اغلب سیاستگذاران ما در ایران فکر میکنند که میتوانند با احداث یک کمربند سبز جلوی بیابانزایی را بگیرند. آنها فکر میکنند که بیابان از یک هسته مرکزی در کشور دارد آغاز میشود و اگر ما دور آن کمربندی سبز بکشیم پس بیابانزایی مهار میشود. در واقع تعریف واقعی و مفهوم اصلی بیابانزایی را اغلب رهبران ما درک نکردهاند. طبق تعریفی که (UNP) ارائه کرده بیابانزایی عبارت است از تخریب سرزمین در مناطق خشک، نیمهخشک و نیمهمرطوب خشک. یعنی هر فرایندی که منجر به کاهش کارایی سرزمین شود، نوعی بیابانزایی است. حتی اگر در یک منطقه دریایی یکباره تمام آبزیان از بین بروند، کویر دریایی رخ میدهد. اکنون در خلیجفارس ما مناطقی داریم که در آن هیچ جنبندهای وجود ندارد. آنهم نوعی فرایند بیابانزایی است که رخ داده و باعث کاهش تابآوری سرزمین شده است. ما هنوز مفهوم بیابانزایی را درک نکردهایم و فکر میکنیم با ایجاد سازهها و فعالیتهای ضربتی و کارهای جهادی برای کاشت درخت میتوانیم بیابانزایی را مهار کنیم. این نگرش فقط مختص ایران نیست. اخیرا در اجلاس دائوس، دونالد ترامپ رییسجمهوری آمریکا در سخنرانیاش گفت من قصد دارم 3 میلیارد اصله درخت بکارم و وظیفه خودم در قبال محیطزیست را انجام دهم. این اصلا معنا ندارد. جایی که استعداد درخت ندارد وقتی درخت بکارید یعنی دارید بیابانزایی را تشدید میکنید.
ما دو نوع بیابان طبیعی و بیابانهای انسان ساخت داریم. آن بیابان انسان ساخت است که خطرناک است. چه مولفههایی باعث میشود که بیابانهای انسان ساخت به وجود بیاید. در واقع فشار بیش از حد به سرزمین میتواند منجر به تولید بیابان غیرطبیعی شود. اینکه ما فعالیتها و بارگذاریهایی را تعریف کنیم که خارج از توان برد یا وضعیت زیستی یک منطقه باشد. اینکه بیابان از سمت جنوب به سمت تهران حرکت میکند و تمامی تالابهای جنوب تهران از ممدلیخان تا عشقآباد و حوضسلطان و دریاچه نمک دارند خشک میشوند و دارد سونامی نمکزار ایجاد میکند به خاطر فشار بیش از حدی است که ما روی مخروط افکنه 750 کیلومتری جنوب البرز به نام تهران ایجاد کردیم. جایی که میتوانست حداکثر 2 و نیم میلیون انسان را سرویس دهد اکنون بیش از 10 میلیون نفر را در خود جای داده است.
اکوسیستم از یک بالانس به وجود میآید. یعنی در واقع باید یک تعادل بین اکوسیستمهای جنگلی، مرتعی، کوهستانی، تالابی و بیابانی وجود داشته باشد تا طبیعت تابآوری داشته باشد. اکنون پژوهشهایی انجام شده که میگوید برای اینکه قطره باران شکل گیرد ما نیاز به یک هستهای داریم که بخش عمدهای از این هسته ذراتریزی هستند که در دل بیابانها وجود دارند. همان ریزگردها یا گردوغبارهای خیلی ریز که در بیابان شکل میگیرند.
این پژوهش میگوید اگر ما بیابان نداشتیم یا بیابانها از بین بروند دیگر چیزی به نام باران نداریم و ابرها بارور نخواهند شد. پس این یعنی اینکه باید مجموعهای از اکوسیستمها در سرزمین باشد. اما آنچه که خطرناک است زدودن اکوسیستمها است. بیابانزایی همانقدر خطرناک است که جنگلزدایی و تالابزدایی خطرناک است. هر اکوسیستمی در جای خودش بهترین پاسخ به نیازهای زیستبوم است. پس ما باید کاری کنیم که رویشگاههای زاگرس را حفظ کنیم؛ چراکه زاگرس تولیدکننده 45 درصد آب شیرین کشور و ضامن تداوم کارون، مارون، کرخه، دز، جراحی، زهره، زایندهرود، کشکان، سیروان، زاب و... است. باید این رویشگاه حفظ شود و در عین حال بیابانها نیز باید حفظ شوند؛ چراکه یکی از بهترین پاسخهایی است برای شرایطی که تبخیر خیلی زیاد و بارندگی خیلی کم است.