استقلال علمی در برابر سوداگری دانش
تجاریسازی علوم انسانی، با تأکید بر درآمدزایی و مشتریمحوری، محتوای پژوهشها را به سمت سطحیگرایی و قدرتگرایی سوق داده است. این روند، که ریشه در سیاستهای نئولیبرالی دارد، پژوهشهای بنیادی را محدود و استقلال علمی را تهدید میکند. در ایران، فشار برای کاربردیسازی علوم انسانی، توانایی این حوزه برای تحلیل عمیق مسائل اجتماعی و نقد قدرت را کاهش داده و پیامدهای گستردهای برای توسعه فرهنگی و سیاسی به همراه داشته است.
پژوهش و توسعه اجتماعی
علوم انسانی، با تحلیل پیچیدگیهای انسان و جامعه، نقش کلیدی در توسعه جوامع دارد. این حوزه، از طریق فهم عمیق باورها و ارزشها، به سیاستگذاری و حل مسائل اجتماعی کمک میکند. اما تجاریسازی، با اولویتدادن به نیازهای کوتاهمدت بازار، پژوهشهای بنیادی را به حاشیه میراند. این روند، توانایی علوم انسانی برای ایجاد تغییرات عمیق اجتماعی را تضعیف میکند.
مشتریمحوری در پژوهش
تجاریسازی، پژوهشهای علوم انسانی را به سمت مشتریمحوری هدایت کرده است. در این چارچوب، ویژگیهای پژوهشها براساس نیازها و سلیقههای مصرفکنندگان شامل سازمانها، جامعه دانشگاهی و عموم مردم شکل میگیرد. تمرکز بیشازحد بر نیازهای سازمانها، پژوهشها را از خدمت به گروههای دیگر بازمیدارد و تنوع موضوعی را محدود میکند.
گروههای مصرفکننده پژوهش
متقاضیان پژوهشهای علوم انسانی به سه دسته تقسیم میشوند: سازمانهای دولتی و خصوصی که به دنبال رفع نیازهای سازمانیاند، دانشگاهیان که برای آموزش و پژوهش به متون تخصصی نیاز دارند و عموم مردم که برای علاقه شخصی مطالعه میکنند. تجاریسازی، با اولویت دادن به گروه اول، نیازهای دو گروه دیگر را نادیده میگیرد و پژوهشها را یکجانبه میکند.
سطحیگرایی در علوم انسانی
پژوهشهای علوم انسانی، بهجای تمرکز بر لایههای عمیق انسان و جامعه، به مسائل سطحی مانند رشد اقتصادی یا ثبات سیاسی میپردازد. اگرچه این موضوعات مهماند، اما محدود شدن به آنها، ظرفیت علوم انسانی برای تحلیل مسائل بنیادی را کاهش میدهد.
انسان و جامعه، موضوعات اصلی علوم انسانی، دارای لایههای متعدد و پیچیدهاند. فهم این پیچیدگیها نیازمند پژوهشهای عمیق و بنیادی است. تنوع نظریههای اجتماعی، از مارکسیسم تا لیبرالیسم، گواه این پیچیدگی است. تجاریسازی با تأکید بر نتایج سریع، پژوهشگران را از پرداختن به این لایهها بازمیدارد و رکود فکری ره به همراه میآورد.
پژوهشهای بنیادی زمانبر و هزینهبر، به توسعه دانش و تغییرات عمیق اجتماعی کمک میکنند. در مقابل، پژوهشهای کاربردی زودبازده و کمهزینه، بر نیازهای کوتاهمدت تمرکز دارند. تجاریسازی، با اولویت دادن به پژوهشهای کاربردی، منابع را از پژوهشهای بنیادی دور کرده و به سطحی شدن محتوای علمی منجر میشود.
