گفتوگوی «آتیه نو» با یک نابینای هنرمند و صاحب مدال ورزشی
نسیم هستم... راهی برای وزیدن پیدا خواهم کرد
حادثه و بیماری هرگز خبر نمیکند و گاه چنان ناگهانی و غیرمترقبه بر سر و روی زندگی آدمها میبارد که شوک آن، به فراخور شدت و عمق مسئله، در فرایند پذیرش و اقدامات تأخیر و تعلیق ایجاد میکند. اینکه هر روزه به روال معمول دنیای هزار رنگ را با زشتی و زیباییهایش میبینیم برایمان عادی شده، اما اگر به یکباره از این نعمت محروم شویم آن زمان است که قدرش را به درستی درک خواهیم کرد. واقعیتی که «نسیم برنجیان» نابینا شده بر اثر بیماری، آن را با عبور از رنج و پستی و بلندیهای فراوان لمس کرده و از سال 1398 دنیای جدیدی را زندگی میکند.
برنجیان در گفتوگوی با ما ضمن مرور سختیهای رفته بر او، با زمزمه جمله پرامید بر صدر تمام صفحات شبکههای اجتماعیاش میگوید: «من نسیم هستم و قطعاً راهی برای وزیدن پیدا خواهم کرد. یعنی هیچچیز مانعم نیست، مگر روزی خدا جانم را بگیرد.»
مهین داوری روزنامهنگار
شنیده بودم که شما بینا بودید و سالهای اخیر دچار اختلال بینایی شدهاید، در این خصوص توضیح دهید.
سال 1398 به دلیل سردردهای مکرری که برایم اتفاق میافتاد به پزشک مراجعه کردم و پس از انجام اسکن و گرافیهای متعدد تومور مغزیام تشخیص داده شد. بیش از 20 و اندی مرتبه تحت عملهای جراحی مختلف قرار گرفتم که بیناییام از بین نرود. خوشبختانه تومور خارج شد. متأسفانه پزشکان مجبور به تخلیه چشم راستم شدند. بر روی چشم چپم نیز اعمال متعددی انجام شد. با ابراز تأسف، تلاشهای فراوان و تزریق آمپولهای قوی و شیمیدرمانی برای حفظ بینایی نتیجهبخش نبود و متأسفانه تابستان سال 1399به نابینایی مطلقم منجر شد.
روند درمانی و در نهایت ختم آن به کمبینایی و نابینایی برایتان باورپذیر بود؟
قطعاً به امید رخ ندادن اتفاق ناگوار درمان و جراحیهای سنگین را تحمل کردم که متأسفانه این اتفاق افتاد. من نیز همانند سایر افراد اوایل برایم مقداری سخت بود. مخصوصاً زمانی که چشم راستم تخلیه شد و یک عضو را از دست دادم. خوشبختانه اخلاقی که دارم پذیرش سریع است. زمانی که حس کردم راهی جز پذیرش نابینایی نیست با آن کنار آمدم و کلاً فرایند پذیرش دو ماه بیشتر طول نکشید. بارها گفتهام زندگیام به دو بخش قبل و پس از نابینایی تقسیم میشود. چون پس از ورود به دنیای جدید، شیوه زندگی و حتی افرادی که با آنها در تعامل قرار گرفتم و تماماً مختصات زندگیام متحول و متفاوت شد و در مسیری دیگری تداوم پیدا کرد.
از نوع رویکرد و جملاتی که در دوران گذار با خود مرور و تکرار میکردید بگویید.
اول مثل همه شاکی بودم. از زمین و زمان گلهگذاری میکردم و میگفتم خدایا چرا من؟ چرا تلاشهای خودم و خانواده بیجواب ماند. اما زمانی که قضیه پذیرش اتفاق افتاد تنها به این فکر میکردم که چطور جلو بروم. چون آدم پرجنبوجوشی هستم و به هیچ عنوان تحمل خانهنشینی را ندارم از خدا خواستم کمک کند که من وانمانم. خواستم که به من قدرت دهد تا شرایط برایم هموار شود که خانهنشین نشوم. تنها این جملات را تکرار میکردم که خداوند مرا برای تداوم حرکت رو به جلو و پیشرفت یاری کند.
اقدامات عملی شما بعد از پذیرش دنیای جدید برای یادگیری مختصات دنیای نابینایی چه بود؟
در مدتی که به مرور بنیاییام در حال کمتر شدن بود و هنوز به صفر نرسیده بود، چون هیچ شناختی از دوران نابینایی و افراد نابینا نداشتم، تحقیق در مورد جهان نابینایان را پیگیر شدم. اینکه چطور زندگی میکنند، چه ابزارآلات و تجهیزاتی دارند، چه وسایل کاربردی برای آنها وجود دارد و چطور از این ابزارها استفاده میکنند. خیلی اهل نوشتن هستم. آن موقع اولین چیزی که برایم اهمیت داشت این بود که چطور میتوانم معضل خواندن و نوشتن را مرتفع کنم. در گام اول بریل را آموختم و دومین اقدام یادگیری راه رفتن با عصا بود. چون دوست نداشتم لزوماً یک فرد مرا راه ببرد. پس حرکت و جهتیابی و استفاده از عصا را در دستور کار قرار دادم. سومین اقدام یادگیری نرمافزارهای کاربردی برای استفاده زیاد تلفن همراه و کامپیوتر بود.
