
وقتی تجرد انتخاب نیست
الهه ابراهیمی روزنامه نگار
ازدواج، رؤیای مشترک نسلهاست؛ نه فقط برای دختری که در سودای ساختن آیندهای روشن است بلکه برای خانوادهای که چشم به راه دیدن خوشبختی او نشستهاند. برای بسیاری از زنان، ازدواج تنها آغاز یک زندگی مشترک نیست؛ گاه دریچهای است به سوی تحقق آرزوها، گاه راهی برای رهایی از قید و بندهای خانه پدری، و گاه امیدی برای لمس عشق و همدلی در کنار کسی دیگر. اما این راه، همیشه هموار نیست. برای بعضی، قصهی ازدواج، تکرار یک انتظارِ بیسرانجام است؛ سالها میگذرند، فرصتها رنگ میبازند، دل میتپد اما وصال نمیرسد. آنگاه، زن میماند و دو راهیِ دشوار: ماندن در انتظار، یا دل کندن و ادامه دادن.
در چنین بزنگاهی است که «تجرد قطعی» شکل میگیرد. گرچه برخی بر این باورند که تجرد یک انتخاب است، اما بسیاری از زنان، این مسیر را نه از سر رضایت، بلکه بهاجبار شرایط برمیگزینند. اجبار نیافتن همراهی همسنگ، اجبار نپذیرفتن حداقلها، اجبار سازشنکردن با ازدواجهایی که به جای شکوفایی، مایه فرسودگیاند. در این میان، گروهی از زنان اما آگاهانه و جسورانه، تجرد را انتخاب میکنند. زنانی که میگویند: «یا آنچه میخواهم، یا هیچ». آنها رویایشان از زندگی مشترک را با وسواس و معیارهای مشخصی تعریف میکنند و حاضر نیستند به صرف متأهلشدن، به هر بهایی تن دهند. برای این زنان، ازدواج اگر قرار است باشد، باید نقطه اوج باشد، نه سکوی سقوط.
با این حال، باید پذیرفت که تنهایی، انتخاب اول هیچ دلی نیست. تا وقتی چشمها میبینند و گوشها میشنوند، دلها هم میتپند. هر زنی، هرچقدر هم مستقل و مقاوم، دستکم یکبار رویای با هم بودن را در دل پرورانده است. اما برخی رویاها هرگز تعبیر نمیشوند. تجرد قطعی، تنها یک «وضعیت» نیست؛ یک زیست متفاوت است که نیاز به درک و بهرسمیتشناختن دارد. خوشبختانه در سالهای اخیر، زنانی که مسیر تجرد را پیش گرفتهاند، با تلاش و ارادهای ستودنی، ایستادهاند. آنها جنگیدهاند تا استقلال را نه در سایه همراهی دیگران، بلکه بر شانههای خویش بنا کنند؛ زنانی که یاد گرفتهاند بهجای تکیه به شانه مردی، بر زانوان خویش استوار بایستند.
شاید وقت آن رسیده است که نگاهمان را به تجرد قطعی عوض کنیم؛ نه بهعنوان یک نقص، شکست یا ناکامی، بلکه بهمثابه انتخابی انسانی در مواجهه با واقعیتهای پیچیده زندگی. این زنان را باید دید، شنید، و به رسمیت شناخت. چون آنها هم سهمی از زندگی دارند؛ حتی اگر دستشان خالی از دستانی دیگر باشد.
