روزي که ستون خيمه رژيم شاه شکست
به عقيده تاريخنگاران جهان، در جريان انقلاب ايران تمام تعاريف و نظريهها باطل شد و هيچكدام از علماي علم سياست و جامعهشناسي چنين تحولي را انتظار نداشتند. تا ماهها و روزهاي قبل از 22 بهمنماه سال 1357 همه تحليلگران داخلي و خارجي پيروزي نهضت اسلامي و مردمي ملت ايران را تصور نميكردند و اكثر مفسران خبري و پژوهشگران اجتماعي نظريههاي تكراري و اغلب كليشهاي را كه برداشت از انقلابهاي روسيه، فرانسه، چين، هند و حتي الجزاير بود، براي پيروزي ملت ايران رقم ميزدند؛ اما واقعه بيعت همافران با رهبري انقلاب - در 19 بهمنماه سال 1357 - توان همه تحليلها را از عالمان بهاصطلاح آيندهنگر سياسي گرفت؛ بيعتي كه از سوي بخشي از قواي نظامي با رهبر مذهبي و سياسي نهضت مردم ايران به وقوع پيوست، در كمال ناباوري قدرت و توان هرگونه مقابله با انقلاب را از دشمنان گرفت و هيچ عنصر ماديْ قدرت رؤيارويي با آن را در خود نميديد و اگر نبود قدرت ايمان، قدرتي كه همه تحليلگران و نظريهپردازان مادي از تفوق و برتري آن در عالم مادي عاجزند، چنين بيعتي بعد از چندروز به پيروزي نميانجاميد.اينك به سبب اهميت آن رويداد و روز خدايي با انعكاس خاطرات شركتكنندگان در آن بيعت به بيان لحظهبهلحظه آن وقايع ميپردازيم.
خاطرات سرهنگ فريدون شمس
«هر روز در خيابانها شاهد به شهادت رسيدن مردم بوديم، حكومت نظامي در اكثر شهرها برقرار شده بود و در بعضي از تظاهراتها جوانها تير ميخوردند و خونهاي زيادي در خيابانها ريخته ميشد. همه همكاران و دوستان ما در ستاد نيروهاي هوايي بعد از آن تظاهرات ششم بهمنماه در خيابان پيروزي تا اندازهاي ترسشان ريخته شده بود. از طرفي ورود حضرت امام در تاريخ 12 بهمنماه سال 1357 و حضور ايشان در تهران قوت قلبي بود براي همه شيفتگان و مريدان و ملت هميشه در صحنه. من و تني چند از دوستانمان هر روز با لباس شخصي به همراه خانواده در تظاهرات مردمي شركت ميكرديم و هرگز هم وحشتي نداشتيم كه از سوي نيروهاي ضداطلاعات شناسايي شويم، اما اين مقدار حضور براي ما كه نظامي بوديم جذاب نبود. دوستان همفكر ما همچون برادر ابوالقاسم بدوي، ايزدينيا، رمضاني و ديگران نيز از وضعيت موجود راضي نبودند و از آنجا كه بعضي از دوستانمان نيز در جريان تظاهرات ششم بهمنماه دستگير و تبعيد شده بودند، احساس حقارتي داشتيم و معتقد بوديم كه بايد يك اتفاق جديدي رخ دهد و تحولي بهوجود آيد كه تأثيرگذار باشد.
خلاصه با هماهنگي و مشورت دوستان و ياران همفكر خود قرار بر اين شد كه با هماهنگي يكديگر در مدرسه علوي حاضر شده و با لباس نظامي در مقابل امام در مدرسه دخترانه رفاه رژه برويم.
برادر محمد طاهريفر از جمله همافران مؤمن و از جانگذشتهاي بود كه مقدمات اين بيعت را با دفتر امام در مدرسه رفاه براي روز 19 بهمن هماهنگ كرده بود.
بعد از آنكه تاريخ روز بيعت قطعي شد، با بچهها و نيروهاي همفكر خودمان در لجستيكي مهرآباد، ستاد نيروي هوايي در خيابان پيروزي و قصر فيروزه هماهنگ كرديم و ما چون همافر بوديم، قاعدتاً با قشرهاي همطراز خودمان هماهنگي ميكرديم.
قرار ملاقات و وعده دوستان خيابان ايران بود، بعضي با لباس نظامي نيروي هوايي آمده بودند و بعضي هم با لباس شخصي آمده بودند و قرار بود كه لباس نظامي خود را در مدرسه علوي بپوشند و بعد از آن، همه دوستان رأس ساعت 9 صبح جمع شدند، در يك تشكيلات نظامجمع وارد مدرسه رفاه شويم.
