printlogo


یادداشت
«شاه رفت» چطور تیتر شد؟
مرتضی شادمانی - گرافیست صفحه نخست کیهان در بهمن 57

در سال‌های انقلاب و پیش از آن، امکاناتی مانند کامپیوتر و نرم‌افزارهایی که امروز در اختیار روزنامه‎ها است، وجود نداشت و هرچه در عکاسی و صفحه‌آرایی بود، هنر دست و خلاقیت همکاران بود. در سال 57، از روز 26 دی که شاه رفت، در روزنامه کیهان، وضعیت ویژه‌ای داشتیم. روزنامه‎های کیهان و اطلاعات، رقابت تنگاتنگی برای سرعت انتشار، کیفیت، تیراژ و فروش روزنامه داشتند. من گرافیست صفحه اول و دستیار فنی سردبیر بودم و به همین دلیل، همیشه در کنار سردبیر می‌نشستم. ما برای چاپ
26 دی، سه تیتر انتخاب کرده بودیم؛ «امروز شاه می‌رود»، «شاه رفت» و «مارکسیست‌ها در ابراز عقیده آزادند». قرار بود خروج شاه، حوالی ساعت 10 صبح باشد که تا ظهر، به تعویق افتاد. چون ما برای چاپ روزنامه عصر، محدودیت زمان داشتیم، شادروان هاتفی، سردبیر روزنامه کیهان تصمیم گرفت که تیتر «شاه رفت» را بزند. برخلاف ادعای برخی برای تیتر، هیچ هماهنگی‌ای باروزنامه اطلاعات نشده بود. این تیتر را زدیم و روزنامه را در تیراژ یک میلیون و 200 هزار نسخه منتشر کردیم. این تیراژ، برای آن زمان بسیار بالا بود. از آنجا که سرویس‌های توزیع روزنامه، مانند حالا نبود و کفاف نیاز را نمی‌داد، سردبیر از همه کارکنان روزنامه خواست که هرکس وسیله‌ای دارد و می‌تواند روزنامه را در مناطق مختلف سطح شهر به دست مردم برساند، بسته‎های روزنامه را از بخش توزیع بگیرد و پخش کند. در روزی که امام آمد و برای سخنرانی به بهشت‌زهرا رفت، خبرنگاران با تلفن عمومی، خبرها را از بهشت‌زهرا می‌دادند و همکاران در روزنامه می‌نوشتند. عکاس روزنامه هم برای اینکه بتواند عکس همان سخنرانی معروف بهشت‌زهرا را به روزنامه برساند، سه نقطه از تهران را برای دست‌به‌دست‌کردن عکس پیش‌بینی کرده بود و با موتور، عکس‎ها را رساند که بتوانیم به چاپ برسانیم. سردبیر، هنگام بستن صفحه یک، رادیوی کوچکی کنار گوش خود گرفته بود و سخنرانی را از آنجا می‌شنید و جمله معروف امام، یعنی «توی دهن این دولت می‌زنم»، برای تیتر انتخاب شد. از نظر اندازه تیتر، «شاه رفت» بزرگ‌ترین تیتر بود. پس از آن، تیتر «خرمشهر آزاد شد»، در اردیبهشت 61 در اندازه بزرگ چاپ شد. در آن زمان، عکس‎های تاریخی بی‌نظیری ثبت شد. برای نمونه، دیدار همافران انقلابی با امام، یکی از این عکس‎ها است که شادروان حسین پرتوی آن را ثبت کرد. عکس را از پشت سرهمافران گرفت که کسی در آن شناخته نشود. نکته به نکته آن روزها توسط روزنامه نگاران ثبت شد. بعدازکشتار17شهریور سال 57 ساواک افسرانی را به هر روزنامه فرستاده بود تا محتوا را کنترل کنند. در یکی از روزها، سرهنگی که نامش را هم نمی‌دانستیم، به اتاق شورای سردبیری رفت. در آن واحد که ایشان به اتاق شورا رفت، اعضای تحریریه که حدود 130 نفر بودند، به صورت هماهنگ با خودکار روی میز می‌زدند و می‌گفتند: «سرهنگ برود، روزنامه درآید». تحریریه تصمیم گرفته بود هیچ گزارشی، تولید و چاپ نکند تا این نظامی از تحریریه روزنامه برود. مرحوم هاتفی، به ما سپرده بودند که وقتی سرهنگ برای نظارت می‌آید، شما کار را طولانی کنید تا او خسته و سردرگم شود. در یکی از روزها، عکس صفحه اول را زیر ماکتی پنهان کردیم و به ایشان گفتیم عکس گم شده و باید دوباره عکس تهیه کنیم. بعد هم که دیدند موج، به اندازه‌ای گسترده است که کنترل‌پذیر نیست، دیگر نیامدند. زمانی که می‌خواستیم عکس امام را با تیتر «امام آمد» در صفحه اول بزنیم، عکس را میان دو روزنامه پنهان کردیم و با سردبیر و همکاران، به اتاقکی که زیر پله بود، رفتیم. آن را در فضای خارج از صفحه‌آرایی و تحریریه برای چاپ آماده کردیم. روزنامه که برای چاپ رفت، سردبیر به ما گفت از همین در پشت روزنامه خارج شوید، چون ممکن است دستگیر شوید...