printlogo


این روزها همه از کار خود ناراضی هستند
چالش جهانی اشتغال نامناسب

چرا کار متعارف دیگر انگیزه‌ای برای جوانان ایجاد نمی‌کند و هر کاری نارضایتی و ناامیدی فراوانی را در خود نهفته دارد؟ این روزها تعداد فزاینده‌ای از جوانان مسیرهای جایگزینی را برای گذران زندگی برمی‌گزینند و یا سعی می‌کنند با ایده‌های فانتزی و رمانتیک از وضعیت کاری که در آن گیر کرده‌اند فاصله بگیرند. علت این رابطه ناشاد با کار در کجاست و چگونه می‌توان از آن گذر کرد؟ در این یادداشت سعی می‌کنیم نگاهی به مسئله ارتباط انسان با کار در زمانه حاضر و نارضایتی‌های آن داشته باشیم.

از زمانی که مفهوم «استعفای بزرگ» در ژوئیه ۲۰۲۰ مطرح شده است، بحث‌های قابل‌توجهی در مورد اینکه چرا کار متعارف دیگر انگیزه‌ای برای جوانان ایجاد نمی‌کند به وجود آمده است. تعداد زیادی از افراد جوان جایگزین‌هایی برای آنچه که زمانی به‌عنوان مسیری برای طبقه کارگر و متوسط ‌تلقی می‌شد، انتخاب می‌کنند. در این مواقع، اراده اغلب با ضرورت اشتباه گرفته می‌شود؛ یعنی وقتی بی‌ثباتی و بلاتکلیفی پیش می‌آید، همه گزینه‌ها جذاب به‌نظر می‌رسند. فرد بدون اینکه چاره‌ای داشته باشد مجبور می‌شود به کاری تن در دهد و این را به‌عنوان انتخاب خود بازشناسی می‌کند. از بادوام‌ترین گزینه‌ها، مانند دنبال کردن خوداشتغالی با استفاده از استعداد یا حرفه هنری گرفته تا چشم‌اندازهای مشکوک‌تر مانند اعتماد به افرادی که ادعا می‌کنند از طریق سرمایه‌گذاری‌های مشکوک (سیستم‌های هرمی یا خرید اپل ارزان قیمت و...) می‌توان از سیستم فرار کرد.
اما این مشکل اصلاً جدید نیست. ریچارد سنت
(Richard Sennett) جامعه‌شناس در کتاب خود به نام تباهی شخصیت (The Corrosion of Character-1998) در مورد این هشدار داده است که چگونه انعطاف تحمیل شده در عرصه کار توسط سرمایه‌داری در اواخر قرن بیستم بر شخصیت افرادی که در چنین شرایطی کار می‌کنند تأثیر می‌گذارد. در حالی که این تباهی شخصیت دو دهه پیش قابل‌توجه بود، امروزه بسیار جدی‌تر شده است. بی‌ثباتی اشتغال که پدیدآورنده آن است نیز تشدید شده و اغلب انعطاف‌پذیری روانی کارکنان را به حدی کاهش می‌دهد که فقط در تلاش برای زنده ماندن هستند.
با اوج‌گیری مسئله به‌طور هم‌زمان، رمان‌ها و بحث‌های پیرامون این موضوع نیز زیاد شده است. دیوید گرابر (Davi Graeber) انسان‌شناس آمریکایی، استدلال می‌کند که بسیاری از مشاغل ما شامل وظایف بی‌فایده هستند، مارک فیشر (Mark Fisher) فیلسوف و تئوریسین فقید بریتانیایی، بوروکراتیزه شدن همه مشاغل را به نقد می‌کشد. النا مدل (Elena Medel) شاعر و بیبیانا کولادو (Bibiana Collado) ادیب اسپانیایی، فرسودگی زنان طبقه کارگر را در آثارشان برجسته کرده‌اند. همچنین کم نیستند منتقدانی که به زبانِ فلسفه و علم یا شعر و ادب، پویایی غیرانسانی محیط‌های اداری را به نقد کشیده باشند.
آیا در زمانه حاضر بیشتر از همیشه در مورد کار بحث می‌کنیم؟ شاید نه؛ زیرا کار انسان‌ساز است و همیشه در حوزه مباحثات بوده است. با این حال استراتژی‌ها و سیاست‌ها درباره کار تغییر کرده‌اند. دهه‌ها پیش، موقعیت‌های مشابه استثمار و سلب مالکیت از طریق اتحادیه‌گرایی و مبارزه جمعی برای بهبود وضعیت حل‌و‌فصل می‌شد، در حالی که امروزه ما خود را در فضای دلسرد‌کننده‌ای می‌بینیم، جایی که افراد به جایگزین‌های کم‌و‌بیش تخیلی متوسل می‌شوند که به جای جمع‌گرایی برای حل مشکلات اجتماع، این تجسم ذهنیت فردگرا را ترویج می‌کنند؛ هر کس برای خودش.