معرفی کتاب
مرگ به وقت بهار
مرگ به وقت بهار
نویسنده: مرسه رودوردا
ناشر: بیدگل
بسیاری بر این باورند که در این زندگی، هرچه از نحسی و بدبختی و بداقبالی گریبان انسان را میگیرد، بهدست خودش بر لوح اقبالش نوشته شده است. زمین پر از نعمت و شگفتی است و این تنها انسان است که مایه مصیبت و تلخکامی خود میشود. این جملات برای «مرسه رودوردا» تمام حقیقت زندگی بودند. زندگی در سایه یک دیکتاتور که از یکسو به ظلم و ستم تکیه زده بود و از سوی دیگر دست حمایت آلمان نازی را بر شانه داشت، چیزی نبود که مردمان آزاداندیش را به حال خود رها کند. علاوه بر آن در سالهایی که جنگ جهانی دوم سایه شوم و سیاهش را بر دنیا گسترده بود تا اثباتی باشد بر حماقت و قدرتطلبی بشر، مرسه رودوردا که خود از موطن خود تبعید و فراری شده بود، کتاب «مرگ به وقت بهار» را نوشت تا حقیقت دنیای آدمیزاد را در ترکیبی ساده اما هنرمندانه، به تصویر بکشد. او در راه نوشتن این قصه که بیست سال تمام به درازا کشید و عاقبت هم بابت بیماری و مرگ، نویسنده به آنچه مد نظرش بود نرسید، از رئالیسم جادویی کمک گرفته تا در بستر یک جهان کاملاً عادی، حقیقتی غیرعادی و وحشتناک را روایت کند. سیاهی مطلقی که تنها به دست خود آدمیزاد رقم میخورد. راوی داستان پسرکی نوجوان است؛ کسی که مادر و بعد پدرش را به شکلی عجیب از دست داده و حالا تنها با نامادریاش که فقط چند سال از خودش بزرگتر است، زندگی میکند. کتاب مرگ به وقت بهار کاری از انتشارات بیدگل است. کتاب یادشده را میتوانید با ترجمه «نیلی انصار» مطالعه کنید. این داستان دیستوپیایی را، به علاقهمندان داستان و رمانهای خارجی مدرن پیشنهاد میکنیم.