printlogo


بحران آب؛ فراتر از ذخایر سدها
مهشید مهدی‌زاده روزنامه‌نگار




بحران آب معمولاً با یک عدد ترسناک یا خشک شدن ناگهانی یک رودخانه آغاز نمی‌شود؛ آرام جلو می‌آید، بی‌سروصدا در زندگی روزمره جا باز می‌کند و ناگهان نشان می‌دهد مسئله فقط آب نیست، بلکه شیوه تصمیم‌گیری و زیست جمعی است.

آب فقط مسئله لوله نیست
سال‌ها تصور می‌شد بحران آب را می‌توان با راه‌حل‌های فنی مهار کرد؛ سد بلندتر، لوله طولانی‌تر و طرح انتقال بزرگ‌تر. اما تجربه جهانی چیز دیگری می‌گوید. مفهومی که امروز به نام «مدیریت به‌هم‌پیوسته منابع آب» شناخته می‌شود، تأکید دارد که آب بدون توجه به جامعه مدیریت‌پذیر نیست. وقتی تصمیم‌ها پشت درهای بسته گرفته شود و مردم فقط مصرف‌کننده نهایی باشند، حتی دقیق‌ترین طرح‌ها هم عمر کوتاهی خواهند داشت. آب با اعتماد عمومی زنده می‌ماند و بدون مشارکت شهروندان، به مسئله‌ای دائمی تبدیل می‌شود.

توسعه‌ای که تشنه ماند
در ایران، توسعه سال‌ها جلوتر از ظرفیت‌های محیط‌زیستی حرکت کرده است. نتیجه، تمرکز جمعیت در فلات مرکزی و خالی‌شدن تدریجی استان‌های پیرامونی بوده است. آمارها نشان می‌دهد بیش از ۷۰ درصد جمعیت کشور تنها به ۱۰ درصد منابع آب تجدیدپذیر دسترسی دارند. شهرهایی مثل تهران، اصفهان و شیراز بزرگ شده‌اند، بدون آنکه منابع آب‌شان بزرگ‌تر شود. پروژه‌های انتقال آب، به جای حل ریشه‌ای مسئله، اغلب این تصور را ساخته‌اند که آب همیشه خواهد رسید؛ تصوری که با هر دوره خشکسالی ترک برمی‌دارد.
انتقال آب؛ مُسکن نه درمان
انتقال آب شبیه قرض گرفتن از آینده است. شهرهای مقصد با خیال پرآبی، جمعیت می‌پذیرند و مصرف را بالا می‌برند، در حالی که منابع‌شان محدود و ناپایدار است. در مقابل، شهرهای مبدأ با کاهش منابع و افزایش نارضایتی روبه‌رو می‌شوند. بحران، جابه‌جا می‌شود اما حل نمی‌شود. در این میان، به جای مدیریت مصرف و کنترل تقاضا، توسعه ناپایدار ادامه پیدا می‌کند و فشار بر منابع آب تجدیدپذیر بیشتر می‌شود.

وقتی آب، مردم را جابه‌جا می‌کند
کم‌آبی فقط طبیعت را تغییر نمی‌دهد؛ مسیر زندگی انسان‌ها را هم عوض می‌کند. در نبود برنامه مشخص برای مدیریت مصرف و حمایت از معیشت‌های جایگزین، کشاورزی از نفس می‌افتد و مهاجرت آغاز می‌شود. بخش بزرگی از مهاجرت روستایی به شهرها در سال‌های گذشته به‌دلیل کم‌آبی بوده است. بسیاری از این مهاجران به حاشیه شهرهای بزرگ می‌رسند؛ نه به زادگاه خود بازمی‌گردند و نه در شهر جدید ادغام می‌شوند. داستان در اطراف دریاچه ارومیه نگران‌کننده‌تر است؛ جایی که خشک شدن دریاچه نه‌تنها مشاغل، بلکه امکان زیست را تهدید می‌کند.

عدالت؛ حلقه گمشده آب
بحران آب وقتی عمیق‌تر می‌شود که نابرابر توزیع شود. مناطق محروم، استان‌های مرزی و حاشیه‌نشینان، بیشترین فشار را تحمل می‌کنند؛ جایی که هم آب کم است، هم شغل و هم زیرساخت. فقر و بحران محیط‌زیست همدیگر را تشدید می‌کنند و اعتماد اجتماعی را می‌فرسایند. راه‌حل پایدار، نه در پروژه‌های پرهزینه، بلکه در مدیریت دموکراتیک نهفته است؛ جایی که منابع و ریسک‌ها عادلانه توزیع شود و شهروندان خود را شریک تصمیم‌ها بدانند. آب بدون عدالت دوام نمی‌آورد.