پژوهشهای سطحی، با تمرکز بر لایههای بیرونی جامعه، وضع موجود را تثبیت میکنند. این پژوهشها، بهجای پرسش از ارزشها و ساختارهای بنیادین، به مسائل روزمره مانند مدیریت نزاعهای سیاسی یا رشد اقتصادی میپردازند. رویکرد یادشده، علوم انسانی را به ابزاری برای حفظ وضع موجود تبدیل کرده و جلوی نقد قدرت را میگیرد.
قدرتگرایی در علوم انسانی
علوم انسانی بهواسطه تجاریسازی به سمت قدرتگرایی متمایل شده است. قدرت سیاسی، بهعنوان یکی از متقاضیان اصلی پژوهشها، به دنبال دانشی است که مشروعیت او را تقویت کند. این رابطه، که فوکو آن را دیالکتیک قدرت و دانش مینامد، علوم انسانی را به ابزاری برای توجیه نظم موجود تبدیل میکند.
دانش و مشروعیت قدرت
قدرت، برای پنهان کردن سازوکارهای خود، به دانش مشروعیتبخش نیاز دارد. علوم انسانی، با تولید عقلانیت مورد نیاز قدرت، این نقش را ایفا میکند. در ایران، سازمانهای دولتی و خصوصی، بهعنوان متقاضیان اصلی پژوهشها، جهتگیریهای علمی را به سمت توجیه سیاستهای خود هدایت میکنند، که استقلال علمی را تهدید میکند.
تأثیر ایدئولوژی بر علم
علوم انسانی برخلاف ادعای پوزیتیویسم، از ارزشها و ایدئولوژیها جدا نیست. حتی در رویکردهای بهظاهر بیطرف، قضاوتهای ارزشی وجود دارد. تجاریسازی، با تقویت نفوذ قدرت در علوم انسانی، این ارزشگذاریها را به سمت منافع سازمانها و دولت سوق میدهد و نقش نقادانه این حوزه را تضعیف میکند.
نقش علوم انسانی دموکراتیک
علوم انسانی، با ترویج تفکر انتقادی و ایدههای دموکراتیک، به بهبود حکمرانی و عدالت اجتماعی کمک کرده است. متفکرانی مانند هابرماس و نوسبام، با آموزش ارزشهای دموکراتیک، راه را برای شهروندی فعال هموار کردهاند، اما تجاریسازی با محدود کردن پژوهشها به نیازهای بازار، این نقش را تضعیف میکند.
علوم انسانی، برای نقد قدرت و ترویج دموکراسی، به استقلال نیاز دارد. تجاریسازی، با وابسته کردن پژوهشها به متقاضیان قدرتمند، این استقلال را از بین میبرد. پژوهشهایی که به سفارش سازمانها انجام میشود، اغلب از نقد ساختارهای قدرت پرهیز کرده و به توجیه وضع موجود میپردازد.
تکنوکراسی و علوم انسانی
در ایران، دانشگاهیان و مدیران تکنوکرات، که علم را ابزاری برای تولید ثروت میدانند، از تجاریسازی علوم انسانی حمایت میکنند. این گروه، با سابقه تحصیل در رشتههای فنی، علوم انسانی را فاقد ارزش اقتصادی میدانند و معتقدند باید به خدمت بازار درآید. این دیدگاه، علوم انسانی را به ابزاری برای حل مسائل کوتاهمدت تبدیل میکند.
تکنوکراتها، علوم انسانی را باری بر دوش اقتصاد میدانند. آنها معتقدند رشتههایی که در تولید کالاها و خدمات نقش مستقیم ندارند، دارای ارزش پژوهشی نیستند. این دیدگاه، با محدود کردن آموزش و پژوهش به موضوعات کاربردی، تنوع فکری علوم انسانی را کاهش داده و به سطحی شدن محتوای آن منجر شده است.
