آینده سیستمهای رفاه چگونه خواهد بود؟
تطبیق بازنشستگان با تغییرات جمعیتی
حمیدرضا علینیا روزنامه نگار
ساختار سیستمهای رفاه در سراسر جهان با فشار فزایندهای مواجه است؛ زیرا جمعیتها بهطور چشمگیری در حال تغییر هستند. دو روند کلیدی سالخوردگی جمعیت و تغییر در ترکیبهای اجتماعی این تحول را هدایت میکنند. برای مقابله با این چالشها، رویکردهای نوآورانهای لازم است تا سیستمهای رفاه پایدار و مؤثر باقی بمانند. به نظر میرسد سؤال پیش روی سیاستگذاران این است که چگونه میتوان با حفظ عدالت اجتماعی و ارتقای استانداردهای زندگی، خود را برای دنیایی آماده کرد که در آن تغییرات جمعیتی و فناوری به واقعیتهای غیرقابل چشمپوشی بدل شدهاند؟ پاسخ به این سؤال، در گرو تعامل هوشمندانه و سازنده میان دولتها، کارفرمایان و نیروهای کار است.
در دنیای امروز، ساختار سیستمهای رفاهی در کشورهای مختلف با فشارهای بیسابقهای روبهرو شده است، چرا که جمعیتها با سرعتی قابلتوجه در حال دگرگونیاند. این تغییرات ناشی از دو روند اصلی و کلیدی است؛ افزایش جمعیت سالمندان و تحولاتی که در ترکیب اجتماعی جوامع به وجود آمده است. تحولات مذکور نهتنها بر میزان و نحوه استفاده از منابع رفاهی تأثیر میگذارند، بلکه پرسشهای مهمی را در مورد آینده پایداری این سیستمها مطرح میکنند.
سالخوردگی جمعیت که در نتیجه کاهش نرخ زادوولد و افزایش امید به زندگی پدید آمده، یک چالش بنیادین برای بسیاری از کشورها بهشمار میرود. این روند، فشار بیسابقهای بر نظامهای بازنشستگی، خدمات درمانی و شبکههای حمایت اجتماعی وارد کرده است. در کنار آن، تغییر در ترکیبهای اجتماعی، از جمله افزایش مهاجرت، تغییر در ساختار خانوادهها و رشد شهرنشینی نیاز به بازتعریف نقش و عملکرد سیستمهای رفاهی را آشکارتر کرده است. برای مواجهه با این چالشهای چندوجهی، تنها راهحل پایدار اتخاذ رویکردهایی خلاقانه و متناسب با این شرایط متغیر است. چنین رویکردهایی باید بر بهینهسازی منابع، طراحی سیاستهای جامع و هماهنگی میان دولتها، کارفرمایان و جوامع محلی متمرکز شوند تا سیستمهای رفاهی بتوانند همواره کارآمد، منصفانه و پایدار باقی بمانند.
چالش جهانی جمعیت سالخورده
سالخوردگی جمعیت یکی از چالشهای بزرگ برای سیستمهای رفاهی است. در بسیاری از کشورهای توسعهیافته، نرخ زادوولد کاهش یافته، در حالی که امید به زندگی افزایش پیدا کرده است و این امر منجر به افزایش نسبت سالمندان شده است. این تغییر جمعیتی سیستمهای بازنشستگی، خدمات بهداشتی و شبکههای مراقبت اجتماعی را تحت فشار قرار میدهد. دولتها با وظیفه دوگانه تأمین مالی مزایای بیشتر برای بازنشستگان و همزمان حمایت کافی از جمعیت جوانتر و در سن کار روبهرو هستند.
برای مثال کشورهایی مانند ژاپن و ایتالیا که هرکدام یکی از پیرترین جمعیتهای جهان را دارند، شروع به آزمایش سیاستهایی برای تشویق افراد مسن به ادامه فعالیت در نیروی کار کردهاند. افزایش سن بازنشستگی، ارائه ترتیبات کاری انعطافپذیر و سرمایهگذاری در برنامههای آموزشی مادامالعمر از جمله استراتژیهایی هستند که برای انطباق با این تغییرات اجرا میشوند. در ژاپن دولت ترویج استفاده از رباتها در مراقبت از سالمندان را بهعنوان راهحلی برای جبران کمبود مراقبان انسانی آغاز کرده است. این نشان میدهد چگونه فناوری میتواند منابع انسانی را تکمیل کند. به همین ترتیب، در آلمان اصلاحات بر تشویق پسانداز بازنشستگی خصوصی تمرکز داشته تا وابستگی به مستمریهای تأمینشده توسط دولت کاهش یابد. با این حال، چنین اقداماتی اغلب با مقاومت کسانی روبهرو میشود که نسبت به از دست دادن مزایای بازنشستگی یا چالشهای مربوط به محدودیتهای سنی در محیط کار هراس دارند. علاوه بر این، فشار روانی و جسمی ناشی از سالهای طولانیتر کار سؤالاتی در مورد کفایت تسهیلات محیط کار برای کارکنان مسن ایجاد میکند.
