printlogo


نقد و نظری بر فیلم «ناتورِ دشت» ساختۀ محمدرضا خردمندان
نگهبانِ آبرو
مسعود میر روزنامه‌نگار




محمدرضا خردمندان کارگردان شریفی است. یک دانشکدۀ صداوسیمایی که حالا می‌توان او را فرزند سوره خواند. هر دو فیلم او در سازمان سینمایی سوره تولید شد و انصافاً هم فیلم‌های آبرومندی هستند. «بیست‌و‌یک روز بعد» هدف‌گذاری درستی داشت در سیبل فقر و بیماری و عوالم تین‌ایجرها و حالا «ناتور دشت» هم فارغ از ماجراهای پیش‌رو برای فروش، سربلند است؛ چون اولین فیلم سینمایی این مملکت است که در سال رخداد یک حادثۀ واقعی، کارگردانی توانسته برداشت سینمایی‌اش را بسازد و به جشنوارۀ فیلم همان سال برساند.
***
ناتور دشت فیلم گیجی نیست. تکلیفش با خودش و خواسته‌اش معلوم است و حتی سازندگان از همان ابتدا بر سر پیام فیلم، توافق داشته‌اند. یک دختر از ایران گم می‌شود و یک ایران برای یافتنش پای کار می‌آیند؛ خلاص....
به‌جز این دیگر شیطنت درام است و قصه‌بافی سینمایی و طعمه‌‎گذاری برای قلاب کردن مخاطب. پس تکلیف همه روشن است و اتفاقاً در این برهوت ژست‌بگیران و بلاتکلیف‌ها فیلم خردمندان و خودش نمرۀ قبولی دارند.
***
ناتور دشت بی‌تردید بدترین لطمه را از بازیگری میرسعید مولویان خورده و اتفاقاً شگفتانه‌اش هم به بال‌های بازیگری سعید آقاخانی بسته شده است.
میرسعید از همان ابتدا یک ضدقهرمان لورفته است و آن‌قدر تکراری است در تیک‌ها و اداهای سربه‌هوایی که اگر تماشاگری «جنگل پرتقال» را دیده باشد حتی می‌تواند این تکرارها را رج بزند. او تا پایان فیلم هم در تلاش برای رسیدن به یک کاراکتر خاکستری، عاجز می‌ماند و زحمات خیلی‌های دیگر را خنثی می‌کند.
در آن روی دیگر، یک نقش فرعی، دوباره به عشاق بازیگری یادآور می‌شود که می‌توان کوتاه بود اما بود.... سعید آقاخانی در نماهای رجزخوانی و کل‌کل، دعوا و نهایتاً التماس کردنش چنان درخشان است که تا پایان فیلم رهایت نمی‌کند.
***
ناتور یعنی نگهبان و ناتور دشت، نگهبان آبروی فیلم‌سازی است که حالا می‌تواند گام سوم‌اش برای ساخت فیلم را بلندتر بردارد.
البته کاش می‌شد همین هفتۀ قبل که آقای کارگردان را در تراس کافه کاژه به یک سلام و احوال‌پرسی کوتاه دیدم، این حرف‌ها را می‌گفتم، اما خب ما جماعت مکتوب از پس این کارها برنمی‌آییم؛ پس می‌نویسم تا در آغاز اکران دومین فیلم سینمایی محمدرضا خردمندان، حرف روی زمین نماند.