تجاریسازی نهتنها پژوهش، بلکه آموزش علوم انسانی را تحتتأثیر قرار داده است. دانشگاهها، تحت فشار برای درآمدزایی، به سمت رشتهها و دورههایی حرکت کردهاند که تقاضای بازار دارند. این روند، آموزش موضوعات بنیادی را محدود کرده و نسل جدیدی از پژوهشگران را با دیدگاههای بازارمحور تربیت میکند. همچنین تمرکز بر نیازهای سازمانها، تنوع موضوعی پژوهشهای علوم انسانی را کاهش داده است. موضوعاتی مانند فلسفه، تاریخ و مطالعات فرهنگی که کمتر با بازار ارتباط دارند، از اولویت خارج شدهاند. این روند، ظرفیت علوم انسانی برای تحلیل جامع مسائل اجتماعی را تضعیف میکند.
پیامدهای تجاریسازی
تجاریسازی علوم انسانی، پیامدهای اجتماعی گستردهای دارد. کاهش پژوهشهای بنیادی، توانایی جامعه برای مواجهه با چالشهای بلندمدت را محدود میکند. همچنین تقویت قدرتگرایی، نابرابریهای اجتماعی را تشدید کرده و از توسعه دموکراتیک جلوگیری میکند. این روند، شکاف بین نخبگان و جامعه را افزایش میدهد.
از منظر سیاسی، تجاریسازی علوم انسانی با تقویت مشروعیت قدرتهای موجود، مانع اصلاحات ساختاری میشود. پژوهشهایی که به سفارش دولت یا سازمانها انجام میشود، اغلب از نقد سیاستهای کلان پرهیز و به حفظ ثبات موجود کمک میکند. این روند، پویایی سیاسی را کاهش میدهد. برای حفظ نقش علوم انسانی در نقد قدرت و توسعه دموکراسی، استقلال این حوزه ضروری است. سیاستهای پژوهشی باید از چارچوبهای صرفاً درآمدزا فاصله بگیرند و به پژوهشهای بنیادی اولویت دهند. حمایت مالی از پروژههای غیرتجاری، میتواند این استقلال را تضمین کند.
پیشنهادهایی برای اصلاح سیاستها
دولت میتواند با افزایش بودجههای پژوهشی، تشویق همکاریهای بینالمللی و تنوع در معیارهای ارزیابی، علوم انسانی را تقویت کند. ایجاد پلتفرمهایی برای اشتراکگذاری نتایج پژوهشها و حمایت از پروژههای بینرشتهای، کارایی این حوزه را افزایش میدهد. همچنین، اصلاح سیستمهای ارتقای هیئت علمی، فشار بر پژوهشگران را کاهش خواهد داد. از طرفی جامعه دانشگاهی باید با ارائه پیشنهادهای خلاقانه و تقویت ارتباط با جامعه، از علوم انسانی دفاع کند. ایجاد شبکههای همکاری بین دانشگاهها و بخش خصوصی، منابع مالی جدیدی فراهم میآورد. آگاهیبخشی درباره اهمیت علوم انسانی حمایت عمومی را افزایش خواهد داد.
آینده علوم انسانی در ایران
علوم انسانی، با پتانسیل تحلیل عمیق مسائل اجتماعی، سرمایهای ملی است. برای حفظ این سرمایه، سیاستهای پژوهشی باید از تجاریسازی افراطی فاصله بگیرند. حمایت از پژوهشهای بنیادی و تقویت استقلال علمی، میتواند جایگاه علوم انسانی را در توسعه ایران ارتقا دهد.
تجاریسازی علوم انسانی، با سوق دادن پژوهشها به سمت سطحیگرایی و قدرتگرایی، نقش این حوزه را در نقد قدرت و توسعه دموکراسی تضعیف کرده است. بازنگری در سیاستها، افزایش حمایتهای مالی و تأکید بر استقلال علمی میتواند علوم انسانی را به جایگاه واقعی خود بازگرداند. این حوزه، برای حل مسائل پیچیده جامعه، باید مورد حمایت قرار گیرد.