printlogo


برگزیت آمریکایی‌!

فقط یک فایده برای برگزیت نام ببرید؛ این همان سؤالی است که طرفداران باقی ماندن در اتحادیه اروپا معمولاً از طرفداران برگزیت می‌پرسند. پاسخ‌هایی مثل «هنوز برای قضاوت زود است» هم معمولاً پذیرفته نمی‌شوند. اما به لطف دونالد ترامپ، یک فایده‌ واقعی برای برگزیت دست‌وپا شد: اتحادیه اروپا حالا با تعرفه‌ ۲۰ درصدی صادرات به آمریکا مواجه است، در حالی که بریتانیای مستقل‌شده پس از برگزیت فقط ۱۰ درصد تعرفه می‌پردازد. 
البته، بریتانیا اصلاً آن‌قدر صادرات به آمریکا ندارد که این تفاوت تعرفه‌ای معنادار باشد. حتی می‌توان گفت همین ۱۰ درصد هم با توجه به تراز تجاری‌اش زیاد است، اما واقعیت این است که اگر بریتانیا در اتحادیه باقی مانده بود، مشمول همان تعرفه‌ ۲۰ درصدی می‌شد. پس این یک فایده‌ واضح برای برگزیت است (و تازه می‌توان درباره‌اش مذاکره هم کرد.)
آمریکایی‌ها شاید بهتر درک کنند که ممکن است زمان ببرد تا فایده ‌چنین اقدامات رادیکالی آشکار شود. به‌هرحال، تعرفه‌های ترامپ هم نوعی «برگزیت آمریکایی» است. ریشه‌های هر دو حرکت هم به دهه‌ها پیش بازمی‌گردد؛ در سال ۲۰۰۴، دولت تونی بلر در بریتانیا پس از گسترش اتحادیه اروپا، مرزهای کشور را به روی مهاجران اروپای شرقی باز کرد. پیش‌بینی شده بود که حدود ۱۰ هزار نفر به بریتانیا بیایند اما تنها در سال اول، بیش از ۱۲۰ هزار نفر وارد شدند، چون بیشتر کشورهای دیگر اتحادیه اروپا مرزهایشان را تا سال ۲۰۱۱ بسته نگه داشتند. تا زمانی که بریتانیا تصمیم به خروج از اتحادیه گرفت، نزدیک به ۵.۷ میلیون نفر از طریق «طرح وضعیت اقامت» برای ماندن در بریتانیا درخواست داده بودند. در آمریکا هم داستان مشابهی وجود دارد؛ در سال ۲۰۰۱ این کشور از پیوستن چین به سازمان تجارت جهانی حمایت کرد، با امید به اینکه تجارت آزاد منجر به اصلاحات دموکراتیک شود. اما آنچه اتفاق افتاد، بازسازی کامل ساختار تجارت جهانی به نفع چین بود (از طریق دستکاری در نرخ ارز، یارانه‌های سنگین دولتی، محدودیت‌های شدید بر جابه‌جایی نیروی کار و دیگر سیاست‌های غیرتعرفه‌ای). اکنون ۲۶ درصد از اقتصاد چین بر تولید صنعتی و ۵۰ درصد بر مصرف داخلی استوار است. در آمریکا این نسبت‌ها به‌طور تأسف‌باری متفاوت‌اند؛ ۱۱ درصد تولید، ۷۰ درصد مصرف. بله، کالاهای ارزان‌قیمت وارد خانه‌های آمریکایی‌ها شدند، اما در ازای از بین رفتن پایه‌ تولید داخلی و مثل بریتانیا، آمریکا هم مکانیسم‌های دفاعی تعبیه‌شده در سازمان تجارت جهانی را جدی نگرفت. حالا واکنش از راه رسیده است؛ برگزیت در بریتانیا و تعرفه‌های تجاری ترامپ هر دو نشانه‌ای از این آگاهی جمعی‌اند که دو دهه تجارت آزاد بی‌ضابطه و مرزهای باز، آن‌طور نتیجه ندادند که وعده داده شده بود. اگر تجارت آزاد خوب است، پس چرا تجارت با چین نه آزاد بوده، نه منصفانه؟
روش ترامپ (مثل برگزیت) شاید ایده‌آل نباشد، اما حداقل به این نارضایتی پاسخ می‌دهد. آیا این استراتژی موفق خواهد بود؟ ترامپ اصرار دارد که آمریکا شکوفا خواهد شد. اما ابتدا باید دردهای کوتاه‌مدت را تحمل کرد، دردهایی همچون تورم در آمریکا، کاهش تورم در کشورهای گیرنده‌ کالاهای ارزان‌قیمت چینی، و بی‌ثباتی گسترده در سطح جهان.
با این حال، تعرفه‌ها صرفاً ابزار تنبیه نیستند، آن‌ها ابزار چانه‌زنی هم هستند. دعوت‌نامه‌ای برای مذاکره به چین فرستاده شده که چین هنوز آن را جدی نگرفته و جمعه گذشته بلافاصله تعرفه‌های تلافی‌جویانه‌ خود را اعلام کرده است. با این حال، هنوز امکانش هست که اگر همه آرام بگیرند و از واکنش‌های افراطی بپرهیزند، شاید در نهایت موانع تجاری کاهش یابد. در همین حین، نشانه‌هایی از بازگشت تولید صنعتی به داخل آمریکا دیده می‌شود. شرکت «ولوو» اعلام کرده که تولید خودرو در خاک آمریکا را افزایش می‌دهد. شرکت JCB نیز اعلام کرده که تولید کارخانه‌ جدید خود در آمریکا را دو برابر خواهد کرد. حتی این فشار ممکن است نهایتاً چین را وادار کند تا به توسعه‌ بازار مصرف داخلی‌اش بپردازد؛ تغییری که اقتصاددانان مدت‌هاست خواهانش هستند.
با همه‌ این‌ها، بازارها تا اینجا واکنش خوبی نشان نداده‌اند و افت ارزش سهام شدید است. پس حالا سرمایه‌گذاران باید کجا بروند؟ با این سطح از ارزش‌گذاری بیش‌ازحد در بازار، انتظار بازدهی فوق‌العاده در بلندمدت واقع‌گرایانه نبود. در شرایط کنونی که بازارهای مالی تحت فشار اصلاح قیمتی قرار گرفته‌اند و ارزش‌گذاری بسیاری از دارایی‌ها از حد معقول فراتر رفته، سرمایه‌گذاران باید به‌جای تعقیب بازدهی‌های فوق‌العاده، به دنبال حفظ سرمایه و تنوع‌بخشی هوشمندانه در سرمایه‌گذاری باشند. 
منبع: بلومبرگ