printlogo


یادداشت
پس از درگیری‌های میدان ژاله، در دفتر روزنامه غش کردم!
فریدون صدیقی - روزنامه‌نگار پیشکسوت و مدرس روزنامه‌نگاری

در سال 57 و سال‌های پیش از آن، تعداد روزنامه‌ها و مجلات، مانند حالا متکثر نبود. در تهران، سه-چهار روزنامه و مجله رسمی چاپ می‌شدند که طبیعتا متاثر از فضای اجتماعی زمان خود بودند. حتی در زمان‌های دورتر، رادیو و تلویزیون هم ناچار می‌شدند به پذیرش برخی اخبار، تن بدهند و بپذیرند که اتفاقاتی زیر پوست جامعه درحال رخ‌دادن است. هرچه به زمان پیروزی انقلاب نزدیک‌تر می‌شدیم، اتفاقات به اندازه‌ای شتاب داشتند که رسانه‌ها از پرداختن به بخشی از آنچه رخ می‌داد، ناتوان بودند. البته در آن زمان، رسانه‌های وابسته به حکومت، در فشار بودند تا جانب احتیاط را نگه‌دارند و وانمود کنند که اتفاق مهمی نیفتاده است. ولی با گذر زمان، سرعت رویدادهای انقلابی، بیشتر و معنادارتر می‌شد و دامنه آن به سراسر کشور می‌کشید. تجمعات شهرهای مختلف و بیانیه‌های امام از نجف و نوفل‌لوشاتو، رسانه‌ها را متاثر می‌کرد تا اخبار را منعکس کنند. روزنامه‌ها، همراه و همدل این رویداد بودند. در روزنامه‌ها، خبرنگاران از هر طیف فکری کار می‌کردند، ولی همه خواهان سرنگونی رژیم سلطنتی بودند. من در روزنامه کیهان کار می‌کردم و راوی دو رویداد انقلابی بزرگ بودم. یکی تحصن میدان ژاله بود که تاثیر بسیاری در حرکت‌دادن انقلاب داشت. من و عکاس روزنامه، برای کمک به مجروحان می‌دویدیم و عکاس ما -که آقای عباس ملکی بود- همزمان عکس هم می‌گرفت. مردم، مجروحان را سوار ماشین‌ها می‌کردند و به بیمارستان‌ها می‌فرستادند تا به دست نیروهای پلیس نیفتند. من چند مجروح را به بیمارستانی که در آن نزدیکی بود، انتقال دادم. ولی تا آن زمان، مجروح و خونریزی و درگیری ندیده بودم و وقتی به دفتر روزنامه برگشتیم، در حین اینکه رویداد را برای همکارانم تعریف می‌کردم، غش کردم. رویداد دیگری که شاهد و گزارشگر آن بودم، ورود امام از پاریس به تهران بود که همراه مرحوم حسین پرتوی بودم. ایشان عکاس روزنامه بود و عکس تاریخی دیدار همافران با امام را ایشان ثبت کردند. در آن مراسم، گروه‌های مختلف همچون نهضت آزادی، جبهه ملی و گروه‌های دیگر با نشان‌هایی در دست‌شان آمده بودند. مراسم، بسیار پرجمعیت بود. من هم خبر را به روزنامه دادم که تیتر گزارش این شد: «امام آمد» بعد ایشان به سمت بهشت‌زهرا رفتند. گزارشگر مراسم بهشت‌زهرا، آقای فرقانی بودند. تیتر گزارش ایشان هم شد: «من تو دهن این دولت می‌زنم» تیراژ آن روزنامه، به بالاترین حد خود، یعنی یک میلیون و صد هزار نسخه رسید. در اوج انقلاب، روزنامه خریداران بسیاری داشت و مردم برای خرید روزنامه، صف می‌کشیدند. زمانی که خبر رفتن شاه منتشر شد، ما جوان بودیم؛ روزنامه را زیربغل زدیم و در خیابان، به مردم روزنامه می‌دادیم. در آن روزها، خبرنگاران در هر صحنه‌ای حضور داشتند و مردم هم به آنها راه می‌دادند تا بتوانند گزارش تهیه کنند.