تغییرات جمعیتی و نیازهای اجتماعی
فراتر از سالخوردگی، تغییرات جمعیتی مانند افزایش شهرنشینی، مهاجرت و تحول در ساختارهای خانوادگی نیازهای اجتماعی را بازتعریف میکنند. شهرنشینی باعث تمرکز جمعیت در شهرها شده و سیستمهای رفاه را مجبور به مقابله با کمبود مسکن، فقر شهری و دسترسی به خدمات اساسی میکند. برای مثال در شهرهای در حال رشد سریع، دولتهای محلی به دلیل ناکافی بودن زیرساختها و منابع، در تأمین مسکن عمومی و خدمات بهداشتی مناسب چالشهای جدی دارند. این ناکامیها اغلب به ایجاد سکونتگاههای غیررسمی گسترده منجر میشود که ساکنان آنها از دسترسی محدود به خدمات اجتماعی حیاتی رنج میبرند.
مهاجرت تنوع را به همراه دارد اما چالشهایی نیز در ادغام این تازهواردان در سیستمهای رفاهی جمعیتهای همگن وجود دارد. بهعنوان نمونه، کشورهایی مانند سوئد و کانادا برنامههای هدفمندی را برای کمک به مهاجران جهت ادغام در نیروی کار و دسترسی به خدمات بهداشتی اجرا کردهاند. این برنامهها شامل آموزش زبان، بهرسمیت شناختن مهارتها و خدمات بهداشتی حساس به فرهنگ بوده است. با این حال، افکار عمومی اغلب بر میزان حمایت از چنین ابتکاراتی تأثیر میگذارد و بحثهایی درباره عدالت تخصیص منابع بین شهروندان بومی و مهاجران ایجاد میشود.
ساختارهای خانوادگی نیز تحول یافتهاند و تعداد خانوارهای تکوالد و خانوادههایی با دو درآمد در بسیاری از مناطق به هنجار تبدیل شده است. مدلهای رفاهی سنتی مبتنی بر خانواده هستهای اغلب برای پرداختن به این تغییرات نامناسب هستند. یارانههای مراقبت از کودکان، سیاستهای مرخصی والدین و برنامههای مسکن مقرونبهصرفه باید بازطراحی شوند تا با این واقعیتهای جدید همخوانی داشته باشند. کشورهایی مانند فرانسه و دانمارک سرمایهگذاری قابلتوجهی در مراقبت یارانهای از کودکان و مرخصی سخاوتمندانه والدین انجام دادهاند که به والدین کمک میکند کار و زندگی خانوادگی را متعادل کنند. در مقابل، ایالات متحده به دلیل نداشتن مرخصی والدین با حقوق فدرال، مورد انتقاد قرار گرفته و بسیاری از خانوادهها در مدیریت مسئولیتهای مراقبتی دچار مشکل هستند.
نقش فناوری و نوآوری
فناوری فرصتها و خطرات بسیاری را در بازنگری سیستمهای رفاه ارائه میدهد. پیشرفت در تحلیل دادهها و هوش مصنوعی میتواند ارائه خدمات رفاهی را بهبود بخشیده و کمکها را به کسانی که بیشتر به آن نیاز دارند هدایت کند. تحلیل پیشبینی میتواند به شناسایی جمعیتهای در معرض خطر قبل از سقوط آنها در فقر کمک کند و مداخلات پیشگیرانه را ممکن سازد. در استونی، پلتفرمهای دیجیتال فرایندهای اجرایی برنامههای رفاه را متحول کرده و ناکارآمدیهای بوروکراتیک را کاهش دادهاند.
