printlogo


صندوق‌ها در انتظار زنان غایب
محمدرضا بخششی‌طاری کارشناس رفاهی

در سال‌هایی که بحث‌های مرتبط با بحران صندوق‌های بازنشستگی عمدتاً حول سه متغیر «سالمندی جمعیت»، «کاهش باروری» و «افزایش امید زندگی» می‌چرخد، یک واقعیت بنیادین به‌طرزی مداوم در سایه مانده است: حذف پایدار و ساختاری زنان از بازار کار. پژوهش تازه مؤسسه عالی پژوهش تأمین‌اجتماعی نشان می‌دهد طول عمر فعالیت اقتصادی زنان ایرانی تنها حدود هفت سال است؛ عددی که در مقایسه با استانداردهای جهانی نه پایین، بلکه به‌طور تکان‌دهنده‌ای ناچیز است. زن هلندی به‌طور متوسط بیش از چهار دهه در بازار کار حضور دارد، زنان برزیلی نزدیک سه دهه، زنان مکزیکی حدود ۲۷ سال و زنان ترکیه‌ای دست‌کم ۲۰ سال. در ایران اما میلیون‌ها زن پیش از آنکه بتوانند تجربه‌ای پایدار از اشتغال، بیمه‌پردازی و پس‌انداز داشته باشند، عملاً از چرخه رسمی کار کنار گذاشته می‌شوند؛ کنار گذاشتنی که پیامد آن فقط متوجه خود آنان نیست، بلکه به‌صورت مستقیم بار مالی نظام بازنشستگی را سنگین‌تر می‌کند و بر تعادل منابع و مصارف صندوق‌ها اثر فوری می‌گذارد. نظام بازنشستگی، با تمام پیچیدگی‌هایش، بر یک قاعده ساده استوار است: هرچه شاغلان بیمه‌پرداز بیشتر و دوره فعالیت آنان طولانی‌تر باشد، صندوق‌ها پایدارتر خواهند بود. با این حال، در ایران که زنان نیمی از جمعیت را تشکیل می‌دهند، سهم آنان در پرداخت حق بیمه چنان محدود است که عملاً بخشی از ظرفیت بالقوه تأمین مالی صندوق‌ها بلااستفاده رها شده است. پیامد این روند سال‌هاست که قابل مشاهده است: کاهش منابع ورودی، افزایش وابستگی به بودجه عمومی و تشدید ناترازی مزمن. این وضعیت تنها یک چالش فنی در حسابداری بیمه‌ای نیست، بلکه شکاف ساختاری بزرگی است که هرگونه اصلاحات پارامتریک—از افزایش سن بازنشستگی تا تعدیل نرخ حق بیمه—را با مانعی پایدار مواجه می‌کند. در غیاب مشارکت اقتصادی زنان، هر اصلاحی عمر کوتاه خواهد داشت و دیر یا زود دوباره صندوق‌ها را به نقطه ناپایداری بازخواهد گرداند. حذف زنان از بازار کار نه الگوی سنتی خانواده را تقویت کرده و نه به افزایش باروری انجامیده است. تجربه جهانی نشان می‌دهد حمایت از زنان شاغل هم اشتغال را بالا می‌برد و هم از افت باروری جلوگیری می‌کند. ایران اما با باروری ۱.۶ و مشارکت پایین زنان، هم نیروی کار را از دست داده و هم ناامنی اقتصادی زنان در سالمندی را تشدید کرده است. در چنین شرایطی، سخن گفتن از اصلاح نظام بازنشستگی بدون قرار دادن اشتغال زنان در مرکز بحث، نوعی ساده‌سازی مسئله است. بحران صندوق‌ها نه صرفاً نتیجه متغیرهای جمعیتی، بلکه محصول حذف ساختاری نیمی از جامعه از فرایند تولید رسمی است. تقویت مشارکت اقتصادی زنان نه یک مطالبه جنبی اجتماعی، بلکه یکی از مهم‌ترین شروط بازسازی تعادل بین‌نسلی، مهار ناترازی صندوق‌ها و پیشگیری از بحران پنهانی است که در سال‌های آینده با شدت بیشتری بروز خواهد کرد. تنها با باز کردن مسیرهای شغلی پایدار برای زنان است که می‌توان امید داشت نظام بازنشستگی ایران از چرخه فرساینده کسری‌ها و وابستگی‌ها خارج شود و به ثبات بازگردد.