printlogo


چرا مردم از سیاست فاصله می‌گیرند؟

فرض کنید دنیا شبیه یک مهمانی بزرگ است؛ بعضی‌ها کنار میز اصلی نشسته‌اند، بعضی‌ها ایستاده‌اند و بعضی حتی بیرون سالن‌اند. توماس پیکتی و مایکل سندل، دو متفکر معروف، می‌گویند مشکل اصلی سیاست امروز همین مهمانی ناعادلانه است. سؤالشان ساده است: بعد از ترامپ، آیا چپ می‌تواند دوباره مردم عادی را به مهمانی برگرداند؟

وقتی سیاست شبیه زندگی روزمره می‌شود
این گفت‌وگو در ظاهر پر از واژه‌های سنگین است: نابرابری، نئولیبرالیسم، جهانی‌سازی. اما اگر آن‌ها را کنار بگذاریم، حرف اصلی پیکتی و سندل خیلی زمینی است. می‌گویند سال‌هاست دنیا طوری اداره می‌شود که ثروت و قدرت در دست عده‌ای خیلی محدود جمع شده؛ همان‌هایی که اسمشان را هر روز می‌شنویم: میلیاردرها، شرکت‌های غول‌پیکر و نخبگان اقتصادی.
از نظر سندل، همین احساس «بی‌قدرتی» مردم عادی است که راه را برای ترامپ‌ها باز کرد. خیلی‌ها حس کردند رأی می‌دهند، کار می‌کنند، مالیات می‌دهند، اما تصمیم‌ها جای دیگری گرفته می‌شود. نتیجه؟ خشم، ناامیدی و رأی اعتراضی.

چرا نابرابری فقط پول نیست
پیکتی می‌گوید نابرابری فقط این نیست که یکی پولدارتر است و یکی فقیرتر. مسئله مهم‌تر «فاصله» است. وقتی یک نفر با درآمد یک ساعت کارش می‌تواند حاصل یک سال کار نفر دیگر را بخرد، رابطه انسانی هم به هم می‌ریزد. احترام، کرامت و حتی گفت‌وگوی ساده بین آدم‌ها آسیب می‌بیند.
او البته بدبین نیست. یادآوری می‌کند که اگر به ۲۰۰ سال قبل نگاه کنیم، اوضاع خیلی بدتر بوده: نه حق رأی بود، نه تأمین اجتماعی، نه آموزش همگانی. این‌ها با مبارزه به دست آمده‌اند. یعنی تاریخ نشان می‌دهد نابرابری سرنوشت قطعی بشر نیست، اما بدون دعوا و فشار هم کم نمی‌شود.
چپ کجا راه را گم کرد
سندل و پیکتی هر دو می‌گویند چپِ جریان اصلی، مخصوصاً در آمریکا و اروپا، جایی اشتباه کرد. به جای دفاع از کارگر و طبقه متوسط، دل به بازار آزاد و جهانی‌سازی افراطی بست. نتیجه این شد که حزب‌هایی که زمانی صدای مردم بودند، کم‌کم شبیه مدیران یک شرکت بزرگ شدند.
در آمریکا، دموکرات‌ها از دوران کلینتون تا اوباما، همان سیاست‌هایی را ادامه دادند که قرار بود فقط مخصوص راست‌گراها باشد: آزادسازی بازار، قدرت‌دادن به بانک‌ها و اعتماد بیش از حد به «دست نامرئی بازار». بحران مالی ۲۰۰۸ نقطه اوج این ماجرا بود؛ بانک‌ها نجات پیدا کردند، مردم عادی نه.

ترامپ از کجا آمد
ترامپ به گفته سندل، محصول همین شکست است. وقتی چپ نتوانست امید بسازد، راست افراطی از خشم مردم استفاده کرد. شعارها ساده بودند: «نخبگان بدند»، «سیستم فاسد است»، «ما کشورمان را پس می‌گیریم». این حرف‌ها برای کسی که شغلش را از دست داده یا احساس بی‌اهمیتی می‌کند، جذاب است.
اما سندل هشدار می‌دهد: این نوع پوپولیسم در نهایت خودِ همان مردم را ناامید می‌کند. چون پشت شعارها، برنامه‌ای برای عدالت واقعی وجود ندارد.

دعوای لفظی یا اختلاف واقعی؟
یکی از بخش‌های جالب گفت‌وگو، دعوای پیکتی و سندل بر سر کلمه «پوپولیسم» است. پیکتی از این واژه خوشش نمی‌آید. می‌گوید اغلب برای بی‌اعتبار کردن هر صدای مخالفی استفاده می‌شود. از نظر او، بهتر است روشن حرف بزنیم: ملی‌گرایی، سوسیالیسم، لیبرالیسم؛ هرکدام اسم خودشان را دارند.
سندل اما می‌گوید در سنت آمریکایی، پوپولیسم همیشه بد نبوده. زمانی جنبشی بوده برای گرفتن قدرت از دست نخبگان و دادن آن به مردم. مشکل امروز این است که نسخه راست‌گرای آن، یعنی پوپولیسم ضد مهاجر و اقتدارطلب، میدان‌دار شده.

چه چیزی باید کنترل شود
هر دو متفکر معتقدند جهانی‌سازیِ بی‌قید و شرط اشتباه بوده. اما سؤال این است: چه چیزی را باید محدود کرد؟
پیکتی می‌گوید اول باید سرمایه و تجارت را کنترل کرد، نه آدم‌ها را. اگر سرمایه آزادانه می‌چرخد اما انسان‌ها پشت مرزها گیر می‌افتند، نتیجه‌اش رشد ملی‌گرایی افراطی است. مردم می‌گویند اگر نمی‌توانیم پول را مهار کنیم، حداقل مهاجر را متوقف کنیم.  او تأکید می‌کند مهاجرت هم قواعد می‌خواهد، اما مشکل اصلی جای دیگری است: تمرکز بی‌حد سرمایه و سود.

سوسیالیسم دموکراتیک یعنی چه؟
پیکتی از چیزی دفاع می‌کند که اسمش را «سوسیالیسم دموکراتیک» می‌گذارد؛ مدلی که نه شبیه دولت‌های بسته قرن بیستم است و نه رهاسازی کامل بازار. ایده‌هایش ساده‌اند: «کارگران در تصمیم‌های شرکت‌ها نقش داشته باشند، آموزش و بهداشت کمتر کالایی شود، مالیات از ثروتمندان بیشتر گرفته شود و خدمات عمومی واقعاً در دسترس همه باشد.»
به گفته او، این برنامه نه از خشم کور می‌آید و نه از شعار؛ بلکه تلاشی است برای بازسازی دموکراسی اقتصادی.

بازار؛ جایگزین گفت‌وگو؟
سندل نکته ظریفی را مطرح می‌کند: چرا بازار این‌قدر محبوب شد؟ چون قرار بود ما را از دعوا نجات دهد. به جای اینکه درباره ارزش‌ها بحث کنیم، بازار تصمیم بگیرد. اما این «بی‌طرفی» توهم است. بازار هم ارزش‌گذاری می‌کند، فقط بدون رأی مردم.
وقتی همه‌چیز را به بازار می‌سپاریم، در واقع از گفت‌وگوی دموکراتیک فرار می‌کنیم. و این ترس از بحث، به گفته پیکتی، یکی از ریشه‌های بحران امروز است.