از سوی دیگر فناوری نگرانیهایی را درباره برابری و دسترسی ایجاد میکند. پلتفرمهای دیجیتال ممکن است افرادی را که دسترسی به اینترنت یا مهارتهای دیجیتال ندارند حذف و نابرابریهای موجود را تشدید کنند. مثلاً در مناطق روستایی هند، طرحهای رفاه دیجیتال برای دستیابی به جوامعی با اتصال محدود دچار مشکل شدهاند که اهمیت توسعه زیرساختها را برجسته میکند. سیاستگذاران باید اطمینان حاصل کنند که پیشرفتهای فناوری شمولیت را افزایش داده و شکافها را عمیقتر نمیکند. اجرای برنامههای آموزشی برای بهبود سواد دیجیتال و گسترش دسترسی اینترنت مقرونبهصرفه گامهای مهمی در پر کردن این شکافها محسوب میشود.
چالشهای حقوقی
سیستمهای رفاهی و حقوق کار رابطهای تنگاتنگ با یکدیگر دارند؛ زیرا هر دو در تلاشاند تا امنیت اقتصادی و اجتماعی افراد را تضمین کنند. همچنین تغییرات جمعیتی و فناوریهایی که بر رفاه تأثیر میگذارند، مستقیماً وضعیت کارکنان و حقوق آنها را تحتتأثیر قرار میدهند. افزایش سالهای کاری و بالا بردن سن بازنشستگی ممکن است بهطور ضمنی بر حقوق کارگران در حوزههایی مانند دسترسی به مرخصیهای پزشکی، ساعات کاری قابلتحمل و امنیت شغلی تأثیر بگذارد. کارگران مسنتر اغلب با چالشهایی نظیر فرسودگی جسمی و کاهش فرصتهای شغلی دست و پنجه نرم میکنند که این موارد بهویژه در صنایع فیزیکیتر یا فناوریمحور اهمیت بیشتری پیدا میکند. به همین دلیل، قوانین کار باید بازنگری شوند تا اطمینان حاصل شود که از حقوق و شرایط کاری این گروه سنی بهدرستی محافظت میشود.
افزایش شهرنشینی و مهاجرت نیز بر حقوق کارکنان بهخصوص در بخشهای غیررسمی اقتصاد مؤثر است. در بسیاری از شهرهای در حال رشد، کارگران مهاجر و غیررسمی به دلیل کمبود مقررات حمایتی اغلب از حداقل دستمزد، بیمههای اجتماعی یا شرایط کاری ایمن محروم هستند. برای نمونه، مهاجرانی که بهصورت موقت در کشورهای پیشرفته مشغول به کار میشوند، ممکن است با قراردادهای کوتاهمدت یا مشاغل ناپایدار مواجه شوند، درحالیکه سیستمهای رفاهی کشورهای یادشده آنها را تحت پوشش کافی قرار نمیدهند. این وضعیت نیازمند تدوین سیاستهای جدید برای حفاظت از حقوق کارگران در بخشهای غیررسمی و تضمین دسترسی آنها به حمایتهای رفاهی مانند الزام کارفرمایان به ارائه بیمه درمانی و بازنشستگی یا ایجاد صندوقهای حمایتی دولتی برای کارگران آسیبپذیر است.
فناوری به شکلی پیچیده بر حقوق کارکنان و تعامل آنها با سیستمهای رفاهی تأثیر میگذارد. از یکسو، فناوری با کاهش وظایف خطرناک یا تکراری میتواند شرایط کاری را بهبود بخشد، از سوی دیگر اتوماسیون و هوش مصنوعی میتوانند منجر به کاهش فرصتهای شغلی و افزایش مشاغل قراردادی و ناپایدار شوند. این تغییرات فشار مضاعفی بر قوانین کار و سیستمهای رفاهی میآورد تا حقوق افرادی که شغل خود را از دست میدهند یا مجبور به فعالیت در شرایط کاری انعطافناپذیر هستند تضمین شود. بهعنوان نمونه، در صنایعی که بهسرعت به سمت دیجیتالی شدن حرکت میکنند، لازم است قوانین جدیدی برای حمایت از کارگران دورکار یا مستقل مانند الزام به پرداخت بیمههای اجتماعی و تأمین دسترسی به امکانات رفاهی مشابه کارکنان رسمی وضع شود.