من آن موقع همزمان با حضور در نيروي هوايي دانشجوي رشته زبان و ادبيات انگليسي در دانشگاه ملي بودم. با جمعشدن دوستانمان يك گروهان نظامي در هفت ستون منظم در خيابان ايران شكلگرفت. مردم هم در پيادهرو ازدحام كرده بودند. بعضي با هيجان و بعضي با شگفتي منتظر يك اتفاق بودند، اكثراً پرسوجو ميكردند كه چه حادثهاي در شُرف وقوع است. در همان لحظاتي كه غرق در شور و شعف يك بيعت و از طرفي در درون از يك التهاب پنهان در خود غرق بودم، يك نفر به من سلام كرد و با گرمي و اشك شوق صورتم را بوسيد؛ وي استاد زبان فارسيام در دانشگاه بود. «دكتر مرزبانراد» محل زندگياش نزديك منزل امام بود و براي تماشاي اين حضور همافران با امام به خيابان ايران آمده بود و تصادفاً من را در گروهان ديده بود. او اصلاً فكر نميكرد ارتشي باشم و با ديدن من در آن لباس شروع به گريه كرد و ميگفت: «وقتي مردم ميگويند نصر من الله و فتحٌ قريب عرش به لرزه درميآيد. و شماها كه ميگوييد: فرمانده كل قوا خميني، روح خدا، خداوند پيروزي اين ملت را قريبالوقوع ميكند. حضور شما ارتشيها بت زمانه را ميشكند، شما به اين مردم اميد ميدهيد. وي همانطور كه گريه ميكرد، دست به دعا برداشت و با صداي بلند دعا ميكرد و مردم هم آمين ميگفتند.
خلاصه بعد از سازماندهي و رژه كوتاهي كه در خيابان ايران انجام داديم، سرود «خميني اي امام» را به مدت يك ربع تا نيمساعت تمرين كرديم و قرار شد كه همين سرود را در مقابل امام خميني بخوانيم. من پيشاپيش گروهان بودم و جميع دوستان و شركتكنندگان پرسنل نيروي هوايي در آن بيعت سه تا چهار گروهان ميشدند».
خاطرات سرتيپ حسين ابيانه
«مقدمات رژه در مقابل حضرت امام در مدرسه رفاه بعد از آن راهپيمايي بزرگي كه در خيابان پيروزي توسط پرسنل نيروي هوايي انجام گرفته بود و با ورود امام به ايران در تاريخ 12 بهمنماه در دستور كار همه دوستان و همافران پايگاههاي هوايي تهران قرار گرفت و در واقع يك حركت خودجوش و ابتكاري خلاق از سوي همافران و افسران انقلابي نيروي هوايي بود. فرماندهي اين بيعت آقاي محمد طاهريفر بود و هماهنگي و اطلاعرساني با افسران به عهده آقاي ابوالقاسم بدوي بود. من و ساير دوستان نيز مسئول خبر و اطلاعرساني به كليه همافران انقلابي پايگاههاي هوايي تهران بودم.
قرار بر اين شد كه روز 19 بهمنماه با هماهنگي دفتر امام در مدرسه رفاه، همه دوستان صبح روز 19 بهمنماه به مدرسه علوي آمده و با تغيير لباسها، انيفورم نظامي را بپوشند. بعضي از نيروها هم با خانوادههايشان آمده بودند و يك جمعيت انبوهي در خيابان ايران متمركز شد و سرتاسر خيابان ايران بسته شد. وقتيكه پرسنل نيروي هوايي با لباس نظامي از مدرسه علوي بيرون آمدند، فرياد اللهاكبر مردم به هوا برخاست، 9 گروهان همه صفدرصف منظم و يكپارچه- هفت نفر جلوي بقيه ستونها منظم در طول خيابان ايران گويا قرار بود يك رژه كاملاً بزرگ نظامي انجام گيرد. اكثر مردم كه در خيابان ايران سكونت داشتند، با فرياد «فرمانده كل قوا، خميني روح خدا»، از منازلشان بيرون آمده بودند. بعضي از مردم با ديدن اين صحنه اشك شوق ميريختند. يك فضاي خاص و عرفاني در وجود همه كساني كه در آن محل حضور داشتند بهوجود آمده بود. رژه نظامي پرسنل تا داخل حياط مدرسه رفاه با عشق، شور و ايمان وصفناپذيري انجام گرفت.
