جامعهشناس سرشناسی در مبحث مربوط به عدالت اجتماعی میگفت تا زمانی که ساختار و سیستم یک جامعه درست نباشد و اجزایش بهدرستی کار نکند، نمیتوانیم از پیکره جامعه که همان مردم هستند انتظار داشته باشیم عدالت اجتماعی را رعایت کنند. منظورش این بود که باید همهچیز سرجایش باشد تا ما هم از مردم انتظار داشته باشیم در روزمرگی اجتماعی، حواسشان به حقوق یکدیگر باشد و احترام را رعایت کنند و دنبال نفع خود و فردگرایی مطلق نباشند...
این حرفها چند روزی است ذهن من را به خود مشغول کرده است. حرفهای این جامعهشناس به این معنا نبود که نباید از کسی انتظار داشت درست رفتار کند، در اجتماع آدم عادلی باشد، حق شهروندان و همشهریهای خود را ضایع نکند و تنها و تنها به منافع صرف خود فکر نکند. درواقع منظورش این بود که اگر در ساختاری معیوب، ایراد و نقطهضعفی در شهروندان میبینیم، نمیتوانیم از آنها انتظار داشته باشیم که درست و بهقاعده برخورد کنند. مثلا وقتی دچار بحران بیکاری هستیم، زیرآبزنی اتفاقی طبیعی است یا وقتی مشکل اقتصادی وجود دارد، دزدی هم امری عادی میشود. درواقع عدالت اجتماعی از آن دست مفاهیمی است که مدیران جامعه موظف به برقراری آن هستند تا به طبقه پایینی هم منتقل شود و پیکره یاد بگیرد عدالت اجتماعی باید رعایت شود و همانطور که طبقه بالایی موظف به رعایت آن است، طبقه پایین هم همین است. چنین اصلی شبیه اصول تربیتی است؛ شبیه همان چیزی که به پدر و مادرها میگویند و مثلا توصیه میکنند اگر میخواهید بچه شما دروغ نگوید، دروغ نگویید. یا اگر میخواهید کتابخوان شود، کتاب بخوانید و... درواقع وقتی سیستم آموزشی خانواده درست باشد، ناخودآگاه فرزندان هم میآموزند که رعایت کنند و آنچه از پدر و مادر میبینند را تکرار کنند. درواقع ساختار یک خانواده میتواند نقش اعضای آن خانواده را تغییر دهد. بهعنوان ماکت کوچکی از اجتماع بزرگی که در آن زندگی میکنیم، خانواده اولین اجتماع کوچک تجربهشده ما انسانهاست. وقتی سیستم اقتصادی مناسب باشد، سیستم فرهنگی تنظیمشده باشد، وقتی در همین چارچوب کوچک آدمها احساس پویایی و زندگی کنند و نسبت مناسبی با یکدیگر داشته باشند، رعایت حرمت و عدالت نسبت به یکدیگر، نه یک وظیفه که رفتار همیشگی و درست است. اما وقتی سیستمهای پایه این اجتماع کوچک دچار مشکل میشود و هرکدام به نحوی با بحران یا چالش دستبهگریبان میشوند و نسبت میان اعضای خانواده بهم میریزد، دیگر نمیشود انتظار داشت اعضای خانواده حرمت، عدالت و... را رعایت کنند و بنیان خانواده شبیه بنیان اجتماعی که عدالت اجتماعی در آن وجود ندارد، از هم نپاشد. نه اینکه خانوادهها باید همه از وضعیت اقتصادی باثبات و دسترسی بیش از اندازه بهرهمند باشند یا نه اینکه از نظر فرهنگی همه باید دکتر و مهندس باشند، نه. منظور این است که سیستم مالی، فرهنگی و روابط میان فردی تکتک اعضا باید ساختاری درست و مبنی بر عدالت داشته باشد تا پیکره خانواده دچار احساس بیعدالتی و بیتحرکی نشود.
درواقع به همان اندازه که نسبتها در علم ریاضیات، شیمی و فیزیک و... مهم است و باید رعایت شود، در زندگی روزمره هم نسبتهای ما باید مراعات شود و این نسبتها تنها و تنها به خودمان و محیط اطراف ما محدود نمیشود. همهچیز در یک ساختار کلی نه اینکه کاملا سرجایش باشد، اما باید حداقلی از سیستم و اصول و قاعدهها را داشته باشد تا پیکره زندگی اجتماعی ما بهم نریزد و بحرانها از پی آن نیاید.