زندگی در مسیر بینقشه
فاطمه ۵۴ ساله است. سالها پیش دل در گروی یک نفر داشت، اما آن داستان هرگز به سرانجام نرسید. خودش میگوید: «فقط او را میخواستم، اما نشد.» و بعد از آن، دیگر نخواست. مسیر تنهایی را در پیش گرفت. تحصیل کرد، کار پیدا کرد و حتی مدتی مستقل از خانواده زندگی کرد. اما طولی نکشید؛ کمتر از یک سال بعد، بار دیگر به خانه والدین بازگشت و حالا زندگیاش در یک اتاق کوچک خلاصه شده است. از او میپرسم: «آیا از مسیری که طی کردهای، راضی هستی؟» لبخندی تلخ میزند و با تأمل میگوید: «اگر به گذشته برگردم، این مسیر را انتخاب نمیکنم.» فاطمه را سالهاست که میشناسم. زن عمیق و دقیقی است. سخنانش سنجیدهاند، حتی در عاطفیترین لحظهها. نظم زندگیاش آهنین است: خانه و محل کار. به شدت به چارچوبهای شخصیاش پایبند است و ارتباط معنوی پررنگی با خدا دارد. شاید همین ایمان عمیق، ستونِ استواریِ روزهای دشوارش بوده است.
در نقطهای دیگر از این روایت، مریم ایستاده است. ۵۰ ساله، با زندگیای متفاوت. او ۲۴ سال پیش از شهر زادگاهش به تهران آمد، تا برای خود قصهای بسازد جدا از خواهرانش. حالا نزدیک به دو دهه است که تنها زندگی میکند. مسیر شغلیاش پرفراز و نشیب بوده، بارها کار عوض کرده، تا اینکه چند سال پیش مسیرش به دنیای ورزش گره خورد . مریم از زندگیاش راضی است. خودش میگوید: «سختی کم نداشتم، اما سعی کردم دوستانی دور خود جمع کنم که مثل من تنها زندگی میکنند. آدم باید حلقه حمایتی خودش را بسازد.» او هم آرزوی زندگی زیر یک سقف مشترک را داشته، اما حالا میگوید: «سقف خودم را دارم.» لبخند میزند و با طنز خاص خودش ادامه میدهد: «بعد از یائسگی کمی افسرده شدم، ولی الان با شناخت بیشتر از خودم، بهتر زندگی میکنم.»
مریم از دوچرخهسواری میترسید، اما از چند ماه پیش یادگیری آن را آغاز کرده و حالا با افتخار از پیشرفتش میگوید. با همان خنده شیرینش ادامه میدهد: «هنوز هم دوست دارم ازدواج کنم. ولی نه با هرکسی. تنهایی بهتر از با هر کس بودن است.»
این دو زن، دو روایتاند از یک انتخاب – یا شاید یک سرنوشت. یکی با حسرت، یکی با رضایت. یکی با ثبات، یکی با تحول. اما هر دو، در یک نقطه مشترک هستند: ایستادگی. فاطمه و مریم، دو چهره از واقعیتی هستند که در جامعه ما کمتر دیده و شنیده میشود. تجرد قطعی نه همیشه انتخابی آزادانه است، نه همیشه تحمیلی کامل؛ گاه ترکیبی از هر دو است، در میان شادی و غم، در میانه راه.
نگاهی آماری کلان
بر اساس آمارهای سال ۱۴۰۳ مرکز آمار ایران، در حال حاضر حدود ۸۷ میلیون نفر در کشور زندگی میکنند که ۴۳ میلیون نفر از آنها زن هستند. از این جمعیت زنان، برآورد میشود که حدود ۲۱ میلیون نفر کمتر از ۳۵ سال سن داشته باشند؛ همچنین از میان این ۲۱ میلیون نفر، ۱۵ میلیون نفر «دختر» هستند. از این میزان، ۷.۵ میلیون نفر کودک (زیر ۱۲ سال)، حدود ۳.۵ میلیون نفر نوجوان (۱۲ تا ۱۷ سال)، ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر جوان (۱۸ تا ۲۴ سال) و یک میلیون و ۷۰۰ هزار نفر نیز در دوره آخر جوانی (۲۵ تا ۳۴ سال) قرار دارند. از میان جمعیت چهار میلیون نفری دختران ۱۸ سال به بالا، ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر نیز دانشجو هستند. همچنین از میان ۲ میلیون و۲۰۰هزار دانشجو، حدود یک و نیم میلیون نفر در مقطع لیسانس، ۸۰۰ هزار نفر در مقطع فوق لیسانس و ۱۱۲ هزار نفر در مقطع دکترا مشغول به تحصیل هستند. ۵۰ درصد زنان تحصیلکرده شاغل نیستند. این در حالی است که با وجود بالا بودن پوشش تحصیلی دختران نسبت به پسران در مقاطع مختلف تحصیلی، مسئله اساسی این است که به طور کلی شاخصهای تحصیلی در ایران باید افزایش یابد، چراکه تحصیلات به صورت هدفمند صورت نمیگیرد. نکته مهم دیگر اینکه از میان جمعیت ذکرشده در مجموع ۶ میلیون نفر متأهل هستند. همچنین میانگین سن ازدواج ۲۵.۵ سال است که این رقم در دهههای اخیر حدود ۲ سال افزایش داشته است.