آقاي محمد طاهريفر فرمان خبردار و به راست نظر را صادر كرد. پاهاي پرسنل تا بالاترين نقطه بالا آمد و به زمين خورد. تمام نيروها در تمام حياط منظم و منسجم در يك حالت نظامي در مقابل پنجرهاي كه قرار بود امام خميني در آنجا حاضر شوند قرار گرفتند. با حضور امام ضمن حفظ حالت نظامي اشك شوق از ديدگان پرسنل جاري شد، گويي قلبها از جا كنده ميشد. اصلاً يك وضعيتي بود كه در هيچ زمان از دوران زندگيام برايم اتفاق نيفتاده بود.
چهره نوراني و ملكوتي امام همه افراد را تحت تأثير خود قرار داده بود. در بطن وجودي هركدام از پرسنل شركتكننده در آن بيعت، نوعي دلهره و اضطراب وجود داشت اما آن ملاقات و آن ديدار همه نگرانيها را از آينده - كه چه خواهد شد - از بين ميبرد. عشق، نشاط، نگراني، التهاب همه اين احساسات با هم مخلوط شده بود، تمام اين لحظهها غيرقابل وصف بود.
امام خميني بعد از ابراز احساسات پرسنل دقايقي را سخنراني فرمودند و ضمن تشكر از حضور پرسنل نيروي هوايي، آن بيعت را آغاز پيروزي نهضت قلمداد كرده و نقطه عطفي در پيروزي نهضت اسلامي دانستند.
يكي از اتفاقات جالبي كه در آن بيعت رخ داد، عكس تاريخي خبرنگار روزنامه كيهان بود، كه اين عكس از پشت سر نيروها گرفته شد و در روزنامه كيهان منعكس شد. عكس فوق باورنكردني بود مخصوصاً براي سردمداران رژيم كه وقتي بيعت نظامي نيروي هوايي با امام انجام گرفته بود. در ابتدا سعي ميكردند منكر چنين بيعتي شوند، اما حقايق اين بيعت و جاودانگي اين ملاقات انكاري را باقي نميگذاشت.
به هر ترتيب بعد از آن ملاقات و ديدار تمام نيروهاي شركتكننده در آن بيعت، بعد از خروج از مدرسه رفاه به طرف خيابان ايران حركت كرديم و بعد از عبور از كوچهها به ميدان شهدا رسيديم. راهپيمايي پرسنل نظامي با حضور مردم به يك راهپيمايي عظيمي تبديل شده بود كه ابتداي آن در نزديكي پل چوبي و انتهاي آن در خيابان ايران بود. با اين شور و احساساتي كه در وجود همه شركتكنندگان وجود داشت، ديگر توقف راهپيمايي امكان نداشت. علاوه بر پرسنل نيروي هوايي بعضي از پرسنل نظامي ديگر قوا نيز به راهپيمايي پيوستند، بعضي از نظامياني كه در درون راهپيمايي بودند، با بالا گرفتن كارت پرسنل نظاميشان اعلام ميكردند كه به نهضت اسلامي امام خميني(ره) پيوستهاند.
هرگز باوركردني نبود، اين بيعت تبديل به آن راهپيمايي بزرگي شد كه طول خيابان انقلاب را فراگرفت. پشت سر پرسنل نيروي نظامي نيروي هوايي كه با لباس نظامي بودند، خيل عظيم مردمي كه نظامي بودند، اما لباس شخصي به تن داشتند و براي معرفي خود كارتهاي شناسايي «نظامي» خود را بر بالاي دستشان قرار داده بودند.
حتي پليسهايي كه در خيابان انقلاب بودند به جمعيت پيوستند. گويي محبت امام در دلشان موج ميزد، منتهي در بعضي هنوز شجاعت حضور وجود نداشت. اما راهپيمايي روز 19 بهمنماه يك قوت قلبي بود كه ذكر آن وصفناپذير است. آنها كه در آن روز با امام خميني بيعت كردند، واقعاً از هستي و جانشان گذشته بودند. هرگز نميدانستند كه در آينده چه اتفاقي خواهد افتاد و چه حوادثي در پيش خواهد بود، اما روح ايمان و آن صداقت و شجاعتي كه در وجود آنها بود، همراه با اشتياق ديدار امام همه تحولات آينده را اميدبخش ميكرد و نهايت آنكه سه روز بعد از آن ديدار تاريخي همافران با امام، يومالله 22 بهمن شكل گرفت و پيروزي نهضت از همان ستاد نيروي هوايي آغاز شد، و با به صحنهآمدن مردم در روز 22 بهمن پايههاي ظلم و جور رژيم فرو ريخت و حاصل سالها رنج و ستم و شكنجه و ريخته شدن خون هزاران شهيد بارقه اميد متبلور شد و انقلاب اسلامي ايران پيروز شد».
