تعدیل نیرو؛ بحران خانواده‌های کارگری

تعدیل نیرو؛ بحران خانواده‌های کارگری

مهین داوری روزنامه نگار

تعدیل نیرو در مجتمع‌های صنعتی تنها یک رقم آماری نیست؛ زنجیره‌ای از پیامدهای اجتماعی است که بنیان خانواده‌ها را هدف می‌گیرد. وقتی کارگری در کارخانه‌ای مانند پتروشیمی ارغوان گستر ایلام شغل خود را از دست می‌دهد، درآمد خانوار قطع نمی‌شود، بلکه کرامت، آرامش روانی و امکان برنامه‌ریزی برای آینده فرزندان نیز ناگهان از بین می‌رود. روایت خانواده‌های تعدیل‌شده گواهی ملموس این واقعیت تلخ است. 
در روستای دارشکن شهرستان چوار ایلام، محمد غلامحسینی‌فر، مرد ۳۸ ساله‌ای که نفس‌هایش با بوی نفت و رنگ داربست عجین شده، داستان ماست. او یک‌سال‌وهفت ماه پیش از پتروشیمی ارغوان‌گستر ایلام تعدیل شد. خانه‌اش تنها ۵۰۰ متر با محل کار سابق فاصله دارد؛ فاصله‌ای که حالا به اندازه یک رؤیای دست‌نیافتنی است. 
چشمانش از رنج بیکاری سخن می‌گویند و هنگام یادآوری فرزندانش نمناک می‌شوند. سه فرزند دانش‌آموز دارد؛ یکی در آستانه کلاس اول، دیگری در چهارم دبستان و دختر بزرگش که افسردگی، مهمان ناخوانده روحش شده است.
 او می‌گوید: «به خدا شرمنده بچه‌هام و زنم شدم…» و صدایش می‌لرزد. حتی تهیه یک صبحانه ساده برای مدرسه فرزندانش در این مدت دشوار شده است. ماشینش که برای تأمین هزینه‌ها به آژانس داده بود، به دلیل قسط‌های عقب‌افتاده از دستش رفته و حالا گاهی برادرش دخترش را به مدرسه می‌رساند.
 محمد ادامه می‌دهد که مدیر و کادر مدرسه آل‌عصمت و فاطمه‌الزهرا (س) چوار از وضعیتشان باخبرند و در مواقعی که دختر بزرگش به دلیل دوری روستا دیر به مدرسه می‌رسد، مراعاتش می‌کنند. حتی زمانی که او تصمیم به ترک تحصیل دخترش گرفت، مدرسه مانع شد. اما هزینه سرویس به شهر چوار کابوسی است که هر ماه تکرار می‌شود. 
برای پیگیری نتایج آزمون استخدامی پتروشیمی و بازگشت به کار، محمد چهار بار به تهران سفر کرده و پاسخی که شنیده، «اتمام پروژه» بوده است، در حالی که نزدیک به ۲۰۰ نفر غیربومی از شهرهای دیگر مشغول به کار شده‌اند. او می‌گوید آزمون دیگری هم برگزار شده، اما امیدی به آن ندارد چون هیچ حمایتی ندارد. اکنون او و خانواده‌اش در انبوهی از قرض و ناامیدی گرفتارند و حتی گوشی موبایلش را از ترس طلبکاران خاموش کرده است. زندگی برای محمد و امثال او، به انتظاری تلخ برای عدالت تبدیل شده است؛ انتظاری که هر روز دورتر می‌شود.

پارکینگ ۳۲ متری؛ زندگی در محدودیت
 همسر هومن محمودی، یکی دیگر از تعدیل شدگان پتروشیمی، از دشواری تأمین معیشت سخن می‌گوید: «شرایط زندگی ما خیلی سخت شده و افسردگی گرفتیم.» او توصیف می‌کند که خانواده چهارنفره‌شان در یک پارکینگ ۳۲ متری زندگی می‌کنند و با حسرت از نزدیکی خانه‌شان به پتروشیمی می‌گوید؛ پرسشی تلخ که چرا کارگران بومی که سال‌ها امیدوارانه کنار این مجموعه زندگی کرده‌اند، جای خود را به نیروهای غیربومی داده‌اند. 
اکنون زندگی این خانواده تنها با حقوق اندک ۱۴ تا ۱۵ میلیون تومانی اداره می‌شود، آن‌هم با دشواری روزمره برای تأمین نیازهای اولیه. بزرگ‌ترین زخم، ناتوانی در برآوردن حداقل خواسته‌های آموزشی فرزندانشان است؛ دختر بزرگ که دانشجوست از محرومیت کلاس‌های کنکور و دختر کوچک‌تر که آرزوی شرکت در کلاس‌های تقویتی دارد، حرف می‌زند.
 مادر با دردی مضاعف می‌گوید: «گاه حتی نمی‌توانیم توقعات حداقلی آن‌ها را برآورده کنیم.» و با وجود وعده‌هایی درباره جذب ۱۵ نفر از افراد بالای ۳۵ سال، هیچ نشانه‌ای از امید در سخنان او دیده نمی‌شود. این روایت، تصویری روشن از تأثیر موج تعدیل‌ها بر آموزش، آرزوهای بر باد رفته نسل بعد و فروپاشی امید در جامعه محلی ارائه می‌دهد. 
ارسال دیدگاه
ضمیمه
ضمیمه