printlogo


یک تمرین ساده برای شادبودن و خندیدن
وقتی ایرانی ها راحت می خندند
نگار مفید

 
 
 
 
یک سال و یک فصل پیش برنامه‌ای به نام «خندوانه» تولد خود را در شبکه تلویزیونی نسیم جشن گرفت. همان‌طور که از نام برنامه پیداست، خندیدن ویژگی اول و احترام به دیگران ویژگی دوم آن تعریف شد. مهمانان مختلفی در این مدت به برنامه آمدند و روی صندلی گفت‌وگو با رامبد جوان نشستند و از خاطره‌های خود گفتند و اجازه دادند دیگران با آن‌ها شوخی کنند. تمرینی برای خندیدن و شوخی شنیدن. اتفاقی که یک سال و یک فصل بعد به ارزش و اهمیت آن پی برده‌ایم و می‌توانیم با اعتمادبه‌نفس در صفحه خوشحالی امروز به آن بپردازیم.
 
  برنامه‌ای متفاوت
«خندوانه» در ابتدای راه طرفداران چندانی نداشت. شبکه‌ای کم‌مخاطب عهده‌دار پخش آن شده بود و مهمان‌هایی که به برنامه می‌آمدند با گاردی بسته در مقابل رامبد جوان می‌نشستند. مگر آنکه دوستی صمیمانه‌ای از پیش با رامبد می‌داشتند یا از اساس اهل گارد بسته نبودند. ویدئوهای آن برنامه‌های ابتدایی هنوز بر روی شبکه‌های اجتماعی موجود است و با دیدن آن‌ها این تفاوت بیشتر به چشم می‌آید. اما در سری دوم برنامه تغییرهایی ایجاد شد که آن را از یک کمدی ساده تبدیل به یک جنگ پرمخاطب کرد. شاید اصلی‌ترین تغییر را در اضافه شدن عروسک «جناب‌خان» بتوان دید. عروسکی با لهجه جنوبی که روحیه بزن‌وبکوب دارد و گاهی دلش می‌گیرد. شخصیت عروسکی با خودش دوستانی خیالی به برنامه آورد؛ نامزدش احلام و ماجراهای بهنام شوهر خواهر احلام را. «خندوانه» در سری تازه به خاطر اپیزودهای مربوط به «جناب‌خان» در میان مردم طرفدار پیدا کرد. نخستین عروسکی که برای بزرگسالان برنامه اجرا می‌کرد و دغدغه‌های آن‌ها را به زبان می‌آورد. به‌مرور مهمان‌های برنامه نیز از شوخ‌طبعی‌های «جناب‌خان» در امان نماندند و بهترین گفت‌وگوهای برنامه در حضور عروسک اجرا شد. عروسکی که از شنیدن برخی اسم‌ها جا می‌خورد و با تعجب آن‌ها را به زبان می‌آورد، کمی اهل لاف‌زنی است و عادت دارد خودش را به این‌وآن بچسباند و عکس یادگاری بگیرد. می‌خواهد تمام مهمانان ورزشی برنامه را به «پاری‌سن‌ژرمن» بفرستد و دوست دارد زندگی خوب و خوشی با احلام داشته باشد. اما احلام به او بله را نمی‌گوید. ویژگی‌های منحصربه‌فرد عروسک در کنار ریتم تند برنامه با اجرای بی‌نظیر رامبد جوان به‌مرور بیننده‌های خودش را پیدا کرد و کار به جایی رسید که برخی بیننده‌های برنامه فقط برای دیدن «خندوانه» خرج خرید جعبه دیجیتال را متقبل شدند. سال 86 رامبد جوان ایده اجرای این برنامه را به شبکه 2 داد، اما پذیرفته نشد. امروز که از او می‌پرسند: «از اجرا در شبکه نسیم ناراضی هستی؟» می‌گوید: «اصلا!» اما قطعا کسانی که برای دیدن «خندوانه» صد هزار تومان خرج کرده‌اند با نظر جوان موافق نیستند. 
 