آمارهای تجرد قطعی
بر اساس استانداردهای جمعیتشناسی، «تجرد قطعی» به سنی گفته میشود که پس از آن شانس یا تمایل ازدواج به شدت کاهش مییابد که معمولاً حدود ۴۵ سال برای زنان و ۵۰ سال برای مردان است. بر اساس آمارهای موجود تا پیش از انقلاب، این نرخ حدود ۱.۸درصد برای زنان و ۲ درصد برای مردان بود، اما در دهههای اخیر، این رقم برای زنان دهه ۵۰ به نزدیک ۵ درصد افزایش یافته، در حالی که همچنان برای مردان ۲درصد باقی مانده است. نکته قابل تأمل، کاهش سن تجرد قطعی زنان است. در دهههای گذشته، سن تجرد قطعی زنان حدود ۴۵ سال بود، اما اکنون این سن به حدود ۳۸ تا ۴۰ سال کاهش یافته است .
به سهولت و دقت بالا نمیتوان درباره آمار واقعی زنان مجرد صحبت کرد. با این حال سال گذشته از سوی سازمان ثبت احوال اعلام شد زنانی که حد فاصل 29 تا 49 سال هستند و ازدواج نکردهاند 980 هزار نفر هستند. این در حالی است که برخی گزارشها حاکی است که ۳۰۰ تا 500 هزار زن از دهه شصتیها ممکن است در مسیر تجرد قطعی قرار گیرند. تجرد قطعی؛ بهویژه در زنان متولد دهه ۶۰ شدت بیشتری دارد. دلیل اصلی آن هم افزایش تعداد دختران این دهه و ناکافی بودن تعداد مردان سن مناسب ازدواج بوده است، بهخصوص به این دلیل که بسیاری از مردان دهه ۶۰ با زنان نسلهای پایینتر ازدواج کردهاند .
همچنین تحصیلات بالا، اشتغال با کیفیت محدود، و استقلال نسبی زنان باعث شده بسیاری ازدواج را به تعویق بیندازند یا آن را بهکل نپذیرند. حتی زنان تحصیلکرده ممکن است همچنان مجرد بمانند؛ چون نمیخواهند استقلال خود را فدای سنتهای ازدواج کنند .
نکته مهم دیگر، میزان تجرد قطعی دختران در استان تهران به عنوان بالاترین رقم و در استانهای محروم به عنوان پایینترین رقم عنوان شده است. همچنین این نکته را باید بهخاطر داشت که آمار ازدواج در ایران طی یک دهه گذشته بهطور قابل توجهی کاهش یافته؛ به طوری که از حدود ۷۹۵ هزار مورد در سال ۱۳۹۲ به ۴۸۱ هزار مورد در سال ۱۴۰۲ رسیده که به معنای کاهش حدود ۴۰ درصدی است. در همین حال، تجرد قطعی زنان بالای ۴۰ به حدود ۵درصد رسیده که پیش از انقلاب تقریباً صفر بوده است .