خاطرات سرتيپ ابوالقاسم بدوي
«بعد از راهپيمايي روز ششم بهمنماه كه در خيابان فرحآباد (پيروزي) از مقابل ستاد انجام داديم و انعكاس آن حركت خودجوش در روزنامهها و مطبوعات و بهوجودآمدن موج شادي و اميد در ميان مردم انقلابي، ياران و دوستان ما تصميم گرفتند، تحولي ديگر در پيوستن به نهضت اسلامي امام خميني (قدسسره) بهوجود آورند. ناگفته نماند كه بعد از راهپيمايي روز ششم بهمنماه اخباري ضد و نقيض از دستگيري تعدادي از دوستانمان رسيده بود. و خانوادههاي آن عزيزان نيز از سرنوشت فرزندان و همسرانشان سخت نگران بودند.
همين موضوع خود بهانهاي شده بود كه حتي آن عده از پرسنل نيرو كه از روي ترس و يا از روي احتياط و محافظهكاري از پيوستن به برادران انقلابي خود در نيروي هوايي اكراه داشتند، با شنيدن اخبار فوق اضطراب و دلهره را كنار گذاشته و به جمع برادران خود بپيوندند.
از طرفي با هماهنگي و مشورتي كه همه عزيزان و پرسنل انقلابي انجام دادند، تصميم گرفتيم يك تحول شورانگيز در ادامه نهضت اسلامي امام انجام داده و بارقه اميد به پيروزي انقلاب را در دل مردم زنده كنيم.
بر همين اساس ضمن هماهنگيها، قرار بر اين شد كه برادر محمد طاهريفر كه از جمله همافران انقلابي و مكتبي و ازجانگذشته در بين نيروها بود، مقدمات ملاقات و حضور با امام خميني (قدسسره) را فراهم کند. وي هم با كمك دوستان خود كه در دفتر امام در مدرسه رفاه حضور داشتند، مساعدتها و هماهنگيهاي لازم را بهعملآورد، و بدينترتيب بعد از يك جلسه مشورتي با همه برادران انقلابيِ همافر در ستاد مركزي نيروي هوايي روز ملاقات 19 بهمنماه با انيفورم نظامي رأس ساعت 9 صبح در مدرسه رفاه تعيين شد. با قطعي شدن روز بيعت بلافاصله به وسيله تلفن و يا ديدار حضوري به ديگر بچهها و نيروهاي همفكر خودمان در لجستيك نيروي هوايي و پادگان قصر فيروزه خبر داديم. تجمع نيروها نيز در خيابان ايران بود.
صبح روز بيعت فرا رسيد. من از منزل به همراه همسر و فرزند خردسالم به طرف محل حضور حركت كرديم، البته با لباس شخصي؛ چون قرار بر اين بود كه در يك مكان مناسب در خيابان ايران پرسنل و همافران انقلابي، لباس شخصي خود را درآورده و لباس نظامي به تن كنند. اما وقتي به خيابان ايران رسيدم، ديدم كه عدهاي از دوستان با همان انيفورم نظامي از منزل حركت كرده بودند.
با رسيدن عقربههاي ساعت به عدد 9، لحظه به لحظه به تعداد دوستانمان اضافه ميشد. بيش از صد نفر از پرسنل در مدرسه علوي و سپس در طول خيابان ايران در يك تشكيلات منظم نظامي قرار گرفتند. جمعيتي انبوه از مردمي كه اطلاع از موضوع نداشتند در دو طرف خيابان ايستاده بودند و با تعجب نظارهگر نمايش نظامجمع پرسنل نيروي هوايي بودند كه با فرمان خبردار و «از جلو نظام» كه توسط برادر طاهريفر اعلام ميشد، دوشبهدوش يكديگر ايستاده و صفاندرصف منتظر فرمان حركت بودند.