پیشبرد سیاستهای حمایتی در این زمینه نیازمند مشارکت چندجانبه میان دولتها، کارفرمایان و اتحادیههای کارگری است. تنها از این طریق میتوان اطمینان یافت که تغییرات اقتصادی و اجتماعی ناشی از روندهای نوین، همچنان در چارچوب عدالت و پایداری پیش رفته و حقوق کارگران در عین بهرهمندی از نوآوریها تضمین شود.
تأمین مالی آینده رفاه
پایدار نگهداشتن سیستمهای رفاه در مواجهه با این تغییرات جمعیتی، مکانیسمهای تأمین مالی نوآورانهای میطلبد. ممکن است مدلهای سنتی وابسته به مالیاتهای حقوق و دستمزد، با کاهش نسبت کارگران به بازنشستگان کمتر کارآمد شوند. جایگزینهایی مانند مالیات بر ثروت، مالیات مصرفی و مشارکتهای عمومی-خصوصی برای تنوع بخشیدن به منابع تأمین مالی میتواند مفید باشد.
علاوه بر این، برخی اقتصاددانان حمایت از درآمد پایه همگانی (UBI) را بهعنوان راهحلی بالقوه برای چالشهای ناشی از خودکارسازی و سالخوردگی مطرح میکنند. در حالی که UBI میتواند سیستمهای رفاه را ساده کرده و یک شبکه ایمنی برای همه شهروندان فراهم کند، امکانسنجی آن به دلیل بودجه عظیمی که نیاز دارد همچنان موضوع بحث است. در این زمینه برنامههای آزمایشی در فنلاند و کنیا نتایج امیدوارکنندهای در کاهش فقر و بهبود سلامت روان نشان دادهاند اما سؤالاتی درباره مقیاسپذیری و پایداری بلندمدت باقیمانده است. منتقدان استدلال میکنند که احتمال دارد UBI منابع را از سایر برنامههای رفاهی هدفمند منحرف کرده و بهطور بالقوه آسیبپذیرترین جمعیتها را بدون حمایت کافی باقی بگذارد.
تطبیق سیستمهای رفاه با جمعیتهای سالخورده و تغییرات جمعیتی وظیفهای پیچیده اما ضروری است. سیاستگذاران باید بین اولویتهای متضاد از جمله پایداری مالی، عدالت اجتماعی و نیازهای متنوع جمعیتهای خود تعادل برقرار کنند. با بهرهگیری از فناوری، تقویت نوآوری و پذیرش شمولیت، سیستمهای رفاه میتوانند برای پاسخگویی به خواستههای دنیای در حال تغییر به تکامل برسند. آینده رفاه تنها در پاسخ به چالشهای کنونی نهفته نیست، بلکه در پیشبینی و آمادهسازی برای چالشهایی است که هنوز پیشرو هستند.
تطبیق دو حوزه رفاه و حقوق کارکنان نیز چالش دیگری است که از این وضعیت ناشی میشود. سیستمهای رفاهی و حقوق کار باید بهطور هماهنگ و انعطافپذیر طراحی شوند تا بتوانند نیازهای متنوع جوامع امروزی را پاسخ دهند. محافظت از حقوق کارگران، بهویژه در برابر اثرات منفی سالخوردگی جمعیت، مهاجرت و اتوماسیون برای تأمین عدالت اجتماعی حیاتی است و نقش کلیدی در حفظ پایداری اقتصادی ایفا میکند.
برای دستیابی به این هدف، دولتها باید قوانین کار را با سرعت تغییرات تطبیق دهند، کارفرمایان را به ارائه حمایتهای بیشتر تشویق کنند و از فناوری برای بهبود دسترسی و شمولیت در سیستمهای رفاهی بهره ببرند. از سوی دیگر، ایجاد فرصتهای بازآموزی مهارتها و بهبود دسترسی به حمایتهای اجتماعی برای تمامی کارگران همچون شاغلان بخشهای غیررسمی یا قراردادی، از اهمیت ویژهای برخوردار است.
در نهایت، آینده رفاه و حقوق کار به توانایی جوامع برای تقویت همبستگی اجتماعی و پذیرش تغییرات بستگی دارد. تنها از طریق تعامل سازنده میان سیاستگذاران، کارگران و کارفرمایان میتوان سیستمهایی ایجاد کرد که نهتنها در برابر چالشهای کنونی مقاوم باشند، بلکه برای چالشهای آینده نیز آماده باشند.