تنهایی، ناخواسته یا انتخابی آگاهانه
سخن گفتن از تجرد قطعی، دشوار است. این نه فقط یک موضوع آماری یا پدیده اجتماعی، بلکه موضوعی عمیقاً انسانی و چندوجهی است. اظهارنظر درباره چنین مسائلی همواره با پیچیدگیها و حساسیتهایی همراه است، چراکه پای تجربههای زیسته و انتخابهای شخصی افراد در میان است. با این حال، نمیتوان از مسئولیت دولتها در قبال جمعیت رو به افزایش زنان مجرد – بهویژه آنهایی که به سن تجرد قطعی نزدیک شدهاند – چشم پوشید. مسئولیتی که بیش از هرچیز باید معطوف به بهبود کیفیت زندگی و افزایش توانمندی این گروه از زنان باشد.
دخترانی که از تحصیل بازماندهاند، مهارت کافی برای ورود به بازار کار ندارند و وابستگی کامل اقتصادی به خانواده دارند، در معرض آسیبهای بیشتری قرار دارند. در نبود شبکههای حمایتی و فقدان سیاستهای مؤثر، این افراد ممکن است به حاشیه رانده یا در چرخهای از فقر پنهان، انزوای اجتماعی و بیانگیزگی گرفتار شوند.
تجرد و افول سرمایه اجتماعی
برخی کارشناسان درباره مجرد ماندن دختران و حتی پسران دیدگاههای خاصی دارند و بر این باورند که این رویه به ساختار خانواده و جامعه آسیب وارد میکند و مهمترین پیامد آن کاهش زاد و ولد و جمعیت کشور در سالهای آتی است که همین عاملی برای کاهش شادی و آرامش در بین مردم خواهد بود. همچنین گفته میشود در صورت تجرد قطعی، نیازهای روان شناختی، اجتماعی، اقتصادی و فکری هر انسانی که از طریق خانواده برآورده میشود، ممکن است برآورده نشود و این عامل میتواند باعث افزایش آسیب و ناهنجاری در جامعه شود و دیگر خانوادهها را درگیر کند و حتی در زندگی دیگران هم تأثیرگذار باشد. از سویی، نادیده گرفتن این نیازها و تخلیه نشدن آن باعث خشم، افسردگی، دیگر مشکلات فردی و اجتماعی و بداخلاقیهای رفتاری در روابط بین فردی می شود. به هر صورت از نظر صاحبان دیدگاه در حوزه علوم اجتماعی تجرد به هر دلیلی که رخ دهد، آثار و آسیبهای روحی و روانی را با خود به دنبال خواهد داشت؛ به خصوص در میان دختران که چه از لحاظ ذاتی و فطری و چه از نظر اجتماعی، موقعیت آسیبزاتری دارند.
نگاه چندوجهی به تنهایی
کارشناسان درباره تجرد قطعی معتقدند در ۱۰ سال آینده میزان افزایش تجرد قطعی از بین میرود، زیرا افرادی که اکنون به تجرد قطعی رسیدهاند، وارد سنین ۵۰، ۶۰ سالگی میشوند و متولدین دهه ۷۰ که به ۴۰ سالگی میرسند، دیگر با مضیقه ازدواج روبرو نیستند؛ زیرا تعداد مردان دهه ۶۰ در آن سال به آن شدت کم نیست.
با این حال، باید یادمان باشد که مسأله تجرد قطعی تنها به معنای ازدواجنکردن نیست بلکه نشانهای از تغییر الگوهای زندگی، تأخیر در ازدواج، افزایش تحصیلات زنان، بحران اقتصادی، مهاجرت و دیگر تحولات اجتماعی است. بنابراین، مواجهه با این پدیده باید هوشمندانه، غیرقضاوتی و چند بعدی باشد. دولتها در برابر زنان مجرد، بهویژه آنهایی که از شبکههای حمایتی خانوادگی برخوردار نیستند، در حوزه آموزش، اشتغال، بیمه، سلامت روان، امنیت اجتماعی و مهمتر از همه، احترام به سبک زندگی انتخابیشان مسئولیتهایی دارند.
