printlogo


چهار مهارت مدیریتی در مراکز درمانی
ایرج ایسوند مسئول ممیزی مدیریت درمان تأمین‌اجتماعی خوزستان

امروزه شاهد تغییرات فزاینده‌ای در جوامع و سازمان‌ها هستیم که ساختار مدیریتی را زیر ذره‌بین می‌برد. این تغییرات سبب نگرش ژرف به مدیریت انسان‌ها شده است.
تحقیقات نشان می‌دهد که عملکرد و بهره‌وری سازمان‌ها تحت‌تأثیر مباحثی همچون مدیریت فرهنگ سازمانی و شخصیت و رفتار کارکنان قرار دارد. دانشمندان علت موفقیت سازمان‌های برتر و موفق دنیای پیشرفته و پیچیده امروزی را شیوه مدیریت آن‌ها می‌دانند. بررسی زوایای مدیریتی به‌ویژه برای مدیریت حوزه درمان، اهمیت بسیاری دارد و می‌تواند در ارتقای کیفیت خدمات مؤثر واقع شود.
باید توجه داشت که مهارت‌های کلیدی مدیران از قبیل هوش عاطفی، هوش سازمانی، هوش سیاسی و هوش معنوی نقشی اساسی و تعیین‌کننده در عملکرد سازمان‌ها دارد. مدیران با بهره‌مندی از این مهارت‌ها می‌توانند در انگیزش درونی، رضایت شغلی کارمندان، توسعه مشارکت، ادراک و وفاداری، خلاقیت، نوآوری، توانمندی، توسعه ارتباطات مطلوب و فعالیت‌های گروهی نقش نفوذی داشته باشند. آن‌ها با رهبری صحیح، زمینه رشد و تعالی کارکنان و ایجاد بهره‌وری در سازمان را فراهم می‌کنند.
بی‌شک، رشد و تعالی کارکنان از طریق توجه به سرمایه انسانی، سرمایه اجتماعی، سرمایه روان‌شناختی و سرمایه معنوی در سازمان تحقق می‌یابد. در این زمینه باید از گسترش سکوت و بدبینی سازمانی جلوگیری کرد. افزایش آگاهی، دانش و مهارت در حوزه «مدیریت رفتار سازمانی» می‌تواند به مدیران، پژوهشگران و کارکنان یاری رساند تا در نهایت، شاهد رشد و شکوفایی کشور عزیزمان باشیم.
برای این منظور لازم است ماهیت مدیریت رفتار سازمانی را مورد کنکاش قرار دهیم. تا اواسط قرن بیستم درباره انسان مفروضاتی بسیار ساده و ابتدایی وجود داشت. این نگاه سبب شده بود جنبه‌های انسانی، انگیزه‌ها و نیازهای سطوح بالای انسانی در سازمان‌ها نادیده انگاشته شود. نکته مهم این‌که شناسایی و پیش‌بینی رفتار انسان‌ها، بسیار پیچیده‌تر از آن است که صرفاً از منظر تأثیر بر امنیت اقتصادی و شرایط کاری مطلوب، مورد ارزیابی قرار گیرد. سازمان‌های یک جامعه برای تحقق اهداف‌شان نیاز به رفتار فردی و گروهی دارند و در این فرایند، برخورداری از مهارت‌های اجتماعی برای حل‌وفصل مسائل ضروری است.
دانشمندان مدیریت و علوم رفتاری کوشیده‌اند از طریق تحقیقات بنیادی و علمی نظریه‌هایی تدوین کنند که با کاربرد آن‌ها‌ در سازمان‌ها، بتوان بر پیچیدگی‌ها و مشکلات روانی و رفتاری نیروی انسانی غلبه کرد. از مهم‌ترین این نظریه‌ها، دانش مدیریت رفتار سازمانی است. علوم رفتاری برخلاف علوم فیزیکی و کمّی با احتمالات سروکار دارد. از این‌رو به‌جای ارائه قوانین به‌دنبال افزایش احتمال موفقیت در سازمان‌ها می‌گردد.
براساس این دانش، مدیران برای موفقیت اجرای فرایندهای مدیریتی، نیازمند برخورداری از چهار نوع مهارت هستند؛ نخست، مهارت فنی که به وسیله آن دانش تخصصی خود را به‌کار گیرند. دوم، مهارت‌های انسانی که توانایی تعامل با دیگران و کارمندان را فراهم می‌کند (دانش مدیریت رفتار سازمانی نیز بیشتر به دنبال توسعه مهارت‌های انسانی است). سوم، مهارت تحلیلی که مدیران ضمن به‌کارگیری آن با استفاده از نگرش کلی و جامع به سازمان و محیط، سعی در درک وضعیت موجود و آینده سازمان دارند. چهارم، مهارت طراحی که از این مجرا مدیران مشکلات و مسائل سازمان را تجزیه و تحلیل کرده و راه‌حل‌های مناسب ارائه می‌دهند. هرچقدر مدیران از سطوح پایین به سطوح بالا ارتقا پیدا کنند، به مهارت فنی کمتر و به مهارت تحلیلی و طراحی بیشتر نیاز دارند. یکی دیگر از مباحثی که در حوزه مدیریت می‌تواند سودمند واقع شود، بهره‌مندی از دانش «علوم اعصاب» است. توجه به ویژگی‌های این علم می‌تواند در توانمندسازی افراد برای داشتن مدیریت بهینه مؤثر باشد. به همین دلیل یک حوزه میان‌رشته‌ای با عنوان «علوم اعصاب در رهبری» (مدیریت) به‌وجود آمده که تلفیقی از علم پزشکی و علم مدیریت است.
رشته مذکور، علم جدیدی است که نشان می‌دهد، فیزیولوژی و سیستم‌های عصبی بدن با توجه به شرایط و محیط‌های مختلف می‌تواند بر رفتار فرد تأثیر بگذارد.