printlogo


لزوم تغییر در زیرساخت‌های شهرنشینی
شهر یک موجود زنده است
سمیرا مرادی روزنامه نگار

شهر با همه تعاریف خود از زاویه دید اندیشمندان بزرگ، امروز مفهومی آشنا و همراه با زیست اجتماعی انسان است. مفهوم شهر به‌عنوان موجودی زنده در نظریات مختلف حوزه مطالعات شهری و جامعه‌شناسی مطرح شده است. این رویکرد شهر را نه فقط مجموعه‌ای از ساختمان‌ها و زیرساخت‌ها، بلکه موجودی پویا، در حال تغییر و در تعامل با محیط و ساکنانش می‌بیند. زندگی در شهر علاوه بر رفع نیازهای زیستی و تأمین بقا، عناصری دیگر همانند آداب اجتماعی، بهداشت، رفاه و آسایش را نیز در سطحی گسترده‌تر و مطلوب‌تر از روستا می‌طلبد. عناصری غایب در زندگی روستایی که به همراه خود مفهومی دیگر به نام لذت زیست اجتماعی در شهر را به همراه می‌آورند. بر همین اساس زندگی در شهر، با دگردیسی معنای تعلق، این باور را به ساکنان خود می‌دهد که شهر تکه‌ای از آن‌هاست، بخشی جدایی‌ناپذیر که با فرد زندگی می‌کند و در مراحل مختلف زندگی پابه‌پای اوست. 