حال سؤال مهم این نیست که آیا تجرد قطعی خوب است یا بد؛ بلکه این است: آیا زنان در هر موقعیتی از زندگیشان، امکان زیستن با کرامت، استقلال و امنیت را دارند؟ اگر پاسخ منفی است، آنگاه تجرد قطعی، نه یک انتخاب، بلکه یک زنگ خطر خواهد بود.
در چنین بزنگاهی است که «تجرد قطعی» شکل میگیرد. گرچه برخی بر این باورند که تجرد یک انتخاب است، اما بسیاری از زنان، این مسیر را نه از سر رضایت، بلکه بهاجبار شرایط برمیگزینند. اجبار نیافتن همراهی همسنگ، اجبار نپذیرفتن حداقلها، اجبار سازشنکردن با ازدواجهایی که به جای شکوفایی، مایه فرسودگیاند. در این میان، گروهی از زنان اما آگاهانه و جسورانه، تجرد را انتخاب میکنند. زنانی که میگویند: «یا آنچه میخواهم، یا هیچ». آنها رویایشان از زندگی مشترک را با وسواس و معیارهای مشخصی تعریف میکنند و حاضر نیستند به صرف متأهلشدن، به هر بهایی تن دهند. برای این زنان، ازدواج اگر قرار است باشد، باید نقطه اوج باشد، نه سکوی سقوط.
با این حال، باید پذیرفت که تنهایی، انتخاب اول هیچ دلی نیست. تا وقتی چشمها میبینند و گوشها میشنوند، دلها هم میتپند. هر زنی، هرچقدر هم مستقل و مقاوم، دستکم یکبار رویای با هم بودن را در دل پرورانده است. اما برخی رویاها هرگز تعبیر نمیشوند. تجرد قطعی، تنها یک «وضعیت» نیست؛ یک زیست متفاوت است که نیاز به درک و بهرسمیتشناختن دارد. خوشبختانه در سالهای اخیر، زنانی که مسیر تجرد را پیش گرفتهاند، با تلاش و ارادهای ستودنی، ایستادهاند. آنها جنگیدهاند تا استقلال را نه در سایه همراهی دیگران، بلکه بر شانههای خویش بنا کنند؛ زنانی که یاد گرفتهاند بهجای تکیه به شانه مردی، بر زانوان خویش استوار بایستند.
شاید وقت آن رسیده است که نگاهمان را به تجرد قطعی عوض کنیم؛ نه بهعنوان یک نقص، شکست یا ناکامی، بلکه بهمثابه انتخابی انسانی در مواجهه با واقعیتهای پیچیده زندگی. این زنان را باید دید، شنید، و به رسمیت شناخت. چون آنها هم سهمی از زندگی دارند؛ حتی اگر دستشان خالی از دستانی دیگر باشد.
زندگی در مسیر بینقشه
فاطمه ۵۴ ساله است. سالها پیش دل در گروی یک نفر داشت، اما آن داستان هرگز به سرانجام نرسید. خودش میگوید: «فقط او را میخواستم، اما نشد.» و بعد از آن، دیگر نخواست. مسیر تنهایی را در پیش گرفت. تحصیل کرد، کار پیدا کرد و حتی مدتی مستقل از خانواده زندگی کرد. اما طولی نکشید؛ کمتر از یک سال بعد، بار دیگر به خانه والدین بازگشت و حالا زندگیاش در یک اتاق کوچک خلاصه شده است. از او میپرسم: «آیا از مسیری که طی کردهای، راضی هستی؟» لبخندی تلخ میزند و با تأمل میگوید: «اگر به گذشته برگردم، این مسیر را انتخاب نمیکنم.» فاطمه را سالهاست که میشناسم. زن عمیق و دقیقی است. سخنانش سنجیدهاند، حتی در عاطفیترین لحظهها. نظم زندگیاش آهنین است: خانه و محل کار. به شدت به چارچوبهای شخصیاش پایبند است و ارتباط معنوی پررنگی با خدا دارد. شاید همین ایمان عمیق، ستونِ استواریِ روزهای دشوارش بوده است.