آیا نابینایی برای انجام امور روزمره بازدارنده شما هست یا خیر؟
یکسری کارها را که نیاز صددرصد به بینایی دارد مانند رانندگی یا خریدهایی که به بینایی نیازمند هستند، تحت هیچ شرایطی نمیتوان انجام داد. اگرچه بعضیخریدها را از فروشگاه اینترنتی انجام میدهم، اما اگر قصد خرید یک لباس و یا کفش را داشته باشم در این موارد هر اندازه نیز به فروشنده اعتماد داشته باشم باز ممکن است خرید دلخواه اتفاق نیفتد. وقتی یک نابینا وارد بانک میشود حتماً باید یک امین همراه خود داشته باشد. محال است یک نابینا بتواند در بانکها به تنهایی مورد پذیرش قرار گیرد. حتی فردی مثل من که دوران بینایی در بانکها دارای امضا بودم، اما امروز متأسفانه برای انجام امور بانکی از اثرانگشت یا مهرهای برنجی استفاده میکنم که این مسئله برایم بسیار ناراحتکننده است.
از شغل و موفقیتهایی که کسب کردهاید بگویید.
قبل از نابینایی کارمند و شاغل بودم. نابینایی باعث شد نتوانم کار کنم. الان پس از گذشت دو سال تلاش مداوم و پیدرپی در تمام سازمانهای دولتی و خصوصی، صرفاً به خاطر نابینایی نتوانستم جایی مشغول به کار شوم. روی خوش این مسئله این است که به دلیل آزاد بودن وقتم در این سه سال بهصورت جدیتر، ورزش و هنر را که دو شاخه مورد علاقهام است دنبال کردم و پیشرفتهای فراوانی در این دو شاخه داشتهام.
از دوران کودکی به نوازندگی علاقه داشتم و سازهایی مینواختم. پس از دوران نابینایی با ساز تنبور که قبل نابینایی حتی اسم آن را هم نشنیده بودم آشنا شدم. اولینبار که صدای آن را شنیدم شیفته آن شدم و تلاش کردم آن را یاد بگیرم. متأسفانه اساتیدی که پیدا میکردم به واسطه نابینا بودنم تمایلی برای آموزش این ساز به من نشان نمیدادند. در نهایت استاد علیآبادی مرا پذیرفتند و الان نزدیک به سه سال است که در خدمت او شاگردی میکنم و از ایشان کمال قدردانی را دارم. در حال حاضر تنها نابینای یکی از بزرگترین گروههای تنبورنوازی ایران یعنی گروه جامی هستم و تاکنون افتخار داشتم که دو بار در تالار وحدت اجرا داشته باشم. در این مدت، به دلیل عشق به بوی خاک به سمت سفالگری رفتم و این هنر را نزد استادم فردین آموختم و الان میتوانم با چرخ سفالینههای مختلف خلق کنم.
در زمینه ورزش عاشق کوه و طبیعت بودم و پا به کوه گذاشتم. در حال حاضر میتوانم بگویم که تنها زن نابینای مطلقی هستم که در استان تهران قلهنوردی میکند. یک ماه و نیم پیش به قله دماوند صعود کردم. در ورزش بدنسازی نیز امسال مدال طلا را کسب کردم.
درددل یا مطالبه شما به عنوان یک قهرمان ورزشی و هنرمند از خانوادهها، جامعه و مسئولان چیست؟
یک موضوع که شاید در نگاه اول کوچک اما در واقع بسیار مهم و دغدغهآفرین باشد، فشارهای مالی است. کلاسهای مختلف و رفتوآمدها هزینهزا هستند. من تنها خواهشم از مسئولان این است که لااقل شرایط را بهگونهای برای افرادی مثل من فراهم کنند که حالا که از نعمت دیدن محروم هستیم و نمیتوانیم به راحتی با پای پیاده راه برویم و یا از مترو و اتوبوس شهری استفاده کنیم، مبلمان شهری بینهایت نامناسب را اصلاح و مناسبسازی کنند. همچنین برای حملونقل افراد معلول تمهیدی در خصوص اعمال تسهیلات و تخفیفات ویژه در نظر گرفته شود. کمکهزینهای به آنها تعلق گیرد که امور ورزشی و آموزشی خود را دنبال کنند. باشگاههای ورزشی دولتی تعیین شده ویژه افراد خاص بسیار معدود هستند و یک نابینا برای بهرهمندی از امکانات ورزشی این مراکز باید از غرب به شرق تهران سفر کند.