الگوی زندگی روستایی با ایجاد تحرکات اجتماعی و کوچیدن انسان به شهر، شمایل دیگری به خود گرفت. کمرنگ شدن آشنایی‌ها، گم و تنها بودن، فرصت رشد و ترقی، برخورداری از امکانات رفاهی بیشتر و دیدن تغییرات سریع باعث شد نیازهایی تازه، رویکردی تازه و اهدافی تازه در زندگی بشر رخ نماید. بر همین مبنا امیل دورکیم جامعه شناس فرانسوی، جوامع انسانی را براساس نوع انسجام، همگرایی و همبستگی افراد با یگدیگر به دو گونه تقسیم می‌کند؛ گونه اول جامعه مبتنی برهمبستگی مکانیکی است که افراد آن در حکم اجزای یک ماشین هستند، انتظام اجتماعی در این جامعه بیشتر بر تشابه و همانندی افراد استوار است و افراد از لحاظ حرفه و شغل، طرز تفکر، ادراک و رفتار با یکدیگر کم و بیش مشابهت دارند. همگی آن‌ها تحت نظام واحدی قرار می‌گیرند و از مقررات و قوانین و سنت‌های یکسانی پیروی می‌کنند.
گونه دوم مبتنی بر همبستگی ارگانیک یا همبستگی اندامی و عضوی است. در چنین اجتماعی، روابط افراد بر پایه عدم تشابه و ناهمانندی قرار دارد. این جامعه مانند ارگانیسم انسان دارای اعضای متعددی است که هرکدام کار خاصی انجام می‌دهند اما در عین حال میان آن‌ها ارتباط متقابل برقرار است. یعنی هم با یکدیگر و هم با کل ارگانیسم جامعه در ارتباط معنادار هستند. در این نوع جامعه تقسیم کار و تخصص و حرفه‌های گوناگون وجود دارد و افراد از نظر شغل، عقیده و ذوق و سلیقه با هم فرق می‌کنند. آنچه باعث پیوستگی و ارتباط میان آدم‌ها می‌شود، تجانس و همانندی و پیروی از قانون سنتی واحدی نیست، بلکه افراد براساس نیازهای متقابلشان با هم ارتباط پیدا می‌کنند و به آن آگاهی دارند. آنچه دورکیم مطرح می‌کند تغییراتی است که با پیدایش شهرنشینی و سیر تطور اجتماعی در این پدیده به‌وجود می‌آید. به عقیده او همگرایی (Solidarite) در جامعه بادیه‌نشین، به علت ساختار اجتماعی ویژه آن از نوع همگرایی خودبه‌خودی و ماشینی است که ناآگاهانه صورت می‌گیرد، مانند اجزاء و پیچ و مهره‌های ماشین که در کنار هم قرار دارند و موجب حرکت ماشین می‌شوند. در جامعه شهری این امر به‌صورت منطقی، حساب‌شده و آگاهانه در می‌آید که دورکیم آن را همگرایی اندامی یا ارگانیک می‌خواند؛ یعنی افراد مانند اندام‌هایی هستند که هر کدام کاری انجام می‌دهند و با هم ارتباط دارند که نتیجه کارکرد و ارتباط میان آن‌ها همان ادامه حیات ارگانیسم است.
پاتریک گدس، جغرافیدان و جامعه‌شناس اسکاتلندی، از نخستین کسانی بود که شهر را به عنوان یک ارگانیسم زنده معرفی کرد. او در نظریه‌هایش به شهر به‌عنوان موجودی زنده نگاه می‌کرد که با محیط اطرافش در تعامل است و به مرور زمان تغییر می‌کند. گدس معتقد بود که شهرها مانند ارگانیسم‌های زیستی از طریق فرایندهای اجتماعی، اقتصادی و محیطی رشد می‌کنند و تغییر می‌یابند. او به ارتباط بین مردم، محیط و ساختارهای شهری تأکید داشت و نقش برنامه‌ریزی شهری را در ایجاد توازن بین این عناصر مهم می‌دانست. لویی مامفورد، یکی از نظریه‌پردازان برجسته شهری قرن بیستم، در آثار خود شهر را یک ارگانیسم زیستی توصیف می‌کند. او معتقد بود که شهرها باید به‌گونه‌ای طراحی شوند که نیازهای انسانی و محیطی را در برگیرند. مامفورد به شهرها به‌عنوان سیستم‌های پیچیده و چندلایه نگاه می‌کرد که در آن‌ها نیازهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی با هم ترکیب می‌شوند و همچون یک موجود زنده در حال رشد و تکامل‌اند. جین جیکوبز، جامعه‌شناس در کتاب «مرگ و زندگی شهرهای بزرگ» شهر را یک سیستم زنده و پویا توصیف می‌کند که باید توسط ساکنان آن اداره و کنترل شود. او مخالف برنامه‌ریزی شهری متمرکز و از بالا به پایین بود و معتقد بود که شهرها باید به‌طور طبیعی و بر اساس نیازهای ساکنانشان رشد کنند. جیکوبز به تعاملات پیچیده بین مردم، فضاها و ساختارهای شهری به‌عنوان عناصر کلیدی در پویایی شهرها اشاره می‌کند. مانوئل کستلز، یکی از بزرگ‌ترین جامعه‌شناسان معاصر، در چارچوب نظریه شبکه‌ها و پیچیدگی‌های شهری، به شهر به‌عنوان یک سیستم پیچیده و پویا نگاه می‌کند که مشابه با موجودات زنده از طریق شبکه‌های اجتماعی، اقتصادی و تکنولوژیکی به هم مرتبط است. کستلز تأکید دارد که شهرها همچون شبکه‌هایی هستند که دائماً در حال تغییر و تعامل با محیط و ساکنان خود هستند، به‌طوری که هر تغییری در یکی از این شبکه‌ها تأثیرات بزرگی بر دیگر بخش‌ها می‌گذارد.
تیموتی بیتلی، یکی از پیشگامان در مفهوم «شهر بیوفیلیک»  پیشنهاد می‌دهد که شهرها باید مانند اکوسیستم‌های زنده طراحی شوند که به تعامل انسان و طبیعت کمک می‌کنند. این رویکرد بر اهمیت طبیعت در فضاهای شهری تأکید دارد و تلاش می‌کند شهرها را به‌گونه‌ای طراحی کند که با محیط زیست سازگار باشند و به کیفیت زندگی انسان‌ها کمک کنند. برخی از نظریه‌پردازان پست‌مدرن نیز به شهر به‌عنوان موجودی زنده و چندوجهی نگاه می‌کنند. آن‌ها شهر را به‌عنوان مجموعه‌ای از تعاملات پیچیده بین فضا، فرهنگ و اقتصاد تعریف می‌کنند که دائماً در حال تحول است. در این دیدگاه، شهرها نه‌تنها به‌عنوان مکان‌های فیزیکی بلکه به‌عنوان موجودات زنده اجتماعی با تاریخ، فرهنگ و هویت خود تلقی می‌شوند.
در نهایت شهر به‌عنوان موجودی زنده، یک ایده کلیدی در بسیاری از نظریات شهری است که به دنبال درک پویایی و تغییرات مداوم در شهر است. این رویکردها تأکید می‌کنند که شهرها تنها مجموعه‌ای از ساختمان‌ها و زیرساخت‌ها نیستند، بلکه موجوداتی پویا و در تعامل با محیط و مردم خود هستند که همچون ارگانیسم‌های زنده به تغییر و رشد ادامه می‌دهند.