در نقطهای دیگر از این روایت، مریم ایستاده است. ۵۰ ساله، با زندگیای متفاوت. او ۲۴ سال پیش از شهر زادگاهش به تهران آمد، تا برای خود قصهای بسازد جدا از خواهرانش. حالا نزدیک به دو دهه است که تنها زندگی میکند. مسیر شغلیاش پرفراز و نشیب بوده، بارها کار عوض کرده، تا اینکه چند سال پیش مسیرش به دنیای ورزش گره خورد . مریم از زندگیاش راضی است. خودش میگوید: «سختی کم نداشتم، اما سعی کردم دوستانی دور خود جمع کنم که مثل من تنها زندگی میکنند. آدم باید حلقه حمایتی خودش را بسازد.» او هم آرزوی زندگی زیر یک سقف مشترک را داشته، اما حالا میگوید: «سقف خودم را دارم.» لبخند میزند و با طنز خاص خودش ادامه میدهد: «بعد از یائسگی کمی افسرده شدم، ولی الان با شناخت بیشتر از خودم، بهتر زندگی میکنم.»
مریم از دوچرخهسواری میترسید، اما از چند ماه پیش یادگیری آن را آغاز کرده و حالا با افتخار از پیشرفتش میگوید. با همان خنده شیرینش ادامه میدهد: «هنوز هم دوست دارم ازدواج کنم. ولی نه با هرکسی. تنهایی بهتر از با هر کس بودن است.»
این دو زن، دو روایتاند از یک انتخاب – یا شاید یک سرنوشت. یکی با حسرت، یکی با رضایت. یکی با ثبات، یکی با تحول. اما هر دو، در یک نقطه مشترک هستند: ایستادگی. فاطمه و مریم، دو چهره از واقعیتی هستند که در جامعه ما کمتر دیده و شنیده میشود. تجرد قطعی نه همیشه انتخابی آزادانه است، نه همیشه تحمیلی کامل؛ گاه ترکیبی از هر دو است، در میان شادی و غم، در میانه راه.
نگاهی آماری کلان
بر اساس آمارهای سال ۱۴۰۳ مرکز آمار ایران، در حال حاضر حدود ۸۷ میلیون نفر در کشور زندگی میکنند که ۴۳ میلیون نفر از آنها زن هستند. از این جمعیت زنان، برآورد میشود که حدود ۲۱ میلیون نفر کمتر از ۳۵ سال سن داشته باشند؛ همچنین از میان این ۲۱ میلیون نفر، ۱۵ میلیون نفر «دختر» هستند. از این میزان، ۷.۵ میلیون نفر کودک (زیر ۱۲ سال)، حدود ۳.۵ میلیون نفر نوجوان (۱۲ تا ۱۷ سال)، ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر جوان (۱۸ تا ۲۴ سال) و یک میلیون و ۷۰۰ هزار نفر نیز در دوره آخر جوانی (۲۵ تا ۳۴ سال) قرار دارند. از میان جمعیت چهار میلیون نفری دختران ۱۸ سال به بالا، ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر نیز دانشجو هستند. همچنین از میان ۲ میلیون و۲۰۰هزار دانشجو، حدود یک و نیم میلیون نفر در مقطع لیسانس، ۸۰۰ هزار نفر در مقطع فوق لیسانس و ۱۱۲ هزار نفر در مقطع دکترا مشغول به تحصیل هستند. ۵۰ درصد زنان تحصیلکرده شاغل نیستند. این در حالی است که با وجود بالا بودن پوشش تحصیلی دختران نسبت به پسران در مقاطع مختلف تحصیلی، مسئله اساسی این است که به طور کلی شاخصهای تحصیلی در ایران باید افزایش یابد، چراکه تحصیلات به صورت هدفمند صورت نمیگیرد. نکته مهم دیگر اینکه از میان جمعیت ذکرشده در مجموع ۶ میلیون نفر متأهل هستند. همچنین میانگین سن ازدواج ۲۵.۵ سال است که این رقم در دهههای اخیر حدود ۲ سال افزایش داشته است.