يادآوري آن لحظهها و ساعات براي من بهوجودآمدن يك احساس عجيبي است كه تا پايان عمر هرگز فراموشش نميكنم. در طول سالها خدمتم در ارتش آن رژهاي كه در آن روز انجام دادم به ياد ندارم كه در سالهاي قبل از آن و سالهاي بعد از آن انجام داده باشم. گويا پاهاي من مال خودم نبود، آنچنان محكم بر زمين ميخورد كه گويا سنگ را خرد ميكرد. هرگز ذرهاي ترس در وجود پرسنل قرار نداشت، در حالي كه ممكن بود هر لحظه نيروهاي امنيتي رژيم و يا گارد جاويدان وارد عمل شود، اما قدرت توكل به خداوند و اميدواري به هدفي كه انجام ميداديم، جايي براي دلهره و اضطراب در دلها باقي نگذارده بود.
به محض آنكه همه همافران سرود «خميني اي امام» را سر دادند، اشكي بود كه از ديدگان مردم سرازير ميشد. طول خيابان ايران جمعيت موج ميزد و تا ابتداي كوچهاي كه مدرسه رفاه در آن قرار داشت مردم عاشق و دلسوخته با ذكر صلوات و دعا براي طول عمر امام و سلامتي پرسنل نيروي هوايي با شعارهاي انقلابي به استقبال برادران نيروي هوايي ميآمدند.
صفوف نظامي نيرو با يك انسجام عالي وارد حياط مدرسه رفاه شدند. از آنجا كه فرماندهي رژه به عهده برادر محمد طاهريفر بود، همه نيروها گوش به فرمان او بودند.
با فرمان خبردار و نظر به راست، پاهاي پرسنل تا بالاترين نقطه بالا آمد و با تمام عشق، شور و دلسوختگي به زمين كوبيده شدند. همافران فرياد زدند «فرمانده كل قوا خميني روح خدا» موج اين صدا بيرون از مدرسه جمعيتي را به گريه انداخته بود. صداي هقهق گريه هم از داخل پرسنل و هم از مردمي كه در بيرون مدرسه و در كوچه و خيابان ايستاده بودند شنيده ميشد.
گذشت لحظههاي انتظار براي ملاقات با امام، گويي ساعتها بود كه سپري ميشد. همه نظرها به پنجرهاي دوخته شده بود كه قرار بود امام از آنجا با پرسنل ملاقات كنند. بالاخره انتظار پايان گرفت و چهره نوراني و ملكوتي امام هويدا شد و حالات روحي همه پرسنل را سخت منقلب ساخت.
واقعاً لحظهاي فراموشنشدني بود، براي هر كسي كه در آن روز و در آن بيعت در مدرسه علوي حضور داشت، گويي از صداي طپش قلبها قدرت سخن گفتن از همه گرفته شده بود.
بعد از ابراز احساسات پرسنل، امام خميني دقايقي را سخنراني فرمودند و ضمن تشكر و قدرداني از حضور پرسنل نيروي هوايي، آنها را جنود الهي ناميده و آن بيعت را آغاز پيروزي نهضت معرفيكرده و مرگ رژيم را نويد دادند. بعد از ملاقات با امام كليه نيروها با همان نظم و انضباطي كه فراهم شده بود به طرف خيابان ايران و سپس به طرف ميدان شهدا حركت كردند. جمعيتي از مردم بود كه دستهدسته به پرسنل نيروي هوايي ملحق ميشدند، حتي نظامياني كه در بين مردم بودند با بالا گرفتن كارت شناسايي پيوستن خود را به نهضت اسلامي امامخميني اعلام داشتند.
طول مسير راهپيمايي كه ابتداي آن پل چوبي بود و انتهاي آن در ميدان شهدا قرار داشت، كنترل راهپيمايي از دست برگزاركنندگان آن خارج شده بود و ديگر توقف آن امكانپذير نبود. حتي مأمورين اداره راهنمايي و رانندگي كه در خيابان انقلاب قرار داشتند، به خيل تظاهركنندگان پيوستند. بيعتي كه در ابتداي آن با پرسنلي در حدود صد نفر يا كمي بيشتر انجام گرفته بود، چند ساعت بعد بيش از صد هزار نفر در آن شركت كردند. و به واقع يك معجزه بود و همانگونه كه امام فرمودند: «ناله مرگ رژيم شنيده شد» و سه روز بعد از آن واقعه تاريخي، پايههاي ظلم و جور رژيم فرو ريخت و نهضت و انقلاب اسلامي مردم ايران به پيروزي رسيد».