسئولیت ماست.» این مرز باریک میان ثبت حقیقت و حفظ کرامت انسان‌ها، همان چیزی است که به گفته او، بار سنگین این حرفه را بیشتر می‌کند.

روزمرگی عکاسی سازمانی
دنیای عکاسی سازمانی، به تعبیر او، بی‌هیجان است. عکس‌ها اغلب استاندارد و تکراری‌اند؛ جلسات رسمی، بازدیدهای اداری، سفرهای مقامات. اما در میان همین روتین، گاهی روزنه‌ای برای خلاقیت باز می‌شود. او توضیح می‌دهد: «وقتی همراه هیأتی به سفر می‌روی، امکان ثبت قاب‌هایی متفاوت فراهم می‌شود؛ لحظاتی که شاید غیررسمی و انسانی باشند. همین تفاوت، استقبال زیادی به دنبال دارد.»

زخمی که دیر سر باز می‌کند
بیشترین تأثیر کار اما، نه در میدان خطر، بلکه در سکوت پس از آن ظاهر می‌شود. حامی‌خواه با صدایی آرام ادامه می‌دهد: «در لحظه حادثه، دوربین مثل سپری عمل می‌کند. عکاس فکر می‌کند مصون است. اما بعدها، وقتی از صحنه فاصله می‌گیرد، زخم‌ها سر باز می‌کنند.»
اشاره می‌کند به همکارانی که سال‌ها پس از ثبت فاجعه‌ای چون زلزله یا سیل، تازه با کابوس‌ها و افسردگی دست به گریبان شدند. به گفته او، بسیاری از عکاسان خبری ایران با شکست‌های عاطفی، طلاق یا بیماری‌های روانی مواجه‌اند. تلخی کار، تنها روی سوژه نمی‌ماند؛ به خانه و زندگی شخصی آنان نیز سرایت می‌کند.
اما رنج عاطفی، تنها بخشی از ماجراست. بحران اقتصادی، بار دیگر بر دوش عکاسان خبری سنگینی می‌کند. حامی‌خواه توضیح می‌دهد: «بیشتر عکاسان، به‌ویژه در خبرگزاری‌ها، روزبه‌روز فقیرتر می‌شوند. دستمزدها ناچیز است، امنیت شغلی وجود ندارد و هیچ نهادی آن‌ها را جدی نمی‌گیرد.»
 او از دو گروه عمده سخن می‌گوید: عکاسانی که صرفاً حق‌التصویر دریافت می‌کنند، و گروهی محدود با قراردادهای یک‌ساله و حقوقی نزدیک به حداقل وزارت کار. گروه نخست، وضعیتی «وحشتناک» دارند. او با ناباوری رقم‌ها را بازگو می‌کند: «در شهرستان، یک عکاس فعال، نهایتاً ده میلیون تومان در ماه می‌گیرد، آن هم با دوربین و تجهیزاتی که خودش وام گرفته و خریده؛ تجهیزاتی که ارزش‌شان چند صد میلیون تومان است.»
بیمه نیز تا مدت‌ها وجود نداشت؛ تنها پس از تأسیس صندوق هنر، برخی توانستند تحت پوشش قرار گیرند. قراردادها اغلب استثماری‌اند و ساعات کاری، بی‌پایان. با وجود سختی کار، مشمول قوانین «کار سخت و زیان‌آور» هم نمی‌شوند.
 فراموشی و افول
تلخی روایت، در پایان گفت‌وگو آشکارتر می‌شود. حامی‌خواه حسرت می‌خورد که روزنامه‌ها دیگر مانند گذشته به عکاسان اختصاصی اهمیت نمی‌دهند. خبرگزاری‌ها، پس از ظهور شبکه‌های اجتماعی، به مراتب ضعیف‌تر شده‌اند و تنها به‌ظاهر چند عکاس را حفظ کرده‌اند تا پوشش خبری داشته باشند. او با لبخندی تلخ می‌گوید: «ما بین خودمان اصطلاحی داریم: ما می‌رویم که زینت مجلس باشیم. عکاس، دیگر نه شاهد حقیقت، بلکه صرفاً حضوری تشریفاتی است؛ ماشینی انسانی که می‌رود، عکس می‌گیرد و برمی‌گردد. شور و رقابت دهه‌های هشتاد و نود جای خود را به روزمرگی داده است.»

بازگشت به جوهره کار
با همه این دشواری‌ها، هنوز آن چیزی که حامی‌خواه و هم‌نسلانش را سر پا نگه داشته، عشق به ثبت حقیقت است. اگرچه زندگی‌هایشان آکنده از بی‌ثباتی و دشواری است، اما ایمان دارند که هر فریم، ارزش ایستادگی دارد. عکاس، حتی اگر «زینت مجلس» خوانده شود، باز هم چشم جهان است؛ کسی که با فشردن شاتر، لحظه‌ای را برای همیشه از فراموشی نجات می‌دهد. و شاید همین است راز ماندگاری: آن‌که پشت دوربین ایستاده، نه صرفاً کارمند یک رسانه، بلکه حافظ حافظه جمعی است؛ حافظه‌ای که اگرچه با رنج و فقر آمیخته، اما هنوز در هر فریم نفس می‌کشد. 
ارسال دیدگاه
ضمیمه
ضمیمه