آمارهای تجرد قطعی
بر اساس استانداردهای جمعیتشناسی، «تجرد قطعی» به سنی گفته میشود که پس از آن شانس یا تمایل ازدواج به شدت کاهش مییابد که معمولاً حدود ۴۵ سال برای زنان و ۵۰ سال برای مردان است. بر اساس آمارهای موجود تا پیش از انقلاب، این نرخ حدود ۱.۸درصد برای زنان و ۲ درصد برای مردان بود، اما در دهههای اخیر، این رقم برای زنان دهه ۵۰ به نزدیک ۵ درصد افزایش یافته، در حالی که همچنان برای مردان ۲درصد باقی مانده است. نکته قابل تأمل، کاهش سن تجرد قطعی زنان است. در دهههای گذشته، سن تجرد قطعی زنان حدود ۴۵ سال بود، اما اکنون این سن به حدود ۳۸ تا ۴۰ سال کاهش یافته است .
به سهولت و دقت بالا نمیتوان درباره آمار واقعی زنان مجرد صحبت کرد. با این حال سال گذشته از سوی سازمان ثبت احوال اعلام شد زنانی که حد فاصل 29 تا 49 سال هستند و ازدواج نکردهاند 980 هزار نفر هستند. این در حالی است که برخی گزارشها حاکی است که ۳۰۰ تا 500 هزار زن از دهه شصتیها ممکن است در مسیر تجرد قطعی قرار گیرند. تجرد قطعی؛ بهویژه در زنان متولد دهه ۶۰ شدت بیشتری دارد. دلیل اصلی آن هم افزایش تعداد دختران این دهه و ناکافی بودن تعداد مردان سن مناسب ازدواج بوده است، بهخصوص به این دلیل که بسیاری از مردان دهه ۶۰ با زنان نسلهای پایینتر ازدواج کردهاند .
همچنین تحصیلات بالا، اشتغال با کیفیت محدود، و استقلال نسبی زنان باعث شده بسیاری ازدواج را به تعویق بیندازند یا آن را بهکل نپذیرند. حتی زنان تحصیلکرده ممکن است همچنان مجرد بمانند؛ چون نمیخواهند استقلال خود را فدای سنتهای ازدواج کنند .
نکته مهم دیگر، میزان تجرد قطعی دختران در استان تهران به عنوان بالاترین رقم و در استانهای محروم به عنوان پایینترین رقم عنوان شده است. همچنین این نکته را باید بهخاطر داشت که آمار ازدواج در ایران طی یک دهه گذشته بهطور قابل توجهی کاهش یافته؛ به طوری که از حدود ۷۹۵ هزار مورد در سال ۱۳۹۲ به ۴۸۱ هزار مورد در سال ۱۴۰۲ رسیده که به معنای کاهش حدود ۴۰ درصدی است. در همین حال، تجرد قطعی زنان بالای ۴۰ به حدود ۵درصد رسیده که پیش از انقلاب تقریباً صفر بوده است .
تنهایی، ناخواسته یا انتخابی آگاهانه
سخن گفتن از تجرد قطعی، دشوار است. این نه فقط یک موضوع آماری یا پدیده اجتماعی، بلکه موضوعی عمیقاً انسانی و چندوجهی است. اظهارنظر درباره چنین مسائلی همواره با پیچیدگیها و حساسیتهایی همراه است، چراکه پای تجربههای زیسته و انتخابهای شخصی افراد در میان است. با این حال، نمیتوان از مسئولیت دولتها در قبال جمعیت رو به افزایش زنان مجرد – بهویژه آنهایی که به سن تجرد قطعی نزدیک شدهاند – چشم پوشید. مسئولیتی که بیش از هرچیز باید معطوف به بهبود کیفیت زندگی و افزایش توانمندی این گروه از زنان باشد.