  روزگار خنده‌های واقعی
«خندوانه» برنامه‌ای است برای خندیدن. قرار هم بر این بوده و هست که خنده را بر لبان آدم‌ها بنشاند و خنده‌هایش را با آن‌ها به اشتراک بگذارد. اما در دل این خندیدن، نه قرار بر بی‌احترامی است و نه بر شوخی‌های بی‌جا و اشتباهی. قرار بر این است که ما تفاوت‌های آدم‌ها را ببینیم و از دل این تفاوت‌ها دیگران را بیشتر بشناسیم و با احترام با آن‌ها برخورد کنیم. دست‌کم رامبد جوان در یکی از گفت‌وگوهایش چنین جملاتی را بر زبان می‌آورد. او می‌گوید: «ما می‌گوییم شادمانی مال همه است؛ نه به جنسیت ربط دارد، نه به قد، نه صنف و نه هیچ چیز دیگر. شادمانی مال بشریت است. وقتی می‌گوییم همه مردم ایران باید شاد باشند، حالا بیماران، سربازان، سالمندان، معلولان، فقرا، بی‌سرپرست‌ها، ثروتمندان، دکترها و... همه درونش هستند. اگر آن‌ها را ندید بگیریم، به نظرم خندوانه تا حدودی ابعادش را گم می‌کند.» در این مدت نیز مهمان‌هایی که به برنامه دعوت شده‌اند، از تمام قشرهای جامعه بوده‌اند. چه حاضران در استودیو و چه آن‌هایی که به‌عنوان مهمان ویژه دعوت می‌شوند و با آن‌ها گفت‌وگو می‌شود. اما این خندیدن‌ها تمام داستان «خندوانه» نیست. «خندوانه» گاهی شبیه برنامه هفته گذشته، به جانبازان مغز و اعصاب می‌پردازد و زندگی آن‌ها را بررسی می‌کند. با پزشک معالجشان به گفت‌وگو می‌نشیند و آن‌ها را به‌عنوان حاضران در استودیو به برنامه می‌آورد تا از زبان آن‌ها بشنویم که چه روزهای سختی را می‌گذرانند و چطور است که جنگ هنوز برای برخی تمام نشده است. جوان پس از این برنامه در صفحه شخصی‌اش در اینستاگرام نوشت که سخت‌ترین اجرای برنامه را از سر گذرانده است. نوشت که «برنامه‌ای که امشب پخش شد، سخت‌ترین و عزیزترین برنامه خندوانه بود که تا الان ساختیم. سخت به خاطر مهمان‌های نازنینش که از یاد بسیاری از ما رفتند یا داشتند می‌رفتند. مهمان‌هایی که نمی‌دانستم باید در کنارشان چه کار کنم که هم آن‌ها برای دقایقی شاد شوند و هم چیزی برای ارائه داشته باشیم. دقایق فراوانی نفسم بند می‌آمد از تماشایشان و شنیدنشان. خیلی سخت بود. احساس ناتوانی و کوچکی می‌کردم در کنارشان. و عزیز هم بودند به خاطر...!! ا‌ین‌ها اعترافاتی بود که باید درِگوشی به شما می‌گفتم.» اگر این برنامه را دیده باشید، می‌دانید که زمان پخش آیتم موسیقی ایران ایران در استودیو، ما به‌عنوان مخاطب به چه احساس متناقضی دچار شدیم و چطور اشک روی صورتمان جاری شد. لابد شما هم دید‌ید که چطور دوست داشتن ایران در مقابل جانبازان مغز و اعصاب مو را به تن آدم سیخ کرد و چطور وقتی در استودیو صدا پیچید که «همه‌چیمو حتی خنده‌ام رو می‌دم، ولی تو رو نمی‌دم/ آره ایران رو می‌گم، نمی‌ذارم/ که کسی دستش بت برسه، تا جایی که زورم برسه/ اگه نرسه جونم رو می‌دم، آره جونمم می‌دم.» چطور به‌عنوان مخاطبان برنامه احساس شرمندگی کردیم از اینکه نماد بارز متن این شعر جلوی روی ما نشسته بود.