دخترانی که از تحصیل بازماندهاند، مهارت کافی برای ورود به بازار کار ندارند و وابستگی کامل اقتصادی به خانواده دارند، در معرض آسیبهای بیشتری قرار دارند. در نبود شبکههای حمایتی و فقدان سیاستهای مؤثر، این افراد ممکن است به حاشیه رانده یا در چرخهای از فقر پنهان، انزوای اجتماعی و بیانگیزگی گرفتار شوند.
تجرد و افول سرمایه اجتماعی
برخی کارشناسان درباره مجرد ماندن دختران و حتی پسران دیدگاههای خاصی دارند و بر این باورند که این رویه به ساختار خانواده و جامعه آسیب وارد میکند و مهمترین پیامد آن کاهش زاد و ولد و جمعیت کشور در سالهای آتی است که همین عاملی برای کاهش شادی و آرامش در بین مردم خواهد بود. همچنین گفته میشود در صورت تجرد قطعی، نیازهای روان شناختی، اجتماعی، اقتصادی و فکری هر انسانی که از طریق خانواده برآورده میشود، ممکن است برآورده نشود و این عامل میتواند باعث افزایش آسیب و ناهنجاری در جامعه شود و دیگر خانوادهها را درگیر کند و حتی در زندگی دیگران هم تأثیرگذار باشد. از سویی، نادیده گرفتن این نیازها و تخلیه نشدن آن باعث خشم، افسردگی، دیگر مشکلات فردی و اجتماعی و بداخلاقیهای رفتاری در روابط بین فردی می شود. به هر صورت از نظر صاحبان دیدگاه در حوزه علوم اجتماعی تجرد به هر دلیلی که رخ دهد، آثار و آسیبهای روحی و روانی را با خود به دنبال خواهد داشت؛ به خصوص در میان دختران که چه از لحاظ ذاتی و فطری و چه از نظر اجتماعی، موقعیت آسیبزاتری دارند.
نگاه چندوجهی به تنهایی
کارشناسان درباره تجرد قطعی معتقدند در ۱۰ سال آینده میزان افزایش تجرد قطعی از بین میرود، زیرا افرادی که اکنون به تجرد قطعی رسیدهاند، وارد سنین ۵۰، ۶۰ سالگی میشوند و متولدین دهه ۷۰ که به ۴۰ سالگی میرسند، دیگر با مضیقه ازدواج روبرو نیستند؛ زیرا تعداد مردان دهه ۶۰ در آن سال به آن شدت کم نیست.
با این حال، باید یادمان باشد که مسأله تجرد قطعی تنها به معنای ازدواجنکردن نیست بلکه نشانهای از تغییر الگوهای زندگی، تأخیر در ازدواج، افزایش تحصیلات زنان، بحران اقتصادی، مهاجرت و دیگر تحولات اجتماعی است. بنابراین، مواجهه با این پدیده باید هوشمندانه، غیرقضاوتی و چند بعدی باشد. دولتها در برابر زنان مجرد، بهویژه آنهایی که از شبکههای حمایتی خانوادگی برخوردار نیستند، در حوزه آموزش، اشتغال، بیمه، سلامت روان، امنیت اجتماعی و مهمتر از همه، احترام به سبک زندگی انتخابیشان مسئولیتهایی دارند.
حال سؤال مهم این نیست که آیا تجرد قطعی خوب است یا بد؛ بلکه این است: آیا زنان در هر موقعیتی از زندگیشان، امکان زیستن با کرامت، استقلال و امنیت را دارند؟ اگر پاسخ منفی است، آنگاه تجرد قطعی، نه یک انتخاب، بلکه یک زنگ خطر خواهد بود.
ارسال دیدگاه